خطبه‌های نمازجمعه و عزیز‌دردانه‌‌های خامنه‌ای در ۱۸ دی ۷۷ رهبر جمهوری اسلامی تمام‌قد از وزارت اطلاعات دفاع کرد

By | ۱۳۹۸-۱۰-۲۷

شلیک موشک سپاه پاسداران، بامداد چهارشنبه، 18 دی‌ماه 1398، به هواپیمای مسافربری اوکراینی که به کشته شدن 176 نفر منجر شد، علی‌خامنه‌ای را در موقعیتی دشوار قرار داده است. نیروی محبوب و تکیه‌گاهش، فاجعه‌ای آفریده که به راحتی نمی‌توان آن را توجیه کرد. ابعاد فاجعه جدید گسترده است. حتی اگر با افزایش سرکوب و توسعه خفقان بتواند مردم سوگوار و خشمگین در داخل را «بی‌صدا» کند، «جامعه جهانی» سکوت نخواهد کرد.

علی خامنه‌ای، خطبه‌های نمازجمعه این هفته را برای بیان واکنش خود برگزیده است. آخرین باری که او در نمازجمعه سخنرانی کرد، 14 بهمن 1390 بود. خامنه‌ای در دو دهه گذشته خطبه‌های نمازجمعه را برای اعلام مواضعش در شرایط بحرانی نگاه داشته‌ است. قتل‌های زنجیره‌ای، حمله آمریکا به عراق، انتخابات 88، بهار عربی و آغاز تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، حوادث و رویدادهایی بوده که رهبر جمهوری اسلامی، نمازجمعه را برای بیان مواضعش مناسب دیده است.

خطبه‌های نمازجمعه این هفته برای خامنه‌ای دشوار است. همه منتظرند تا ببینند او درباره فاجعه‌ای که سپاه آفریده است چه خواهد گفت. پیش از این او تنها پس از قتل‌های زنجیره‌ای و افشای نقش مریدانش در وزارت اطلاعات، وضعیتی نسبتا مشابه داشته است.

از 18 دی 77 تا 18 دی 98

قتل نویسندگان و روشنفکران ایرانی در دهه نخست رهبری او – در پاییز سال 1377، بحرانی سیاسی برای ایران به وجود آورد. قتل پوینده، مختاری و پروانه و داریوش فروهر سبب شد تا تحت فشار افکار عمومی، دخالت وزارت اطلاعات در پروژه بزرگ و چندین‌ساله حذف مخالفان سیاسی و روشنفکران منتقد آیت‌الله خامنه‌ای، افشا شود.

با پافشاری محمد خاتمی برای افشای جزئیات این قتل‌ها، نهایتا وزارت اطلاعات بیانیه‌ای منتشر کرد که در آن عناصری از این وزارتخانه را به عنوان عاملین این قتل‌ها معرفی می‌کرد. اولین واکنش خامنه‌ای به این افشاگری بزرگ، 3 روز بعد و در خطبه‌های نمازجمعه صورت گرفت. حمایت از وزارت اطلاعات، محدود کردن ابعاد قتل‌ها، غیرسیستماتیک جلوه دادن آن‌ها و در نهایت انداختن تقصیرها به گردن آمریکا و اسرائیل، مهم‌ترین بخش‌های این واکنش بود. «یک گروه داخلی – که جزو وزارت اطلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصب باشند و بنای این کار را داشته باشند، در سطوحی از وزارت اطلاعات که اهل تحلیلند، امکان ندارد دست به چنین قتل‌هایی بزنند… اگر نظام جمهوری اسلامی اهل دشمن‌کشی است، دشمنان خودش را می‌کشد؛ چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟ مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنه‌های سال 60، دشمن ما شد؛ اما دشمن بی‌خطر و بی‌ضرر… بینی و بین‌اللَّه، فروهر و همسرش – این دو مرحوم – دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بی‌ضرر و بی‌خطر.»

پس از اعلام این مواضع، فشار آیت‌الله خامنه‌ای به کمیته بررسی این قتل‌ها افزایش یافت. در اثر این فشار، پروژه قتل‌ها – که از ابتدای رهبری او آغاز شده بود، به چهار نفر آخر محدود ماند. همچنین تنها چند فرد به عنوان عوامل خودسر معرفی شدند و به ارتباطات آن‌ها با دفتر رهبری، آیت‌الله خوشوقت، وزیر اطلاعات، و دیگر بخش های دستگاه امنیتی رسیدگی نشد.

علی خامنه‌ای از ابتدای انقلاب رابطه‌ای نزدیک با نیروهای اطلاعات نخست‌ وزیری و بعدتر، وزارت اطلاعات داشت و پروژه سیاسی خود را تا زمان رسیدن به مقام رهبر جمهوری اسلامی با اتکا به این نیروها پیش برده بود. برجسته کردن پرونده مهدی هاشمی، ایجاد شکاف میان آیت‌الله خمینی و آیت‌الله منتظری و نهایتا حذف او از قائم‌مقامی رهبر، مهم‌ترین پروژه‌ای بود که وزارت اطلاعات در دهه 60 در جهت منافع سیاسی خامنه‌ای پیاده کرد. رابطه نزدیک خامنه‌ای و وزارت اطلاعات، پس از آغاز رهبری او گسترش بیشتری نیز یافت و مدیریت این وزارتخانه، عملا از دولت به بیت رهبری منتقل شد.

نکته نمادین حمایت همه‌جانبه خامنه‌ای از وزارت اطلاعات در برابر افشای پروژه حذف مخالفان سیاسی آن است که او این سخنان را در نمازجمعه روز 18 دی 1377 بیان کرد. 21 سال بعد و در روز 18 دی‌ماه 1398، سپاه پاسداران، دردانه دیگر رهبر ایران، نیز فاجعه آفرید تا او دوباره در وضعیتی دشوار قرار بگیرد.

سپاه؛ فرزند خامنه‌ای

شاید کمتر کسی گمان می‌کرد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – که در آخرین روزهای عمر آیت‌الله خمینی مراحل حذف و ادغام در ارتش ایران را سپری می‌کرد و فرماندهانش در آستانه محاکمه در دادگاه‌های نظامی بودند، سه دهه بعد به سازمانی تبدیل شود که در امور نظامی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی، بین‌المللی و فرهنگی در جمهوری اسلامی، بازیگری بی‌رقیب باشد.

رابطه دومین رهبر جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران از همان ابتدا رابطه‌ای ویژه و خاص بوده است. علی خامنه‌ای تنها چند روز پس از آن که ردای رهبری جمهوری اسلامی را بر دوش انداخت، دستور داد تا اجرای فرمان روح‌الله خمینی به هاشمی رفسنجانی برای ادغام نیروهای مسلح متوقف شود.

طرح ادغام نیروهای مسلح برای رسیدن به انسجام و هم‌افزایی، در حکم انتصاب اکبر هاشمی رفسنجانی در ۱۲ خرداد ۱۳۶۷ به سمت جانشین فرمانده کل قوا، به صراحت از سوی آیت‌الله خمینی ذکر شده بود. بنا بر این حکم، رفسنجانی مامور شده بود تا به نیابت از رهبر وقت ایران، با تشکیل یک ستاد فرماندهی کل و تمرکز اختیارات تبلیغی، نظامی، لجستیکی و پشتیبانی، کار «حذف یا ادغام سازمان‌ها و تشکیلات تکراری و غیرضروری» را به سرانجام برساند. در آن حکم، علاوه بر موضوع ادغام، بحث برپایی دادگاه‌های نظامی برای محاکمه فرماندهان نظامی در همه رده‌ها نیز ذکر شده بود. همچنین به رفسنجانی امر شده بود که به شکل «درست و قاطع» از «قوانین دادگاه‌های نظامی در زمان جنگ» برای تنبیه متخلفان استفاده شود.

محاکمه فرماندهان سپاه، از موضوع‌هایی بود که پس از شکست‌های ایران در سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق – به‌ویژه پس از واگذاری فاو، در دو فرمان آیت‌الله خمینی نمود یافته است. تنها سه هفته پس از حکم آیت‌الله خمینی برای هاشمی رفسنجانی در خرداد ۱۳۶۷، او طی حکم مخصوص دیگری در مردادماه همان سال، از علی رازینی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، می‌خواهد که «دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکیل دهید و طبق موازین شرع، بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر به جرایم متخلفان رسیدگی نمایید.» خشم آیت‌الله خمینی از فرماندهان وقت سپاه به حدی زیاد بود که در آن نامه، مشخصا به رازینی اعلام می‌کند «هرعملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا می‌باشد، مجازات آن اعدام است.»

وقوع عملیات مرصاد، آغاز برنامه اعدام زندانیان سیاسی و اوج گرفتن بیماری آیت‌الله خمینی، سبب شد تا موضوع محاکمه فرماندهان سپاه، تا زمان مرگ رهبر جمهوری اسلامی معلق بماند. بنا به گفته رازینی، تنها دو نفر در سطح فرمانده گروهان به واسطه این حکم اعدام شدند. اسماعیل کوثری، فرمانده وقت لشکر ۲۷ سپاه محمد رسول‌الله، به دلیل ترک جبهه پس از پذیرش قطعنامه، یحیی رحیم صفوی، قائم‌مقام وقت فرمانده کل سپاه، به دلیل فرار از فاو قبل از سقوط آن، غلامعلی رشید و حتی محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران، از جمله فرماندهان ارشدی بودند که موضوع محاکمه آن‌ها در دادگاه‌های نظامی بر اساس حکم آیت‌الله خمینی، مطرح بوده است.

اکبر هاشمی رفسنجانی پیش از مرگش ناگفته‌هایی از این حکم آیت‌الله خمینی را فاش کرد. بر اساس روایت هاشمی پس از صدور فرمان خمینی، موضوع محاکمه و اعدام چندین فرمانده سپاه به شدت قوت گرفته بود، و علی خامنه‌ای نیز که در آن زمان رییس‌جمهوری بود، با محاکمه و اعدام این افراد موافقت داشت. هاشمی می‌گوید که حتی یکی از فرماندهان ارشد سپاه (یحیی رحیم صفوی) در معرض اعدام قرار گرفته بود که با وساطت وی، آن موضوع منتفی شد.

با این وصف، در آخرین سال حیات خمینی، گرچه موضوع محاکمه فرماندهان ارشد سپاه در دادگاه‌های نظامی به مرحله اجرا گذاشته نشد، موضوع انحلال سپاه و ادغام آن در ارتش با تشکیل کارگروهی به ریاست هاشمی پی گرفته شد. بر این اساس، عبدالله نوری – که پیش‌تر ادغام ژاندارمری، شهربانی و کمیته‌ها را انجام داده بود، از سوی هاشمی مامور شده بود تا ادغام سپاه در ارتش را نیز اجرایی کند.

به بیان دیگر، در ماه‌های پایانی عمر نخستین رهبر جمهوری اسلامی، سپاه در متزلزل‌ترین موقعیت خود از ابتدای تشکیل قرار داشت. فرماندهانش در معرض محاکمه و حتی اعدام بودند، و سازمان سپاه نیز مراحل پایانی حذف و ادغام در ارتش را سپری می‌کرد.

اما چند روز پس از مرگ آیت‌الله خمینی، رهبر جدید به هاشمی دستور می‌دهد – به‌فوریت، موضوع ادغام سپاه و ارتش را کنار بگذارد، چرا که به آن موضوع اعتقاد ندارد.

یحیی رحیم صفوی، یکی از فرماندهانی که در سال ۱۳۶۸ در معرض اعدام بود و اکنون مشاور عالی نظامی رهبر جمهوری اسلامی است، در این باره می‌گوید: «با رحلت حضرت امام و آغاز رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، چند روز بیشتر نگذشت که ایشان دستور دادند جلسات طرح ادغام ارتش و سپاه متوقف شود و فرمودند که من اعتقادی به ادغام ارتش و سپاه ندارم و ارتش و سپاه دو بازوی مسلح انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران هستند که باید به همین صورت باقی بمانند و طبق وظایف قانون اساسی به همکاری با یکدیگر ادامه دهند.»

دستور فوری رهبر تازه‌کار ایران در سال ۱۳۶۸، بر مبنای درخواست بخش بزرگی از فرماندهان وقت سپاه انجام شد که از سرنوشت خود و اختیاراتشان پس از ادغام در ارتش، بیمناک بودند. این رخداد، سرآغاز رابطه بسیار ویژه علی خامنه‌ای با سپاه شد؛ رابطه‌ای که سپاه و فرماندهان آن را طی سه دهه، از جایگاه متهم در دادگاه‌های نظامی، به قدرتمندترین بازیگر در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی در جمهوری اسلامی بدل کرده است؛ و چه بسا این نیرو را در جایگاه «رهبرساز» و یگانه بازیگر دورانِ گذار، پس از مرگ علی خامنه‌ای، قرار داده است.

واکنش خامنه‌ای چه خواهد بود؟

وقتی خامنه‌ای در آخرین خطبه‌های نمازجمعه‌اش در 14 بهمن 1390، می‌گفت که یکی از اساسی‌ترین کارها «پذیرش مسئولیت خطا» است – حتی اگر این خطا از رهبری سر زده باشد، فکر نمی‌کرد که در نمازجمعه بعدی همین ادعای او محک خواهد خورد.

او گفت: «مسئولین کشور و خدمتگزاران مردم باید احساس مسئولیت کنند. تقصیرها را گردن هم نیندازیم. اینجور نباشد که اگر یک جا یک نقصی پیدا شد، مجلس بگوید تقصیر دولت است، دولت بگوید تقصیر مجلس است، آن یکی بگوید تقصیر قوه‌ قضائیه است. نه، حدود مشخص است. قانون اساسی خطوط را مشخص کرده است. وظایف همه معلوم است. رهبری مسئولیت دارد، دولت مسئولیت دارد، مجلس مسئولیت دارد، قوه‌ قضائیه مسئولیت دارد، نیروهای نظامی مسئولیت دارند، دستگاه‌های اجرایی هر کدام مسئولیت‌هایی دارند؛ به گردن هم نیندازیم. اشکالی به وجود می‌آید – اگر متوجه رهبری است، رهبر متواضعانه قبول کند که این اشکال متوجه اوست و سعی کند آن را برطرف کند. این یکی از اساسی‌ترین کارهاست.»

با فاجعه‌ای که سپاه در روز 18 دی‌ماه آفرید، اکنون رهبر جمهوری اسلامی در برابر یک دوراهی قرار گرفته است؛ پذیرش مسئولیت، شماتت سپاه و محدود کردن فعالیت‌هایش، یا فرافکنی مسئولیت، حمایت همه‌جانبه از سپاه و تکرار سناریوی حفاظت از وزارت اطلاعات پس از قتل‌های زنجیره‌ای.

کارنامه سه دهه رهبری خامنه‌ای نشان می‌دهد که او هیچ‌گاه پشت نیروهای وفادار و نزدیک به خود را خالی نکرده است. حتی اگر این نیروها بحرانی بین‌المللی برای ایران آفریده باشند و بیگناهانی را کشته باشند.

او در دو ماه گذشته و پس از سرکوب اعتراضات آبان 1398 و کشته‌شدن 1500 نفر به دست نیروهای نظامی و امنیتی، نه تنها شخصا عذرخواهی نکرد، بلکه هیچ مسئولیتی را نیز متوجه نیروهای سپاه، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی ندانست.

به نظر می‌رسد که او این رویه را در قبال شلیک موشک سپاه به هواپیمای مسافری نیز ادامه خواهد داد. دشواری وضعیت کنونی برای آیت‌الله خامنه‌ای در آن است که فاجعه کنونی، تنها بُعد داخلی ندارد و سخنان او در فضای بین‌المللی نیز مبنای واکنش احتمالی و برخورد با جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت.

در حالی که هر روز جمعیت بزرگ‌تری از مردم ایران خود را در جبهه مخالفت با جمهوری اسلامی و رهبر آن می‌بینند، انحراف افکار عمومی از شلیک به هواپیمای مسافری چندان آسان نیست. به ویژه آنکه هنوز زخم‌های سرکوب و کشتار آبان 98 باز است.

خامنه‌ای در آخرین خطبه نمازجمعه‌اش در سال 90، با اعتماد‌به‌نفس همیشگی، وضعیت آمریکا را مشابه سال‌های آخر حکومت اتحاد جماهیر شوروی دانسته و نوید نابودی این کشور را به طرفدارانش داده بود: «آن رژیمی، آن نظامی که اعتبارش در چشم مردم خودش بشکند، سرنوشتش معلوم است؛ مثل رژیم شوروی سابق. اتفاقاً بعضی از صاحب‌نظران غربی همین چند روز قبل گفتند که امروز وضع آمریکا و غرب شبیه وضع شوروی سابق در سال‌های اواخر دهه‌ی ۸۰ میلادی است که منجر به سقوط شد.»

طبیعتا پیش‌بینی رهبر جمهوری اسلامی درباره سقوط آمریکا، محقق نشد. 8 سال بعد از این سخنان و با رشد تصاعدی نارضایتی مردم، اکنون گروه زیادی از ناظران، حکومت جمهوری اسلامی را در وضعیتی مشابه سال‌های آخر شوروی می‌دانند. شاید درست‌ترین جمله رهبر ایران در آخرین خطبه‌های نمازجمعه‌اش همین باشد که گفت: «وقتی یک رژیمی، یک نظامی از لحاظ گفتمان، از لحاظ منطق، در چشم مردم خودش ساقط بشود، دیگر امیدی به بقای این رژیم نیست.»

حال باید دید که رهبر جمهوری اسلامی، سپاه را قربانی خواهد کرد تا از «سقوط نظام در چشم مردم خودش» جلوگیری کند، یا اینکه ترجیح می‌دهد سرنوشت خودش، حکومتش و سپاه، گره‌خورده با هم باقی بماند.

مجتبی دهقانی/ ایندیپندنت فارسی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *