مهدی شبانی، روزنامه نگار در یادداشتی برای صفحه ناظران به دلایل انقلاب فرهنگی در سالهای آغاز انقلاب و پیامدهای آن بر جامعه فرهنگی و دانشجویی ایران پرداخته است.
فروردین امسال، سی و نه سال از شروع دورهای که به نام “انقلاب فرهنگی” در تاریخ جمهوری اسلامی نامگذاری شده است، میگذرد. دورهای که در آن طی درگیریهایی خونبار، دانشگاهها اشغال و نیروهای مخالف تصفیه و روند گزینش برای دانشجویان، اساتید و حتی کارکنان دانشگاهها پایهگذاری شد، تلاش برای اسلامی کردن متون دانشگاهی، بهویژه علوم انسانی، آغاز و تا به امروز ادامه دارد.
بسیاری با برجسته کردن تقابل سنت و مدرنیته این واقعه را تلاشی برای مستحیل ساختن دانشگاهها در حوزههای علمیه خواندند، گروه دیگری انقلاب فرهنگی چین در سال ۱۹۶۶ به رهبری حزب کمونیست چین را الگوی حاکمیت نوپای جمهوری اسلامی برای تصفیه مخالفان در دانشگاها دانسته و برخی دیگر فضای متشنج دانشگاهها پس از انقلاب و وجود گروههای سیاسی در دانشگاهها و درگیریهای موجود در آن را دلیل شروع این واقعه دانستهاند.
هرچند عناصری از هر یک از این ایدهها در این “انقلاب فرهنگی” و پیامدهایش دیده میشود اما در تحلیل این واقعه کمتر کسی به ایدههای روح الله خمینی در سالهای نخستین دهه چهل، هنگامی که هنوز با گرفتن قدرت سیاسی در ایران فاصله بسیاری داشت، اشاره کرده است.
آیتالله خمینی در نقش پایهگذار انقلاب فرهنگی
در تاریخ یکم دیماه سال ۱۳۴۰ علی امینی، نخستوزیر وقت در قم به دیدار آیتالله خمینی رفت. آقای خمینی در این دیدار از دولت چهار درخواست اصلی داشت که اولین آنها اسلامی کردن دانشگاهها و تصفیه آن از اساتید و متون درسی “غیر اخلاقی و غیر دینی” بود. در بخشهایی از این مذاکره چنین آمده است: “حالا شما به عنوان مسئول دولت آمده اید از حوزه و از روحانیت نظر میخواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله میگویم و جدا میخواهم که به آنها عمل شود: اول مسئله دانشگاههاست. من نمى دانم چه ارتباطی بین بىدینى و خلاف اخلاق با دانشگاهها وجود دارد؟ چه ارتباطی بین این دو مسئله هست؟ آنها که دانشگاه مى روند و از دانشگاه ها فارغ التحصیل مى شوند، واقعاً از نظر اخلاقی و دینی بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح مىشوند. چه ارتباطی بین این مسأله هست، من هنوز پى نبردم. ببینید این وضعیت از اساتید اینها هست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشا هست جلوگیری کنید. این دانشگاه شوخى نیست. اگر کتابهایشان بدآموزی دارد، اگر معلمین آنها بدآموزی دارند، اگر محیط دانشگاه اینطوری است، باید به این جوانها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند.”
اصرار روح الله خمینی به گزینش اساتید و اسلامی کردن دانشگاهها در کنار مسئله حجاب و حذف الکل در این گفت و گو، نشان میدهد که ایده انقلاب فرهنگی نه فکری یکباره و در اثر شرایط سیاسی پس از انقلاب، که یکی از مهمترین عناصر منظومه فکری او بوده است.
دانشگاهها، پایگاه اصلی گروههای مخالف
از روزهای اول تاسیس دانشگاهها در ایران ایدههای چپ و سکولار از مهمترین و پرطرفدارترین ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی در بین دانشجویان محسوب میشد. از اولین گروههایی که برای تحصیل به غرب فرستاده شدند، نسل اول سوسیالیستهای ایرانی از قبیل تقی ارانی، مرتضی علوی و … بیرون آمد که بعدا بخشی از آنها گروه پنجاه و سه نفر را تشکیل داده و بخش دیگری نیز به حزب کمونیست ایران پیوستند.
در دورههای بعدی نیز دانشگاهها از مهمترین مراکز عضوگیری احزاب و سازمانهای سیاسی چپ بود. از شهریور سال ۱۳۲۰ و فضای باز سیاسی پس از آن، شاخۀ دانشجویی حزب توده به شدت گسترش پیدا کرده و مهر خود را بر سنتِ سیاسی دانشگاههای ایران زد. اواخر سال ۱۳۲۵ رئیس وقت دانشگاه تهران به سفیر انگلیس گفته بود که اغلب چهار هزار دانشجوی این دانشگاه به شدت تحت تاثیر حزب توده هستند. مجله تهران مصور در اواسط سال ۱۳۳۰ نوشت که ۲۵ درصد از دانشجویان اعضای مخفی حزب توده و ۵۰ درصد دیگر هوادار این حزب هستند.
سپس در دهه چهل و پنجاه و اوجگیری فعالیتهای مسلحانه، عمدۀ اعضا و طرفداران سازمان فداییان خلق نیز از دانشگاهها میآمدند. بر اساس آماری که یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب ارائه کرده است، نزدیک به ۵۰ درصد از کشته شدگان جنبش فدایی در دهه پنجاه، دانشجو بودند. سازمان مجاهدین خلق نیز در این دوره در دانشگاهها عضوگیری میکرد و شاخۀ دانشجویی آن بسیار فعال بود و اکثریت رهبران هر دوی این سازمانهای مسلحانه هم، از میان دانشجویان بودند و نطفۀ این سازمانها در دانشگاهها بسته شده بود.
انقلاب فرهنگی از کجا شروع شد
در سالهای اولیه پس از انقلاب نبض فضای سیاسی ایران در میدان انقلاب تهران میزد که دانشگاه تهران به شکلی سمبلیک در نزدیکی آن قرار دارد.
با پشت سر گذاشتن ماه عسل کوتاه انقلابیون، که به “بهار آزادی” تعبیر و در آن دانشگاهها به مراکز اصلی بحثهای سیاسی بدل شده بودند، کم کم شعله اختلافات بالا گرفت و نیروهای مخالف رودرروی یکدیگر قرار گرفتند. در سمت مخالفان، گروه “پیشگام” (هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق)، “انجمن دانشجویان مسلمان”، (هوادار سازمان مجاهدین خلق)، “سازمان جوانان و دانشجویان دموکرات ایران” (هوادار حزب توده) و سایر دانشجویان هوادار دیگر سازمانهای چپ، و در سمت دیگر مجموعهای از دانشجویان طرفدار حکومت که عمدتا در «انجمن اسلامی دانشجویان” متشکل شده بودند.
در پی این صفآرایی، روح الله خمینی، بخش مهمی از پیام نوروزی خود در سال ۱۳۵۹ را به مساله دانشگاهها اختصاص داده و تأکید کرد: “باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غرباند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. با کمال تاسف گاهی دیده میشود که به علت عدم درک صحیح و دقیق مسائل اسلامی، بعضی از مسائل را با مسائل مارکسیستی مخلوط کردهاند و معجونی بوجود آوردهاند که به هیچ وجه با قوانین مترقی اسلام سازگار نیست.” او در این پیام و همچنین سخنان بعدی خود به ضرورت ایجاد “انقلاب اساسی در دانشگاههای سراسر کشور”، “تصفیه استادان مرتبط با شرق و غرب”، “تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی اسلامی” و “عدم وابستگی آن به احزاب، کمونیسم و مارکسیسم” اشاره کرد.
آتش درگیری تمام عیار در روز ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ در شهر تبریز شعلهور شد. در پی سخنرانی هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز و درگیری در این دانشگاه، “دانشجویان مسلمان پیرو خط امام” با اشغال ساختمان مرکزی اعلام کردند تا اخراج دانشجویان، استادان و کارکنان دانشگاه انجام نشود، ساختمان مرکزی را ترک نمیکنند.
در پی این درگیری، دانشگاههای سراسر کشور صحنه تظاهراتها، درگیریها و تحصنهای گوناگون شده و برخی دیگر از دانشگاهها نیز به تصرف نیروهای دانشجویی خط امام درآمد.
در روز ۲۹ فروردین شورای انقلاب با آیت الله خمینی دیدار کرد. هاشمی رفسنجانی محتوای این جلسه را این چنین بیان میکند: “درگیریهای این دو جریان مخالف که در طی چندین روز تقریبا در تمامی دانشگاههای کشور فراگیر شد، موجی از نگرانی و ناامنی در جامعه ایجاد کرد تا آنجا که اعضای شورای انقلاب به همراه رئیسجمهور، بهتر دیدند که مسأله را در حضور حضرت امام مورد بحث و بررسی قرار دهند. در این جلسه که صبح جمعه تشکیل شد، در اصل قضیه که نظام آموزشی دانشگاهها باید اصلاح شود و این مکانها از عناصر وابسته تصفیه گردد، اختلاف نظری نبود؛ به همین دلیل بحث بیشتر بر روی شکل و چگونگی انجام این کار بود که سرانجام با تایید امام قرار شد مهلت سه روزهای به گروههای سیاسی داده شود که ستادهای عملیاتی خود را از دانشگاهها برچینند و مسئولین دانشگاهها هم ترتیبی دهند که امتحانات تا چهارده خرداد پایان یابد و بعد از آن برنامههایی برای تهیه نظام آموزشی جدید بر پایه معیارهای اسلامی و انقلابی تدوین گردد و همچنین هرگونه استخدام در دانشگاهها متوقف و بعدا نیز پذیرش دانشجو بر اساس موازین جدید صورت گیرد.”
در پی این دستور در روز ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ درگیری در دانشگاهها شدت بیشتری گرفت. این درگیریها بین دانشجویان چپگرا و انجمن اسلامی دانشگاهها که توسط کمیتههای انقلاب هم پشتیبانی میشدند از دانشگاه تهران تا مدرسه عالی اراک، دانشکده کشاورزی زنجان، دانشکده علوم اقتصادی و اجتماعی بابلسر و اکثر مراکز آموزش عالی، در سراسر کشور گسترده بود.
بنا به نوشته روزنامه کیهان تنها در درگیریهای دانشگاههای مشهد و شیراز بیش از ۶۰۰ نفر مجروح شدند و این درگیریها به حملۀ نیروهای سپاه پاسداران و کمیتههای انقلاب اسلامی به این دانشگاهها و تیراندازی هوایی منجر شد.
شورای انقلاب اینبار و در حالی که دو روز به مهلت داده شده باقی مانده بود در بیانیهای ۱۰ مادهای، حکم به تعطیلی دانشگاهها داد.
ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهور وقت در سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ چنین نوشت: “بر شورای انقلاب است که از خود قاطعیت نشان دهد و تصمیم خود را بدون درنگ و تاخیر به اجرا گذارد. امروز نظم شرط تداوم انقلاب و بلکه حیات ملیماست و باید با روحیه انقلاب و مصمم آن را برقرار کرد. دانشجویان مسلمان باید اجرای مصوب شورای انقلاب که در محضر امام اتخاذ شد را فریضه خود دانسته و نه تنها در برخوردها پیشقدم نشوند بلکه مانع از هرگونه برخوردی بگردند تا اگر طرف سه روز ستادهای گروهها تعطیل نشدند به ترتیبی که مقرر است عمل شود.”
سیاست تند بنیصدر در روزهای آینده و طی زد و خوردهای خونینی با دانشجویان چپگرا و مارکسیست در دانشگاههای سراسر کشور در پیش گرفته شد.
در طی چند روز بعدی دانشگاههای سراسر ایران و به ویژه دانشگاه تهران عرصه درگیریهای گستردهای شد. نیروهای حزباللهی با پشتیبانی کمیته و نیروهای لباس شخصی با سلاحهای گرم و سرد به دانشگاههای گوناگون در ایران حمله کرده و طی درگیریهای خونین، گروههای دانشجویی چپ و مارکسیست را از دانشگاهها بیرون کرده و دانشگاههای سراسر کشور یکی پس از دیگری به کنترل دانشجویان مسلمان طرفدار حکومت درآمدند. طی این درگیریها و بر طبق آمار رسمی ۳۸ نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند.
در نهایت روز دوم اردیبهشت ابوالحسن بنیصدر به همراه تعداد زیادی از هواداران نظام اسلامی به دانشگاه تهران رفته و در سخنرانی خود بر ضرورت ادامۀ راه “انقلاب فرهنگی” تاکید کرد.
رویکرد احزاب و گروههای سیاسی به این واقعه متفاوت بود. هرچقدر که نیروهای گوناگون اسلامی از آیتالله خمینی و هوادارانش، بنیصدر، حزب جمهوری اسلامی و … از انقلاب فرهنگی دفاع و از آن حمایت همهجانبه کردند در میان نیروهای مخالف رویکردهای متفاوتی مشاهده شد.
بسیاری با تایید اصل نیاز به انقلاب فرهنگی به روش اجرای آن اعتراض کردند، از جمله، جنبش مسلمانان مبارز طی بیانیهای یادآور شد: “متاسفانه حرکت اخیر که در پوشش تصفیه دانشگاهها و انقلاب فرهنگی آغاز شده، با وجود اینکه عدهای از دانشجویان صادق و بخشی از توده در آن شرکت دارند، هدایت آن توسط دستگاهها و مقاماتی انجام میگیرد که قادر به انجام این تحول انقلابی اسلامی نیستند و به جای اصول اسلام راستین تنها پوستهای از اسلام بر روی نظام کشیده خواهد شد.”
حزب توده با محکوم کردن حمله به دانشگاه و در عین حال اعتراض به گروههای چپ دانشجویی یا به زعم این حزب “چپنما” برای دادن بهانۀ این حملات، بیشتر در پی گسترش فعالیتهای صنفی و سندیکایی در دانشگاهها، بدون استفاده از برچسب مستقیم حزبی و در عین حال گسترش سیاستهای “ضد امپریالیستی” نظام نوپا را در سر میپروراند. نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده ایران در جزوههای موسوم به “پرسش و پاسخ” در اردیبهشت ۱۳۵۹، ضمن انتقاد شدید به سایر گروههای چپ برای ایجاد دفاتر سیاسی دانشجویی در دانشگاهها گفت: “سیاست ما در تمام سازمانهای صنفی یا تودهای، سیاست اتحاد همۀ نیروها بدون سمتگیری معین سیاسی است… اگر ما در یک سازمان دانشجویی دارای اکثریت هم باشیم، سیاست جبهه متحد را دنبال خواهیم کرد. زیرا این تنها سیاستی است که میتواند جنبش دانشجویی را به صورت یک جنبش متحد و فراگیر، با شرکت همه دانشجویان وابسته به خلق درآورد. هر سیاست دیگری سکتاریستی، انشعابگرایانه، نفاقافکنانه و خرابکارانه است.”
سازمان چریکهای فدایی خلق ضمن دفاع از حق مقاومت گروههای دانشجویی بویژه “پیشگام”، تیغ تیز حمله را به سمت حزب جمهوری اسلامی و بنیصدر گرفته و در سرمقاله روز ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹ روزنامه “کار” نوشت: “دلایل طراحی سیاست سرکوب جنبش انقلابی دانشجویی ایران را نمیتوان و نباید تنها در ابعاد دانشگاهها و مدارس عالی و مسائل مربوط به آن جستجو نمود. رشد و گسترش مبارزات ضد امپریالیستی و بر زمینه آن عمق و وسعتی که مبارزه طبقاتی در جامعه ما دارد در طراحی این سیاست نقش درجه اول داشته است. در عین حال سیاست “تثبیت قدرت” رئیسجمهور و تلاشهای مذبوحانهای که حزب جمهوری اسلامی برای جلوگیری از ورشکستگی سیاسی و فرهنگی خود دنبال میکند برای درک چگونگی تهاجم به دانشگاهها از بیشترین اهمیت برخوردار است. رویدادهای چند روز اخیر حاکی از اتفاق نظر آنها در سرکوب جنبش انقلابی دانشجویی ایران است.”
پیامدهای انقلاب فرهنگی ناتمام
پس از بیرون راندن نیروهای مخالف از دانشگاه، در خرداد سال ۱۳۵۹ آیتالله خمینی برای مدیریت این انقلاب فرهنگی، دستور به تاسیس “ستاد انقلاب فرهنگی” داد. اعضای هفت نفری این ستاد شامل: علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، محمدمهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد و جلالالدین فارسی بودند که سه وظیفۀ تربیت استاد و گزینش افراد شایسته برای تدریس در دانشگاهها، گزینش دانشجو و اسلامی کردن جو دانشگاهها و تغییر برنامه های آموزشی دانشگاهها را برعهده داشتند.
برای این منظور، دانشگاههای سراسر کشور برای بیش از دو سال و نیم تعطیل شده و برنامههایی مانند تدوین برنامههای آموزشی جدید، ادغام و انحلال برخی از دانشگاهها، تشکیل جهاد دانشگاهی، تدوین لایحه تربیت مدرس، گزینش اساتید و تشکیل مرکز نشر دانشگاهی در دستور کار قرار گرفته و کمیتهای نیز در ستاد انقلاب فرهنگی با عنوان “کمیته اسلامی کردن دانشگاهها”، تشکیل شد.
یکی از اصلیترین وظایف ستاد انقلاب فرهنگی در طول فعالیت خود تصفیه دانشجویان، اساتید و حتی کارکنان دانشگاهها و مدارس عالی ایران بود.
عبدالکریم سروش از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی در ۲۹ خرداد ۵۹ در یک گفت و گوی مطبوعاتی گفت: “لازم است در دانشگاه ها پاکسازی و تصفیه صورت گیرد تا اثرش در همۀ جامعه آشکار گردد، هوسناکان و پیروان سایر مکاتب چون اندیشه خود را به جای دیگر فروختهاند دم از عدم امکان انقلاب فرهنگی می زنند.”
با تصمیم ستاد انقلاب فرهنگی سیستم گزینش دو مرحلهای ایجاد شد. اولین گزینش، گزینشی علمی و سپس گزینش عقیدتی و سیاسی بود. بر اساس آمار وزارت فرهنگ و آموزش عالی، در جریان انقلاب فرهنگی حدود هشت هزار نفر از استادان دانشگاهها، که تقریباً نیمی از کل استادان دانشگاه در ایران بودند، از دانشگاهها اخراج شدند.
این سیستم گزینش عقیدتی که با تحقیقات محلی و گسترده با کمک کمیتههای انقلاب، مساجد و بسیج انجام میشد، در عین حال در مورد دانشجویان نیز اعمال شده و اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان دگراندیش نیز از دانشگاهها پاکسازی شدند.
در نهایت ستاد انقلاب فرهنگی در آذرماه سال ۱۳۶۳به “شورای عالی انقلاب فرهنگی” تبدیل شده و تاکنون کار مدیریت عالی در سه حوزه سیاستگذاری، تدوین ضوابط و نظارت بر حوزههای مختلف آموزشی و فرهنگی را زیر نظر خود دارند.
اما با وجود همۀ تلاشها برای اسلامی کردن دانشگاههای ایران، هنوز هم دانشگاه یکی از مراکز اصلی نمایش بحرانهایی است که جمهوری اسلامی در چهلمین دهۀ حیات خود با آنها روبرو است. جنبشهای اجتماعی اصلاحطلبی در دهههای هفتاد و هشتاد از دل همین دانشگاهها بیرون آمدند و فضای سیاسی چپگرای در دهههای هشتاد و نود موجب نگرانی آیتالله خامنهای از فضای “غیر اسلامی” دانشگاهها است.
رهبر ایران خرداد ۱۳۹۸در دیدار با استادان و اعضای هیاتهای علمی دانشگاهها با تاکید بر لزوم “مقابله با ارتجاع، التقاط و انحراف در دانشگاهها” گفت: “امروز در برخی دانشگاهها جریان چپ مارکسیستی هم ابراز وجود میکند، آنهم درحالیکه مظاهر اصلی این جریان یعنی شوروی سابق در زیر بار و فشار حقایق عالم فروریخته و از بین رفته است.”
به نظر میرسد هنوز و با گذشت نزدیک به چهل سال از انقلاب فرهنگی، تصفیههای گسترده و سرکوب فعالین دانشجویی، هنوز هم دانشگاه مورد نظر نظام پدیدار نشده است.
بی بی سی: