اخیراً ما در «بنیاد میراث پاسارگاد» جلسه ای داشتیم با حضور 11 حزب و سازمان سیاسی، و 14 تن از افراد علاقمند به میراث فرهنگی و طبیعی. این عده دعوت شده بودند تا در اولین جلسه ی بررسی «طرح پیشنهادی و پیش نویس قانون نگاهبانی از میراث فرهنگی و طبیعی ایران» شرکت کرده و به بهتر شدن و گسترده تر شدن آن کمک کنند؛ با این توضیح از سوی بنیاد که: «دلیل برپایی این جلسه صرفاً به خاطر علاقه و توجهی ست که تک تک این سازمان ها و افراد نسبت به سرنوشت میراث فرهنگی سرزمین مان و حفظ و نجات آن دارند. و ما امیدواریم وقت این جلسه صرفاً به بررسی و اظهار نظر در ارتباط با “طرح پیشنهادی …” که قبلاً همگی آن را مطالعه کرده اند بگذرد.»
خوشبختانه افراد حاضر در آن جلسه، با این که برخی رابطه ای نزدیک با هم نداشتند و برخی حتی از نظر سیاسی مخالف عملکردهای یکدیگر بودند، نه تنها رفتار بسیار محترمانه و متمدنانه ای با هم داشتند، و نظریات جالب و سازنده ی یکدیگر را به دقت گوش دادند، بلکه ما را علاقمند و ملزم کردند که در آینده این جلسات را به طور مرتب، برگزار کنیم؛ زیرا در همین یک جلسه روشن شد که هنوز بسیاری از مسایل مربوط به میراث فرهنگی، که در واقع پشتوانه ی صنعت توریسم و اقتصاد کشور در آینده می باشد، آن گونه که باید مورد توجه اپوزیسیون قرار نگرفته است.
اما دو روز پس از این جلسه، که اعلام عمومی هم نداشت، چند تنی (آشنا و ناشناس) شروع کردند به نامه نگاری و پیام گذاشتن خطاب به من و دیگر مسئولین بنیاد، و دادن هشدار که: «فلان آدم خطرناک است»، «فلان حزب به درد نمی خورد»، «فلان سازمان دشمن شماره یک بنیاد است» و بالاخره «جمع شدن این آدم ها با یکدیگر نتیجه اش به زیان بنیاد و میراث فرهنگی تمام می شود»!
این نوع برخورد البته برای من تازگی نداشت، زیرا مدتی ست متوجه شده ام یکی از مشکلات عمده اپوزیسیون در ارتباط با مبارزه ای که با جمهوری اسلامی دارند (یا باید داشته باشند)، چه در امور سیاسی و چه در امور فرهنگی و حتی حقوق بشری، وجود افرادی ست که نام شان را باید گذاشت: «آتش بیاران معرکه». یعنی کسانی که بدون انجام دادن هیچ کار اساسی و قابل توجهی در مخالفت با حکومت حاکم بر ایران، مدام در تلاش اند تا بین افراد اپوزیسیون (چه خودی، یعنی چه در درون حزب و سازمان خودشان، و چه بین افراد دیگر گروه ها و سازمان ها) آتشی برپا کنند.
البته، در مقابل، ما افرادی را هم داریم که همیشه اهل نصحیت و آشتی دادن و پیوند زدن بوده اند اما متاسفانه این «سفیران حسن نیت»، در مقابل آتش بیاران معرکه چند در صد هم نیستند.
چند سال پیش، پس از فروکش کردن اعتراض های مربوط به جنبش سبز، و سرازیر شدن عده ای از مخالفین به خارج، مسئولین حکومتی با افتخار اعلام کردند که: «حدود 30 هزار مامور برای گرفتن اطلاعات {جاسوسی} به خارج فرستاده ایم». همان وقت من در گفتگویی تلویزیونی گفتم: « این ها را می گویند یا مردم را بترسانند و یا همه را به هم بدبین کنند و نگذارند مخالفین شان در خارج هم حمایت بشوند». اما اکنون وقتی می بینم کسانی که، نه تنها مامور نیستند بلکه، جزو مخالفان حکومت هم هستند، این گونه همه را به جان هم می اندازند، وحشت می کنم. به راستی چه نیازی به فرستادن مامور از سوی حکومت هست وقتی که در بین خود ما انسان های نادانی پیدا می شوند که دو به هم زنی و ماجراجویی برایشان تبدیل به عادتی شیرین و لذتبخش شده است.
جالب است که این آتش بیاران، همانگونه که در یکی از معناهای این ضرب المثل هست، بدون توجه یا آشنایی با مسایل جدی و مهمی که دور و برشان می گذرد، و حتی گاهی بدون این که ربطی به آن ها داشته باشد، خودشان را میان هر مذاکره یا برخوردهای دوستانه یا دشمنانه می اندازند و با بدگویی و دو به همزنی ماجرایی «رژیم شاد کن» می سازند. در واقع کارشان این شده که از صبح تا شام در حال جمع کردن هیزم برای آتش زدن در جایی و مکانی باشند که قرار است جایگاه مخالفان رژیم باشد و نه جایگاه آتش به جان مخالفان آن زدن.
از یادداشت های آخر هفته
چهاردهم جولای 2019