همگان آگاهند که نطفه حکومت آخوندی با بحران بسته شده است، با بحران پا بعرصه وجود گذارده و بر دروش بحران، ساختار قدرت را بزیر سلطه خود کشیده و بقای حکومت فقیه را تداوم بخشیده است. اما، هیچیک از آن بحران ها، همچون بحرانی که هم اکنون گریبان نظام ولی فقیه را گرفته، بحران “امریکا ستیزی،” چندان حیاتی نبوده اند. چه، “امریکا ستیزی” از همان اغاز، قلب طپنده نظام ولایت گردید و رمز وراز بقای آن. امریکا ستیزی، در چهل سال «مرگ بر امریکا» بازتاب مییابد، در چهل سال مبارزه با “شیطان” بزرگ. که امریکا ستیزی یکی ست با شیطان ستیزی، وظیفه ای هم “شرعی” و هم “سیاسی.”
اما، هماکنون،امریکا ستیزی، خود، دچار بحران گشته است، چون همه شواهد حاکی از آن است که تحت فشار حداکثری امریکا به آخر خط نزدیک شده است، فرآیندی که بدون شک و تردید بنفع ملت ، ولی بسی بسیار نگران کننده است برای حکومت اسلامی.
مسلم است که تحریمات امریکا بیش از همیشه و هر روز گزنده تر میشوند. زیان و خساراتی که این تحریمات بر زیرساخت های اقتصادی وارد مینماید و تاثیر ویرانگر آن بر گسترش فقر و فلاکت و فساد و، نیز بر روح و روان ملت، تخمین زدنی نیست. این بدان معناست که در شرایط موجود، شرایطی که مردم ایران از انواع و اقسام کمبودهای مادی و فرهنگی، رنج میبرند و بیش از 80 درصد از آنان با مسائل معیشتی دست و پنجه نرم میکنند، در شرایطی که مردم ایران از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی خود محرومند، دانالد ترامپ، رهبر ایالات متحده امریکا، اعلام داشته است که همه تحریمات را بیدرنگ ملغی خواهد ساخت اگر حکومت آخوندها “رفتار” خود تغییر دهد، رفتاری که تنها میتواند به امریکا سیتزی و صدور آن بکشورهای منطقه تعبیر گردد.
اگر، سیاست امریکا ستیزی که حکومت اخوندی از آغازین لحظات بقدرت رسیدن، در پیش گرفت، روسای جمهوری پیشین امریکا را چندان ناخشنود نمیکرد، رئیس جمهور کنونی، دانالد ترامپ را سخت آزار میدهد. چون وی یک “ناسیونالیست” و یا “ملی گرا” است. بعضا، فراتر رفته و ترامپ را یک ناسیونالیست “سفید” مینامند، “نژادخواهی” و ملی گرایی. این بدان معناست که ترامپ، گفتار تحقیر آمیز و خوارکننده در باره امریکا را بر نمی تابد. ترامپ بر آن است که امریکا، بزرگی و شکوه خود را از دست داده است و عهد بسته است که عظمت گذشته را به امریکا باز گرداند. این است که نمیتواند بپذیرد که کشور پر قدرتش مورد خشم و نفرت ملتی استبداد زده قرار گیرد و این خشم و نفرت بامریکا را بسراسر منطقه و جهان انتشار دهد.
درست است که ترامپ تاکید را بر جلوگیری حکومت اسلامی از دستیابی به اسلحه کشتار جمعی و موشک های بالیستیک گذارده است، اما، او نمیتواند به هدف خود برسد اگر نتواند بر امریکا ستیزی بعنوان یک “گفتمان” دینی- سیاسی نقطه پایان بگذارد. ترامپ شدیدا بر آن باور است که امریکا منشا تمام خوبی هاست. “شر” و “بدی” نمیتوانی بآن نسبت دهی. دانالد ترامپ، دوست ندارد که ببیند ملتی مرگ و نابودی امریکا را بخواهد، خواستی که از نفرت و کین خواهی بر میخیزد. دانالد ترامپ در واقع میخواهد به امریکا ستیزی هم در حرف و هم در عمل پایان بخشد. او دشمن آشتی ناپذیر حکومت اسلامی نیست و چندان خصومتی هم با نظام استبدادی ندارد حتی اگر استبداد مضاعف دین و قدرت باشد. او خواهان تغییر رفتاری ست که محور آن امریکا ستیزی ست.
این بدان معناست که دانالد ترامپ با برنامه فشارحد اکثری، حکومت اسلامی را بر سر یک دو راهی قرار داده است، دو راهی عقل و خرد و یا ایمان و ایدئولوژی، ملت و یا “امت،” دوراهی منافع ملی و یا منافع دین، دینی که مظهر آن روحانیت است، پذیرش عرف بین المللی و یا یاغیگری و سرکش، رانده از آغوش جهان بشری.
حضرت ولایت فقیه حق دارد که مذاکره را “سم” بخواند. چون میداند که توقف امریکا ستیزی در حرف و عمل، محور مذاکره خواهد بود. تن دادن باین خواست، در منظر نظام چیزی نیست مگر دست زدن به نابودی خویش. این بدان معناست هرآنقدر که شعار مرگ بر امریکا گوشهای دانالد ترامپ را آزار میدهد، توقف امریکا ستیزی نیز، اوضاع وحشت انگیزی را در منظر ولایت ترسیم کند، اوضاعی که دیر یا زود به فروپاشی نظام می انجامد.
استمرار طلبان، باتقاق، بر آنند که نظام راه عقلانیت و واقع بینی را پیموده است اگر در شرایط فشار، تن به مذاکره ندهد، گویی نظام ولایت است که چماق را در دست دارد و بر سر امریکا نگاهداشته است، که مصداق گفتار رهبر معظم، آخوند خامنه ای مبنی بر “نه جنگ نه مذاکره” نیز هست، چنانکه گویی اوست که تعیین میکند. ممکن است که رهبر معظم درست حدس زده باشد که دانالد ترامپ اهل جنگ نیست، اما، همااکنون سایه جنگ را بر کشور گسترانده است. گویا ولی فقیه، آگاه از همه چیز، از حضور ناوهای جنگی در خلیج فارس چندان اطلاعی ندارد. از این که بگذریم حضرت ولایت بر این تصور است در صورت عدم جنگ میتواند تن به مذاکره ندهد. آری، چنین میتواند، در حالیکه باید شاهد بر گسترش فقر و فلاکت بیشتری باشد. که در چنین صورتی نمیتوان آخر و عاقبت خوشی را برای حکومت آخوندی پیش بینی کرد. البته رئیس جمهور نظام ولایت، حسن روحانی سعی کرد راه عقلانیت و منافع ملت را بر گزیند تا از آن راه نظام را حفظ نماید. اما، چیزی طول نکشید که معلوم شد اراده ولایت بر ادامه امریکا ستیزی معطوف و موجب آن کردید که رئیس جمهو از راه انحرافی باز گردد.
حقیقت، اما، آن است که حکومت آخوندی چه راه عقل را برگزیند و با امریکا ترک مخاصمات نموده و از در دوستی درآید و چه رفتار خود را تغییر ندهد و به امریکا ستیزی ادامه دهد، نظام رفتنی ست. دوران حکومت آخوندی بسر آمده است، چون عفونت تمامی اجزا نظام را فراگرفته است. مردم نیز رای خود را در خیزشهای دی ماه 96 صادر کردند وقتی که در بیش از صد شهر کشور فریاد برآوردند «توپ و تانک و فشفشه آخوید باید گم بشه.»
حکومت اسلامی، ممکن است که چند صباحی دیگر بماند. اما، باید زندانهایش را از “پانزدهمین” ها و یا “چهارده نفرها، پرکند، از آنان که دهان باعتراض میگشایند و حقیقت را بیان میکنند،از زنان مبارز، از دگر اندیشان، از مدافعین حقوق بشر، از نویسنده و شاعر و از کرد و بلوچ، از کارگر و کارمند و معلم، از دهقان و کامیوندار و بازنشسته و بسیار دیگر از مردم ناراضی و عصبانی و هر روز نیز تعداد بیشتری از بی گناهان را بدار شریعت آویزان کند.
برغم هشدار یکی از فرماندهان سپاه که مبادا زانوی دیپلماتهای نظام ولایت در میدان مذاکره بلرزه در آید، همه نشانه ها حکایت از آن دارند که نظام رفتنی ست . نظامی که هماکنون در وادی فروپاشی سرگردان است، دیر یا زود رفتنی ست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi