نهاد کاریتاس، در بسیاری از کشورهای جهان یک نهاد شناخته شده است. این نهاد(کاریتاس اینترنشنال) یک شبکهی گستردهی تامین اجتماعی است که به کلیسای کاتولیک وابسته است. این شبکهی سازمانی به بیپناهان پناه میدهد، گرسنگان را سیر میکند، برهنگان را لباس میپوشاند، بیماران را درمان میکند، به ملاقات زندانیان بیکس و کار میرود، مردهها را دفن میکند و خلاصه اینکه میکوشد در حد توان، واسطهای برای رساندن کمکهای خیریه به دست نیازمندان باشد.
کاریتاس یک کلمهی لاتین است. معادل فارسی آن «محبت» یا «عشق» است. عبارت لاتینی « DEUS CARITAS EST» یعنی «خدا محبت است». این عبارت هم به شکل «خدا همان محبت است» و یا «خدا محبتِ خالص است»، میتواند تعبیر شود. محبت در الهیات مسیحی، در کنار ایمان و امید، یکی از سه فضیلت بزرگ شمرده میشود.
«کاریتاس Caritas» در زبان انگلیسی به «چاریتی Charity» تغییر شکل میدهد. چاریتی اگرچه یک اصطلاح دینیست اما در فلسفه، کلام و علوم انسانی هم اصلی به نام «اصل چاریتی» وجود دارد. فلاسفهی تحلیلی مشهوری دربارهی شرح و بسط این اصل کارهایی جدی کردهاند؛ از جمله ویلسن، کواین و دیویدسون.
«اصل چاریتی Principle of charity» در زبان فارسی با «اصل احسان»، «اصلِ حملِ بر احسن» و «اصلِ همدلی» معادلسازی شده است. بهنظر میرسد «اصلِ احسان»، بیشترین تطابق معنایی و عملی را با چاریتی یا کاریتاس دارد. چون «احسان» هم به معنای رساندنِ خیرخواهانه و بدون چشمداشتِ چیزی به کسی است.
اصل چاریتی معنای سادهای دارد و نسبتا بدیهی مینماید. بر اساس این اصل «برای فهم سخن دیگری، بهترین تدبیر این است که سخن او را به گونهای معنا کنیم که تعداد گزارههای درست او به حداکثر برسد و سخنش کمترین تناقضرا داشته باشد». به تعبیری دیگری هنگامی که میخواهیم سخنی یا گزارهای یا فرضیهای را بفهمیم، نقل کنیم و یا به نقد بکشیم، عاقلانهترین کار این است که قویترین و درستترین تعبیرِ آن را در نظر بگیریم و با «آن» دست و پنجه نرم کنیم. یعنی تا حد امکان نقاطِ ضعف نظریه را بپوشانیم؛ خطاهای احتمالی سخن را به صفر برسانیم،؛ گویندهی سخن را عاقل فرض کنیم؛ عیبها و ایرادیهای ممکن در حواشی سخن او را نادیده بگیریم و بر آنها جامهی عقلانیت بپوشانیم. و در یک کلام، پیش از نقد، همان کاری را با فرضیه انجام دهیم که نهادِ کاریتاس با نیازمندان انجام میدهد.
در میان فلاسفهای که نامشان آمد، کواین تعابیر متنوع و متعددی را از اصل چاریتی بهدست داده است. در یکی از آنها، کواین قاعدهی ساده و کوتاهی را برای رعایتِ اصل چاریتی پیشنهاد میدهد. او میگوید «امر بدیهی را حفظ کن». منظور کواین این است که «نباید گوینده را چنان تصویر کنیم که بدیهیات را انکار میکند». مثلا اگر داریم نظریهای را در مورد جهانبینی حافظ شیرازی نقد میکنیم نباید بگوییم «هر کس که یکبار دیوان حافظ را خوانده باشد متوجه میشود که این نظریه اشتباه است»، چون با طرح این ادعا ما صاحب نظریه را به انکار یک اصل بدیهی متهم کردهایم و یا او را و یا خوانندگان را نادان/احمق دانستهایم.
متاسفانه بیتوجهی به اصل چاریتی، علیرغم وضوح و سادگی، در فضای روشنفکری ایران نسبتا رایج است. بگذارید چند مثال دیگر بزنم:
فرض کنید کسی در سخنانش میگوید «اکثر مسلمانان ترکیه، اصلا ۹۹ درصد مردم ترکیه، اهل سنت هستند». بر اساس اصل چاریتی، اکر بخواهیم این ادعا را «بفهمیم» و یا نقد کنیم، نباید روی عدد «۹۹ درصد» متمرکز شویم و مثلا در بخشی از نقد آن بگوییم «مطابق نظرسنجیِ نهادهای رسمی سال ۲۰۲۰، که در کتاب جغرافیای انسانی ترکیه از سوی ادارهی آمار ترکیه منتشر شده، در صفحه ۲۱۷ پاراگراف دوم آمده است که مسلمانان ترکیه ۹۷/۹۷ درصد جمعیت آن را تشکیل میدهند و جمعیت شیعیان رو به گسترش است و لذا ادعای فلانی در خصوص تعداد مسلمانان ترکیه خطا دارد یا نادرست است». اصل چاریتی میگوید که برای فهم این گزاره، باید به همان بخش که میگوید «اکثر مسلمانان ترکیه اهل سنت هستند» تمرکز کنیم تا پیش از هرچیز ادعای گوینده را بفهمیم. و اگر میخواهیم این ادعا را هم نقد کنیم باید همین نسخهی اخیر گزاره را نقد کنیم و نه آن بخش ضعیفش را. و البته اصل چاریتی تاکید دارد که آنگونه خوانش و روایت و نقد این گزاره، برخلافِ ظاهرِ مستندش، نشان از بیتوجهی به آداب نقد است.
و یا در نمونهای دیگر: فرض کنید صاحبِ یک نظریهی دینی، بهعنوان شاهدِ سخن، یک حدیث را نقل میکند و میگوید این حدیث از سوی سه نفر روایت شده است و یا در سه کتابِ حدیث، آمده است. اما منتقد معتقد است یا متوجه میشود که دو کتاب از این سه کتاب و یا دو نفر از آن سه نفر، منابعِ خوشنام و چندان قابل اعتمادی نیستند. اصل چاریتی در اینجا حکم میکند که در مقام نقد، نباید این حدیث را نادیده گرفت و یا بر صاحب نظریه خرده گرفت و با او درپیچید و به حاشیه رفت که چرا به آن دو کتاب اشاره کرده و یا از آنها هم نقل کرده است. اصل چاریتی میگوید به همان یک منبعی اکتفا کنید که معتبر است و فرض را بر این بگیرید که حدیث مورد نظر درست است و صاحب نظریه شاهدِ درستی را انتخاب کرده است، و آنگاه با این پیشفرض به نقدِ نظریهی او بپردازید تا نتیجهی کار «عاقلانه» باشد و یا به عبارتی دیگر «نقد» از «عقلانیت» برخوردار باشد.
اصلِ چاریتی یا همان اصل احسان و همدلی، اگرچه اخلاقی هم مینماید، اما برخورداری و رعایتِ آن پسینیتر از اخلاق است. یعنی اگر اصل احسان در فهم و نقدِ گزارهها و مخصوصا نظریهها رعایت نشود، فهم نظریه چهبسا ناممکن میشود و نقد احتمالی هم از عقلانیتِ چندانی برخوردار نخواهد بود. در تعبیری دقیقتر محصول چنین خوانش و نقدی، «عاقلانه» نیست. دیگر بماند که ناقدی که بهجای قویترین و کمتناقضترین حالتِ یک فرضیه، گزینههای دیگری را دنبال میکند، غالبا به دامِ شبهاستدلالها یا همان مغالطهها میافتد و مانند فردی میشود که با یک پهلوانپنبه کشتی میگیرد و دچارِ توهمِ پهلوانی میشود. مغالطهی پهلوانپنبه یک مغالطهی شناخته شده است و در سطحهای مختلف امکان ارتکاب دارد.
منظورِ اصلِ چاریتی پرهیز از بددهنی و تخفیف و توهین به گوینده نیست بلکه فراتر از آنهاست. این اصلِ «منطقی» برای مراعاتِ انسجام منطقی گزاره و فهم معنا و استدلالِ درست است. به معنای وفاداری به یک روشِ علمی در خوانش و نقدِ متونِ علمی و غیر علمی است. البته ناقدی که به این اصل وفادار نمیماند، معمولا در بخشهایی از کار خود، بیآنکه متوجه باشد، خواننده و یا صاحبِ نظریه را «ناعاقل» فرض میکند و به تعبیر رایج، خواسته یا ناخواسته، به شعورِ خوانندگان توهین میکند.
رعایتِ اصل چاریتی در شرایطی که موضوع نظریه با شبکهی باور صاحب نظریه و یا ناقدان گره خوده و پای متنها و اشخاص مقدس و روایات تاریخی در میان است، دشوار و شاید گاه دستنیافتنی است. انگیزه و بهانهی این نوشتار فضای نقدی است که غالبا بر گفتمان نواندیشی دینی حاکم است و این روزها رونق بیشتری گرفته است. بدون آنکه بخواهم فرد یا متن خاصی را متهم کنم، بازخوانی این اصل را یک یادآوری و تذکر ضروری میدانم برای این نحله، تا آن را جدیتر از همیشه پیش چشم خود داشته باشند، چون در عصر شبکههای اجتماعی و دورانِ رکودِ طبیعیِ این گفتمانِ مصلحانه، بیشاز پیش باید«شعور مخاطبان را جدی گرفت».
طاها پارسا
زیتون: