* هر چند سیاست زیر بنای “حقوق بشر” است ، اما بین آن دو، مرز ظریفی وجود دارد. این مرز در خصوص فعالین سیاسی و کنشگران حقوق بشری پررنگتر هم هست. فعال سیاسی چشم به قدرت دارد، اما کنشگر حقوق بشر نباید برای نزدیکی به قدرت سیاسی فعالیت کند، بلکه میبایست تلاش خود را معطوف به از بین بردن موانع سیاسی برای تحقق آرمانهای حقوق بشری کرده و خود هرگز داخل قدرت سیاسی نشود.
* از این منظر به صحنه سیاسی ایران نگاه میکنم: با حکومتی ستمگر و نالایق مواجه هستیم که از ابتدای کسب قدرت در سال ۱۳۵۷ ، نقص حقوق بشر را آغاز و از هیچ تخلف و جنایتی فروگذار نکرده است. علاوه بر آن، گسترش روزافزون فقر که ناشی از جاه طلبیهای سیاسی حکومت و اختلاسهای کلان دستگاه حاکمه است، باعث شده اکثریت ایرانیان خواهان عبور مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی باشند و رفراندوم برای تغییر رژیم تبدیل به خواستی همگانی تبدیل شود.
* آن چه باعث شده این رژیم از پای درنیاید، اختلاف اپوزیسیون و منتقدان است. مخالفین در داخل کشور علیرغم ایثار و جان فشانیهایی که کرده و می کنند ، به علت سرکوب شدید و خفقان ناشی از سانسور راه به جایی نبردهاند و فریاد دادخواهی قربانیان ستم نیز نتوانسته مانع ادامه ستمگری حکومت شود. مخالفین و منتقدین حکومت در خارج از کشور نیز، علیرغم فعالیتهای مداوم خود به علت اختلافات دیرینه و متعددی که با یکدیگر دارند نتوانستند کاری از پیش ببرند.
* هر چند ریشه اختلافات متعدد است، اما مهمترین آن از سال ١٣۵٧ شروع شده و دوگانگی “جمهوری و سلطنت” است. پیروان این دو اعتقاد اگر اختلاف سیاسی خود را موقتا فراموش کرده و حل آن را موکول به سقوط رژیم جمهوری اسلامی و صندوق رفراندوم کنند ، گام بزرگی در راه سقوط رژیم برداشته خواهد شد. در این میان رضا پهلوی ولیعهد سابق ایران که تنها نماینده سلطنت طلبان است، در چند مصاحبه عنوان کرد که معتقد به دموکراسی است و رای و نظر مردم را هنگام رفراندوم قبول دارد. اما این میزان، اعتماد جمهوری خواهان را جلب نکرده و همچنان اختلاف ادامه داشت.
* پس از قتل مهسا-ژینا امینی که جنبش بزرگی در ایران شروع شد ، اتحاد بین مخالفین حکومت بیش از پیش ضرورت یافت و این نکتهایی بود که مردم در داخل ایران هم خواهان آن بودند. در چنین شرایطی به جمع همکارانی پیوستم که نتیجه آن “منشور مهسا” بود. هر چند می توانستیم آن را کاملتر بنویسیم اما متن مذکور دربرگیرندهی حداقلهای مورد توافق چند ایدئولوژی مختلف است، و از این حیث من هنوز هم به آن اعتقاد راسخ دارم و به امضای آن افتخار می کنم. متاسفانه این متن مورد قبول افراد متعصب قرار نگرفت و فضایی آلوده به خشم و تهمت اطراف این جمع به وجود آمد که صرف نظر از رنجش همکاران، اساساً بحثهای پیرامون آن، مبارزه با رژیم ستمگر را تحت الشعاع قرار داد.
* در نهایت تصمیم گرفتیم، برای اجتناب از اختلاف بیشتر، با ادامه فعالیتهای خود مبارزه با جمهوری اسلامی را در اولویت قرار داده و از افتادن در مباحث بیهودهای که موجب فراموشی ظلم حکومت میشود اجتناب کنیم. من نیز مانند سالهای گذشته فعالیت های حقوق بشری خود را در کنار سایر همکاران و متحدان قدیم و جدید ، ادامه داده و دسترسی به اطلاعات آزاد و اینترنت جهانی و به طور کلی مخالفت با سانسور را در رأس فعالیتهایم قرار دادهام.
* هر چند تلاشهای من در زمینه کاستن از اختلافات سیاسی به جایی نرسید، اما خوشحالم که توانستم با دیگر فعالین آشنا شده و متحدین جدیدی بیابم.
در خاتمه لازم می دانم از حسن نیت و همراهی شورای مدیریت گذار خصوصاً یزدان شهدایی و گروه تصمیم به ویژه مسعود نقرهکار و دبیرکل حزب مشروطه ایران – فواد پاشایی -تشکرکنم.
به امید پیروزی انصاف بر تعصب، علم بر جهل و خرافات و دموکراسی بر استبداد