۱- دلالان و مشاوران املاک:
در مورد دلالان همین یک نکته کافیست که اگر فرد دلال یک سال پیش یک پراید خریداری نموده و امروز بفروشد، سود و درآمدی بیشتر از دستمزد یکسال یک کارگر را به جیب زده است. در سرزمین عزیز ما یک “موبایل فروش” با مدرک تحصیلی زیر دیپلم که تنها هنرش سفارش خرید کالا از چین است، پانصد، ششصد میلیون تومان را پول خُرد میشمارد، یا مشاور املاک که خود با کنترل بازار باعث افسارگسیختگی بازار اجاره و مسکن میشود، با انجام یک معامله دهها میلیون تومان دستمزد میگیرد، اما استاد بهترین دانشگاههای کشور در تامین نیازهای اولیهٔ خود با مشکل مواجههاند.
۲- آرایشگران و جراحان زیبایی:
تاجرانِ «نفرت از بدن» سالیانه صدها میلیونها تومان از طریق فروش مواد شیمیایی آرایشی یا بریدن و کم و زیاد کردن قسمتهایی از بدن مشتریان، به دست میآورند. در ایران بهطور متوسط درآمد یک روزهٔ یک آرایشگر عروس بیش از یک ماه حقوق یک کارگر است. در آن سو یک جراح زیبایی (بخوانید زشتی) به ازاء کار یک روز، چیزی بیش از دو تا سه ماه حقوق یک کارگر را دریافت میکند.
۳- آقازادهها:
به جرأت میتوان ادعا کرد میزان رانت و سوءاستفادهای که عضویت در شورای شهر یا روستا در یک منطقهٔ کوچک در ایران برای افراد فراهم میکند، جایگاهی مانند نخستوزیری در کشورهایی مانند هلند و بلژیک و سوئیس و..ایجاد نمیکند. در ایران امروز یک رابطهٔ نسبی یا سببی با رئیسجمهور، وزیر، معاون وزیر، مدیر کل یک نهاد دولتی، امام جمعه، نماینده فعلی یا سابق مجلس، فرمانده نظامی، شهردار و امثالهم می تواند به اندازهٔ چندین مدرک تخصصی و میلیاردها تومان سرمایه ارزش داشته باشد و فردی را به سرعت از فرش به عرش اعلی رهنمون سازد.
۴- ملاکین وصاحبخانهها:
در بازار تهران برای اجارهٔ یک مغازه پانزده متری باید ماهیانه چیزی حدود حقوق ده کارگری که کار تولیدی یا خدماتی انجام میدهند، پرداخت کرد. در ایران داشتن ده متر مغازه در بازار یا یک مجتمع تجاری کافیست تا دیگر بینیاز از کار و تلاش شده و با فراغت از پول حاصل از اجاره و از طریق استثمار مستأجر به راحتی زندگی خوب و راحتی داشته باشند.
۵- مافیای کنکور و دانش:
به برکت پولی شدن آموزش در ایران بنگاههایی ایجاد شدهاند که با آموزش شیوههای تستزنی در مسابقهٔ کنکور سالیانه هزاران میلیارد تومان درآمد کسب میکنند. درآمد ساعتی و روزانهٔ بسیاری از این مؤسسات از حقوق سالیانهٔ یک معلم بیشتر است. در سوی دیگر بنگاههای زودبازدهای بهنام دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی و پردیس و.. تجارت پررونقتری هم دارند.
۶- سلبریتیهای سینما:
به برکت سالها مبارزه سیستماتیک با هنر اصیل و واقعی در یک دههٔ اخیر طبقهای از لودگان و نوجوانان بیهنری وارد عرصهٔ سینما و موسیقی شدهاند که به راحتی میتوانند با ادا و اطوارهای مشمئزکننده و بیمعنی، بدون هیچ مشکلی فیلمهای متعددی در قالب سینما و سریال روانهٔ بازار کرده یا یک ساله به تک ستارهٔ عالم موسیقی تبدیل شده و با ارائهٔ آلبومها و کنسرتهای فراوان بهراحتی در مسیر میلیاردر شدن قرار بگیرند. آنها نه مالیاتی میدهند و نه کسی کاری به کارشان دارد و نه حساسیتی را برمیانگیزند. درآمد روزانهٔ برخی از این افراد فقط ازطریق استوریهای اینستاگرامشان از درآمد سالیانهٔ یک کارگر در کشور بیشتر است.
۷- ورزشکاران حرفهای:
ورزش حرفهای در ایران حکایت عجیبی دارد. از بازیکن لیگ چهار فوتبال تا قهرمانان کشوری و آسیایی و جهانی همه دست در جیب دولت دارند. در این میان ورزشکارانی که بیشترین درآمد را کسب میکنند اهالی بسکتبال، فوتبالیستها و والیبالیستها هستند.
متوسط درآمد یک فوتبالیست درجه اول در لیگ اسپانیا، ایتالیا و آلمان چیزی حدود ده تا پانزده برابر کارگران آن جامعه است. یا متوسط درآمد یک ملیپوش تیم ملی والیبال آمریکا شش تا هشت برابر متوسط درآمد کارگر در آمریکاست. اما در کشور ما متوسط درآمد فوتبالیستهای لیگ یک و ملیپوشان والیبال چیزی حدود شصت تا هفتاد برابر حقوق یک کارگر است. تفاوت عمده دیگر میان ایران و سایر کشورها، ارتزاق ورزشکاران غربی از بخش خصوصی و پرداخت مالیاتهای سنگین توسط ورزشکاران حرفهای است، اما در کشور ما تمام حق قرارداد ورزشکاران مستقیم و غیرمستقیم از بیتالمال پرداخت می شود.
برخی از این ورزشکاران حتی به دستمزد و جوایز پرداختی قانع نبوده و پس از بازنشستگی از ورزش حرفهای، بدون داشتن اندک سواد و تجربهای به دنبال گرفتن پست و مقام و و استفاده از رانتهای دیگر میروند.