در چند روز گذشته مقامهای جمهوری اسلامی از خامنهای تا سخنگوی وزارت امور خارجه و نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل، منکر دست داشتن جمهوری اسلامی در حملۀ حماس به اسرائیل شدند. با این حال، بسیاری از آنان از جمله رهبر نظام از این حمله پشتیبانی کردند و از هوادرانشان خواستند برای شادمانی روانۀ خیابانها شوند.
کمکهای مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی به حماس و جنبش جهاد اسلامی فلسطین بر کسی پوشیده نیست. بیگمان در حملۀ اخیر حماس نیز، چنان که یکی از کارشناسان اسرائیل میگوید، حماس از کمکهای راهبردی و تاکتیکی گستردۀ جمهوری اسلامی برخوردار بوده است. اما تصمیم حمله را، به گفتۀ او، رهبران حماس گرفتهاند. به هرحال، هنوز معلوم نیست ایران در برنامهریزی این حمله دست داشته یا نه. بنابراین، آنچه تاکنون دربارۀ نقش مستقیم جمهوری اسلامی در حملۀ اخیر حماس به اسرائیل در رسانهها گفتهاند، بیشتر از روی حدس و گمان بوده است.
با این حال، دیدن دست جمهوری اسلامی در پس حملۀ اخیر حماس به اسرائیل چندان بیاساس نیست. امروز همه میدانند که جمهوری اسلامی دشمن آشتیناپذیر اسرائیل است. این دشمنی به یکی از عناصر سازندۀ هویت جمهوری اسلامی تبدیل شده است. در کاشتن بذر این دشمنی خمینی و هوادارانش سهم عمده داشتند. پس از انقلاب یهودستیزی نیز بر دشمنی با اسرائیل افزوده شد تا جایی که محمود احمدی نژاد در مقام رئیس جمهور کشتار میلیونها یهودی را در جنگ جهانی دوم افسانه خواند و در سال ۱۳۸۴ کنفرانسی در تهران با موضوع انکار هولوکاست برگزار کرد.
در جمهوری اسلامی دشمنی با اسرائیل را تنها جریانهای تندرو و کسانی مانند خامنهای و احمدینژاد نمایندگی نمیکنند. کم و بیش همۀ جناحها از اصولگرایان گرفته تا اصلاحطلبان و میانه روها دشمن اسرائیلاند. تبلیغات ضد اسرائیلی آنان بعضی از ایرانیان ساده دل را نیز به دشمنی با اسرائیل و یهودیان برانگیخته است. چنان که گروهی از ناسیونالیستهای تازه به دوران رسیده نیز اسرائیل و یهودیان را دشمن ایران میدانند.
در میان چپ گرایان سنتی نیز کم نیستند کسانی که خواهان نابودی اسرائیل باشند. اما اسرائیلیها به طور کلی حساب جمهوری اسلامی را همواره از حساب مردم ایران جدا کردهاند.
سرچشمههای دشمنی جمهوری اسلامی و گروههایی از ایرانیان را با اسرائیل در کجا باید جست؟ از زمان تشکیل اسرائیل در ۱۹۴۸ تا انقلاب اسلامی در ۱۹۷۹ روابط آن کشور با دولت ایران نه تنها دشمنانه نبود بلکه گاه بسیار نزدیک و دوستانه بود.
ایران در سال ۱۹۴۷ به قطعنامۀ ۱۸۱ سازمان ملل برای تشکیل دولت اسرائیل رأی مخالف داد. اما یک سال پس از تشکیل اسرائیل در ۱۹۴۸ آن کشور را در زمان نخست وزیریِ ساعد مراغهای به صورت نیمه رسمی یا دُفاکتو به رسمیت شناخت. آن شناسایی چندان طول نکشید، زیرا در هفتم ژوئیۀ ۱۹۵۱ محمد مصدق آن را پس گرفت. اما سپس روابط ایران و اسرائیل برپایۀ منافع مشترک دو کشور در خاور میانه تنظیم شد. رشد جریانهای پانعربیسم و برتریجویی بعضی از کشورهای عربی در منطقه، ایران و اسرائیل را به هم نزدیک کرد.
در زمان محمدرضاشاه بیشترین داد و ستد ایران با اسرائیل در زمینۀ نظامی و اطلاعاتی بود. با این حال، اسرائیل در مدرن کردنِ کشاورزی و گسترش صنعتِ گردشگری نیز به ایران یاری رساند. آن کشور در مدرن کردن دفاع هوایی و پایگاههای نیروی دریایی ایران سهم عمده داشت. پایگاههای نیروی دریایی ایران را در بندر عباس و بندر بوشهر و خانههای سازمانیِ افسران را در نزدیکی آن پایگاهها مهندسان اسرائیلی ساختند.
در سال ۱۹۵۸بخش فارسیِ رادیو اسرائیل به منظور تحکیم روابط دو کشور آغاز به کار کرد. در همان سال مِئیر عِزری، از یهودیان اصفهان که در سال ۱۹۵۰ به اسرائیل مهاجرت کرده بود نخستین سفیر آن کشور در ایران شد. میان سالهای ۱۹۷۴و ۱۹۷۹ چندین رهبر بلندپایۀ سیاسی و نظامیِ اسرائیل مانند اسحاق رابین، ایگال آلوُن، موشه دایان و شیمون پِرِز به ایران سفر رسمی کردند. در سال ۱۹۷۷ نیز عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجۀ دولت هویدا، سفر رسمی به تلآویو کرد.
در سال ۱۹۷۷ «سازمان صنایع دفاعی ایران» برای ساختن موشکهای دوربُرد، پروژه ای به نام «پروژۀ شکوفه» با همکاری اسرائیلیها به راه انداخت که با انقلاب و برافتادن شاه ناتمام ماند. یک هفته پس از پیروزی انقلاب، دولت انقلابی با انتشار اطلاعیهای ۳۲ کارمند اسرائیلی شرکت هواپیمایی اِل عال را از ایران بیرون کرد و خواهان قطع روابط ایران و اسرائیل شد. با این حال، هنگامی که ارتش عراق به ایران حمله کرد اسرائیلیها برای جلوگیری از پدید آمدن ائتلاف عربی برضد ایران به جمهوری اسلامی اسلحه فروختند.
اما جو ضد اسرائیلی در ایران همچنان ادامه یافت. در سال ۱۳۵۸ هنگامی که خمینی آخرین جمعۀ ماه رمضان را «روز قدس» اعلام کرد، ۲۵ نویسنده، شاعر و سینماگر معروف آن زمان در بیانیهای به حمایت از این ابتکار خمینی برخاستند، اسرائیل را پایگاه «صهیونیسم بینالملل» خواندند و خواهان مبارزۀ بیامان برضد آن شدند. بیشتر آنان سپس به خطای تاریخی خود پی بردند و کوشیدند آن بیانیه را به فراموشی بسپارند.
در ریشهیابی دشمنی روشنفکران ایرانی با اسرائیل از «ناسیونالیسم شیعی» در سالهای پیش از انقلاب نباید چشمپوشی کرد. نمایندگان این ناسیونالیسم مانند احمد فردید، جلال آل احمد و علی شریعتی در کاشتن بذر این دشمنی در میان درسخواندهها سهم عمده داشتند. چپگرایان رنگارنگ نیز بر آتش این دشمنی میدمیدند. بنابراین، شگفت نیست اگر در میان امضاکنندگان آن بیانیه از سویی به نامهایی مانند نجف دریابندری و رضا براهنی برمیخوریم و از سوی دیگر، نامهایی مانند مهرداد بهار و داریوش شایگان را میبینیم.
اما دشمنی تودۀ مردم با اسرائیل در سالهای پیش از انقلاب، نتیجۀ تبلیغات آخوندها و در رأس آنان روحالله خمینی بود. او در سخنرانی ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ که به ناآرامیهای ۱۵ خرداد آن سال انجامید از جمله گفت: « امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، سپس هر چه میخواهید بگویید. یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را و یکی هم نگویید دین در خطر است. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند. میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد. میخواهد این مملکت دارای ثروتی نباشد. میخواهد به دست عمال خود ثروتها را تصاحب کند».
دشمنی آخوندها با اسرائیل در درجۀ نخست جنبۀ دینی و اعتقادی داشت. بعضی از آنان به سورۀ الحج آیۀ ۳۹ قرآن استناد میکردند که در آن «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، اجازه جهاد داده شده است. زیرا دستخوش ستم شدهاند و خدا یار و یاور آنان است».
دشمنی چپگرایان با اسرائیل بخشی از مبارزۀ ضدامپریالیستی آنان بود. آنان حمایت بیدریغ آمریکا را از اسرائیل برنمیتافتند. آن کشور افزون بر کمکهای گستردۀ مالی و تسلیحاتی به اسرائیل، قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را دربارۀ فلسطینیان همواره و به تنهایی وتو میکرد. چنان که اکنون نیز پشتیبان بی قید و شرط اسرائیل است و این چپگرایان ضعیفنواز را خوش نمیآید.
اما نمایندگان «ناسیونالیسم شیعی» در دشمنی با اسرائیل انگیزههای گوناگون داشتند. در آنان عظمتطلبی ناسیونالیستی با باورهای دینی آخوندی، ضعیفنوازی و چپگرایی ضدامپریالیستی دست به دست هم میداد. عظمتطلبی ناسیونالیستی هیچ کشور نیرومندی را در پیرامون خود برنمیتابد.
اما چه خوب میبود اگر ایرانیانِ دشمن اسرائیل ذهن خود را از رسوبات ایدئولوژیکی رها میکردند و به این میاندیشیدند که ایران و ایرانی از دشمنی با اسرائیل چه طرفی میبندند.