آقازاده‌های «فمنیست اسلامی» و فعالیت سیاسی تحت عمامه و چادر سیاه

By | ۱۳۹۸-۰۸-۱۶

– اعظم طالقانی مانند فائزه‌ ‌رفسنجانی ‌و صدها آقازاده‌ی مذکر و مونث دیگر هویت سیاسی مستقل و غیراکتسابی نداشتند و از رانت پدرانشان در سیاست استفاده می‌کرده‌اند.
– اعظم طالقانی هر چه بوده فمنیست و لیبرال نبوده است.
– در یک جامعه‌ی بسته‌ی اسلامی زنانی که می‌خواهند فعالیت سیاسی کنند مجبورند در زیر پوشش زنان چادر چاقچوری بروند و تظاهر کنند که مدرن و فمنیست و دمکرات هستند تا کمتر مورد آزار دستگاه‌های امنیتی قرار گیرند.
– نیروهای ملی- مذهبی و اصلاح‌طلبان مذهبی شش دهه سرمایه و منابع جامعه‌ی ایران را برای دمکراتیک کردن و مدرن‌سازی اسلام مصرف کردند، پروژه‌ای که از اساس به ترکستان راه می‌برد.
– کسانی مثل اعظم طالقانی و فائزه‌ ‌هاشمی رفسنجانی ‌چهار دهه زنان ایرانی را برای کسب ابتدایی‌ترین حقوقشان معلق و معطل نگاه داشتند بدون هیچ نتیجه.
-مردگان در رژیم مرگ و سیاهی و برای باورمندان به آن کارکرد دارند.

مجید محمدی ,کیهان چاپ لندن:

بعد از مرگ اعظم طالقانی رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور به همراه رسانه‌های چپگرای غربی یکصدا به تجلیل اعظم طالقانی تحت عناوینی مثل فمینیست، لیبرال یا رجُل سیاسی پرداختند. آیا اصولا کار رسانه‌ها تجلیل و بزرگداشت است یا اطلاع‌رسانی؟ آیا این عناوین حتی با دامنه‌ی گسترده‌شان بر آقازاده‌ای مثل اعظم طالقانی صدق می‌کند؟ واقعا خدمات امثال اعظم طالقانی به جامعه‌ی ایران چه بوده است؟

بیماری فعالیت‌گرایی

فعالیت‌گرایی اگر پا از حیطه‌های خود بیرون بگذارد به یک بیماری تبدیل می‌شود. افرادی که مشاغل حرفه‌ای دارند (پزشک، روزنامه‌نگار، معلم، راننده‌ تاکسی تا لوله‌کش و تحویل دهنده‌ی پیتزا) اگر گرایش و برنامه‌ی سیاسی خود را در کارشان دخالت دهند فاجعه به بار می‌آورند. البته افراد می‌توانند این دو را در زندگی‌شان از هم تفکیک کنند: هم مخالف سیاسی خود را درمان کنند و هم پیتزایشان را گرم و سالم تحویل دهند و هم به کار حزبی در ساعات غیرکاری خود بپردازند. متاسفانه روزنامه‌نگاران در سراسر دنیا به این بیماری تفکیک ناکردن دچار شده‌اند و در گزارش‌های خود بجای اطلاع‌رسانی و گزارش، به تجلیل یا تخفیف و برچسب‌زنی می‌پردازند که سمّ این حرفه است. به ویژه پس از مرگ چهره‌های سیاسی یا رویدادهایی مثل شعار در مسابقات فوتبال بجای ارائه‌ی کارنامه‌ی افراد یا گزارش درباره آنچه روی داده از زاویه‌های متفاوت، شاهد بزرگداشت افراد یا اتهام زدن هستیم. اکثر کسانی که این بزرگداشت‌نامه‌ها را می‌نویسند در دوره‌ای همکار آقازاده‌های سیاسی تحت عمامه و چادرسیاه آنها بوده‌اند.

فمینست/ لیبرال اسلامیست

اعظم طالقانی هرچه بوده- شما مخیّرید که خودتان تصمیم بگیرید- فمنیست و لیبرال نبوده است. مخرج مشترک همه‌ی تعابیری که در مورد فمینسیم عرضه شده این است: «تلاش برای کسب حقوق و موقعیت مساوی برای زنان در برابر مردان». این برابری حقوقی و اجتماعی عرفی است و قید ایدئولوژیک بر نمی‌دارد. از این جهت فمنیست اسلامی فریبی است برای هر دو طرف یعنی اسلامگرایان و فمینیست‌ها برای فروش کالایی که وجود ندارد. لیبرال نیز برخلاف تعبیر رایج در جوامع غربی- کمونیست‌ها، فاشیست‌ها و سوسیالیست‌های شرمنده- به معنای آزادیخواه است بدون هیچ قید و بندی بجز قانونی که نمایندگان مردم در یک نظام دمکراتیک و باز و آزاد تصویب کنند. اعظم طالقانی هیچیک از اینها نبود و خودش نیز ادعای چنین چیزهایی را نداشت. چند دهه است که اسلامگرایان تلاش کرده‌اند اسلامگرایی تمامیت‌خواه و اقتدارگرای خود را با چسباندن به ترم‌های غربی برای خلایق جذاب کنند بدون اینکه بتوانند تغییری در میزان سمّ موجود در اسلام سیاسی ایجاد کنند.

آقازاده

اعظم طالقانی مانند فائزه‌ی رفسنجانی و صدها آقازاده‌ی مذکر و مونث دیگر هویت سیاسی مستقل و غیراکتسابی نداشتند و از رانت پدرانشان در سیاست استفاده می‌کرده‌اند. اینگونه زنان و مردان بدون انتساب به اعضای خانواده‌شان جایی در نردبام سیاسی نمی‌یافتند. رانت و امتیاز در جامعه‌ی ایران تنها به وام‌های چندهزار میلیارد تومانی و زمین‌های بنیاد برای ساختن مدرسه‌ی خصوصی برای آقازاده‌ها یا مناصب سیاسی و بورسیه‌های دانشگاهی محدود نمی‌شود. یکی از رانت‌ها نیز استفاده از انتسابات خانوادگی و نتایج آنها (مثل گرفتن مجوز روزنامه یا نشریه یا حزب) با استفاده از نام چهره‌های مورد قبول جمهوری اسلامی است.

نکته‌ی حیرت‌انگیز نوعی دوگانگی برخورد با آقازاده‌های دو جناح است: آقازاده‌های خامنه‌ای و حداد عادل و آملی فاسد و سرکوبگر معرفی می‌شوند (که هستند) و آقازاده‌های رفسنجانی و طالقانی فمنیست و لیبرال. با این منطق ظاهرا آقازاده‌هایی که با «ما» باشند مشکلی ندارند. از چه زمانی آقازادگی برای افراد به یک ویژگی قابل تجلیل تبدیل شده است؟ مگر تنها آقازاده‌های جناح مقابل برای امتیازاتشان قابل سرزنش هستند و نه آقازاده‌های طالقانی و‌ هاشمی‌ رفسنجانی؟ در چه زمانی فائزه رفسنجانی و اعظم طالقانی اعلام کردند که باید بدون در نظر گرفته شدن نسبت با پدرانشان مورد داوری قرار گیرند یا فعالیت کنند؟ آنها همیشه از این عناوین استفاده کرده و می‌کنند. فراتر از این، روزنامه‌نگاران چه نسبتی با جناح‌بندی درون نظام دارند؟!

کارکرد

کارکرد این آقازاده‌های مونث برای زنان، همان کارکرد رفتن زیر عبای روحانیون برای فعالیت سیاسی مردان است. در یک جامعه‌ی بسته‌ی اسلامی (که محصول همین آقازاده‌ها و پدرانشان است) زنانی که می‌خواهند فعالیت سیاسی کنند مجبورند زیر پوشش زنان چادر چاقچوری بروند و تظاهر کنند که اینها مدرن و فمنیست و دمکرات هستند تا کمتر مورد آزار دستگاه‌های امنیتی قرار گیرند. رانت آقازادگی به این افراد امکان می‌دهد که بدون هیچگونه صلاحیتی رهبری و هدایت حرکت‌های زنان را بر عهده بگیرند. برای توجیه رانتخواری نیز مجبورند پروژه‌های غیرممکن مثل احقاق حقوق زنان در چارچوب اسلام و شریعت را درست کنند در حالی که سر تا پای شریعت تحقیر زنان است. نیروهای ملی- مذهبی و اصلاح‌طلبان مذهبی شش دهه سرمایه و منابع جامعه‌ی ایران را برای دمکراتیک و مدرن‌سازی اسلام مصرف کردند، پروژه‌ای که از اساس به ترکستان راه می‌برد و باید از ابتدا برای حفظ اسلام در دوران جدید اسلام سیاسی را نفی کرده و اسلام را به اسلام عبادت محدود می‌ساختند. جز عوام‌فریبی و استفاده از باورهای عمومی‌ برای کسب منزلت سیاسی و اجتماعی چه نامی‌ برای حاملان این پروژه می‌توان نهاد؟ قرائت‌های فمینیستی یا دمکراتیک از قرآن و فقه کدام گرهی را از زندگی مردم باز کرده یا شهروندان ایرانی را از کدام سرکوب‌ها رهایی بخشیده است؟ همه‌ی این قرائت‌ها بجای شهروندمحوری و فردگرایی، اسلام-محور و دولت- محور بوده‌اند. اگر فعالان سیاسی بیرون از جعبه‌ی تنگ نظام فکر می‌کردند دیگر نیازی به عمامه و چادر سیاه برای فعالیت سیاسی خود نمی‌دیدند.

خدمات

واقعا طالقانی برای زنان ایران چه کرده است که شایسته‌ی چنین عناوینی باشد؟ هیچ! وی یک فعال سیاسی بود مانند بسیاری از همقطاران مردش در چارچوب اسلامگرایی سیاسی. تجلیل‌کنندگان فراموش می‌کنند که وی مانند پدرش اسلامگرا بود و تا روز آخر بدان وفادار ماند. انتقادات اعظم طالقانی و پدرش مانند انتقادات دیگر اسلامگرایان به خمینی و نزدیکانش آنها را از اسلامگرایی جدا نمی‌کند. تمام رگ و پی اعظم طالقانی و پدرش با اسلام سیاسی و رانت‌ها و امتیازات ناشی از آن شکل گرفته بود و هیچ سخنی از وی یا پدرش در برابر این ایدئولوژی وجود ندارد.

تلاش برای رئیس جمهور شدن در جمهوری اسلامی نکته‌ای مثبت درپرونده‌ی هیچ مقام مرد یا زنی به حساب نمی‌آید چون تلاشی است برای خدمت به نظام و ولی فقیه. تفاوت اعظم طالقانی با مردان اسلامگرا آن بود که اگر از صافی شورای نگهبان رد می‌شد ما با یک زن اسلامگرا مواجه می‌بودیم و نه یک مرد اسلامگرا در جایگاه رئیس دولت! که در اصل تفاوتی در تدارکاتچی بودن آنها ایجاد نمی‌کرد.

اعظم طالقانی به همراه همه‌‌ی نیروهای ملی- مذهبی و بعدها چپ‌های اصلاح نژاد شده (به اصلاح‌طلب) چهل سال در برابر تحقیر همگانی مردم ایران سکوت کردند یا با رژیم هماهنگ بودند. انتقادات آنها به رژیم در چارچوب رقابت‌های سیاسی درون اسلامگرایان بود و اینکه با وجود وفاداری به نظام از سفره‌ی نظام بیرون انداخته شده بودند. ملی- مذهبی‌ها به جمهوری اسلامی تا توانستند خدمت کردند اما ایده‌های بنیادی آنها از ضدیت با آمریکا و اسرائیل تا براندازی حکومت پهلوی خدمت به مردم نبود.

زندانی سیاسی بودن در دوران پهلوی نیز برای هیچ فردی اعتبار فراهم نمی‌کند چون بخشی از تروریست‌های جمهوری اسلامی در چنین موقعیتی قرار گرفتند. توقیف نشریه در جمهوری اسلامی برای کسی اعتبار نمی‌آورد چون بسیاری از اسلامگرایان در چارجوب رقابت سیاسی درون جمهوری اسلامی و میان اسلامگرایان قلع و قمع شدند و نه به خاطر اصرار بر حقوق عموم مردم. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی در حوزه‌ی سیاست و مذهب تنها به وفاداران به نظام مجوز می‌دهد.

نشریه‌ی «پیام‌ هاجر» اعظم طالقاتی یا روزنامه‌ی «زن» فائزه رفسنجانی در چارچوب اسلام و شریعت از حقوق زنان دفاع می‌کردند (پروژه‌ی محال) و نه دفاع عرفی و عقلانی از حقوق زنان. طالقانی مثل همه‌ی اسلامگرایان وجه غالب هویت مردم ایران را هویت شیعی می‌دانست که بنای تاسیس نظام نکبت و فلاکت بوده است. او مثل همه‌ی اسلامگرایان اسلام را برنامه و دستورالعمل زندگی می‌دانست که وقتی به عمل سیاسی ترجمه شود، می‌شود چیزی مانند حکومت داعش و جمهوری اسلامی و طالبان. تنها توهم است که افراد را به تصور جمهوری اسلامی‌ای متفاوت با جمهوری اسلامی امروز تحت حکومتی با رهبری طالقانی یا بازرگان یا شریعتی یا منتظری هدایت می‌کند. کسانی مثل اعظم طالقانی و فائزه‌ رفسنجانی چهار دهه زنان ایرانی را برای کسب ابتدایی‌ترین حقوقشان معلق و معطل نگاه داشتند بدون هیچ نتیجه.

چرا تجلیل؟

در مقطعی که استمرارطلبان بخش قابل توجهی از وفاداران همیشگی خود را از دست داده‌اند به روحیه گرفتن و احساس خوب نیاز دارند. مرگ در جمهوری اسلامی چنین کارکردی دارد. بزرگداشت مردگان در رژیم مرگ و سیاهی و برای باورمندان به آن کارکرد دارد. تجلیل اعظم طالقانی با استفاده از احساسات عمومی‌ ناشی از مرگ و اندوه دیگران برای این گروه نوعی ابزار پوششی برای توجیه چهل سال دفاع از جمهوری اسلامی بوده است (البته به روایت خویش که فاصله‌ی چندانی با واقعیت امروز ندارد).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *