چه کسی از چه کسی پیروی می کند؟ رهبر از مردم یا مردم از رهبر؟ حمید آقایی

By | ۱۳۹۷-۰۴-۲۰

امروزه موضوع چکونگی گذار از نظام جمهوری اسلامی و مشکلات و بحرانهایی که جامعه ایران با آن دست به گریبان است در تمامی سطوح مختلف از درون حکومت تا مخالفین آن بطور جدی مطرح اند. در این رابطه اما آنچه که بیش از هر چیز مورد بحث قرار دارد نوع رهبری وهدایت فرایند گذر از این شرایط می باشد.

نکته قابل توجه و تعمق در رابطه با موضوع رهبری گذار از حکومت جمهوری اسلامی در این واقعیت نهفته است که با وجودیکه راهبردهای کاملا متفاوت و بعضا متضاد از سوی گروه ها، اتحادها و جبهه های سیاسی برای گذار از شرایط موجود مطرح می گردند، اما رهبران و سخنگویان آنها اهداف وبرنامه های کما بیش مشابهی برای ایران آینده و دوران پس از جمهوری اسلامی ارائه میدهند.

به این معنی که اگرچه برخی از رهبران و سخنگویان مزبور راهکارهای مسالمت آمیز و برخی دیگر راهبرد سرنگونی و براندازی، حتی از طریق دخالت خارجی، را دنبال می کنند، اما اهداف، طرح ها و برنامه های نسبتا مشابهی برای نظام سیاسی آینده و حتی چگونگی شکل گیری این نظام ارائه می دهند. برای مثال این رهبران در زمینه اهداف و طرح هایی در زمینه جدایی دین از دولت، تشکیل مجلس موسسان و انتخابات آزاد و اصول کلی مانند آزادی مذاهب، حق انتخاب پوشش و حقوق بشر با هم فصل مشترک پیدا می کنند. این در حالی است که هیچ اجماع عمومی در رابطه با رهبری دوران گذار و راهبرد گذار از جمهوری اسلامی و نوع حکومت آینده در میان مردم دیده نمی شود.

نگارنده معتقد است که در ابطه با شرایط خاص ایران که اساسا با شرایط کشورها و ملت هایی که در آنها تحولات سیاسی بطور مسالمت امیز ونسبتا دمکراتیک به پیش می روند قابل مقایسه نیست، رهنمود های نیکلای ماکیاولی پیرامون امر رهبری می توانند کاربرد داشته باشند.

ماکیاولی که یکی از تاثیر گذار ترین نظریه پردازان سیاسی در دوران روشنگری بود و همچنان نیز پس از گذشت بیش از پنج قرن مورد مراجعه است و به نظریه پردازی پراگماتیست معروف می باشد در کتاب مشهور خود شهریار رهنمودهایی برای رهبران و پادشاهان ارائه می دهد که به جرات می توان گفت که توسط بسیاری از رهبران سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است، بطوریکه سیاست ماکیاولیستی نوعی مارک و بِرند معروف در زمینه کشور داری شده است.

واقعیت قابل یاد آوری این است که کتاب شهریار توسط ماکیاولی زمانی تدوین شد که سرزمین ایتالیا توسط دولت های محلی اداره می شد و بدلیل اختلافات داخلی فاقد امنیت بود و فساد اخلاقی نیز در میان روحانیون واتیکان بشدت رواج داشت. دورانی که مردم ساکن سرزمین ایتالیا نیازمند یک قدرت ملی برای برقراری امنیت و آسایش بودند.

ماکیاولی در فصل اول کتاب خود به انواع حکومت ها می پردازد. در این رابطه افزودنی است که اگرچه خود وی نظام جمهوری را ترجیح میداد اما پس از سقوط جمهوری فلورانس امید خود را به یک شهریار قوی و بلند همت بست (مراجعه کنید به کتاب شهریار ترجمه محمود محمود).

ماکیاولی در فصل پانزدهم کتاب خود به صفاوت خوب و بد حاکمان می پردازد و با تاکید بر اینکه باید از حکومت های خیالی پرهیز کرد، می نویسد پادشاه لازم است که بداند که برای اینکه مقام خود را حفظ کند، در کنار کارهای فقط و عمدتا خوب و نیکی که می تواند بکند چه کارهای دیگری می توان انجام داد. وی در فصل بعدی برای مثال به صفاتی مانند امساک و سخاوت می پردازد و پیشنهاد می کند که بهتر است بجای دست و دلبازی و سخاوت، امساک و صرفه جویی پیشه کند تا اگر هم زمانی بدلیل فراوانی سر کیسه را شل کرد مردم از او سپاسگذار باشند.

وی در فصل دیگر کتاب خود به ترحم و ظلم می پردازد و می نویسد که هر پادشاهی طبیعتا دوست دارد که به رهبری رحیم و عادل معروف شود؛ اما در عین حال او باید مراقب باشد که دیگران از این صفت رحیم بودن او سوء استفاده نکنند و اگر در یک شرایط خاص برای ایجاد امنیت عمومی لازم بود از قدرت خود حتی بطور ظالمانه استفاده کند نباید نگران ان باشد که مردم در باره او چه می گویند. ماکیاولی فصل هفدهم کتاب خود اینگونه به پایان می رساند: یک شهریار عاقل باید حساب کار خود را روی آن قسمت که مربوط به خود او است باید بکند، نه روی آنچه که مربوط دیگران است. که به نظر من به این معنی است که اگر می خواهد مردم به او اعتماد کنند باید حرفی بزند و وعده ای بدهد که خودش توانایی انجام آنرا دارد و مهمتر از هر چیز به آن حرف ایمان و اعتقاد دارد.

وی در جای دیگر کتاب خود می آورد که اگر مردم می خواهند رهبر و شهریار خود را بزیر بکشند باید با او بطور کامل درگیر شوند و بقول خودش با او گلاویز گردند، زیرا از نظر وی یک پادشاه باید فردی قوی و محکم باشد زیرا یک پادشاه ضعیف و ناکارآمد خود بخود توسط مردم و اطرافیانش به آسانی بزیر کشیده می گردد و نیازی به درگیری فیزیکی و جنگ نیست.

اصولا، همانطور که در فوق اشاره شد، با وجودیکه ماکیاولی به جمهوریت گرایش داشت، اما بدلیل نا امنی های بسیار و حکومت های محلی و بویزه فساد در روحانیون واتیکان بدنبال شهریاری قوی و کار آمد بود. در عین حال وی از خیال بافی و کلی گویی پرهیز می کرد و رهنمود های عملی می داد و مجموعه ای از صفات به اصطلاح و در نزد اهل اخلاق خوب و بد را برای رهبران پیشنهاد می نمود. صفاتی که به اعتبار شرایط باید بروز پیدا کنند.

همانطور که در ابتدای این یادداشت آوردم، اهداف و برنامه هایی که رهبران و سخنگویان جبهه ها و جریانات سیاسی مخالف جمهوری اسلامی ارائه می دهند شباهت ها و فصل مشترک های بسیاری دارند. اهداف و برنامه هایی که مردم به اعتبار تجارب خود، بویژه در رابطه با وعده های دروغینی که خمینی در ابتدای انقلاب اسلامی می داد، نمی توانند به آسانی به انها اعتماد کنند. مردمی که قبل از هر چیز خواهان امنیت، آسایش و رفاه هستند تا بدنبال شعارهای کلی و طرح های تکراری از جمله ایجاد مجلس موسسان تعیین شکل حکومت، آزادی های سیاسی و جدایی دین از دولت.

شعار رضا شاه روحت شاد قبل از اینکه ترجیح یک شکل حکومت را بر شکل دیگر نمایانگر باشد، نشانگر نیاز مردم به امنیت، قانون، آسایش و صلح و سازندگی است. نیازها و خواسته هایی که به تصور بسیاری فقط توسط یک رهبر قوی و با اراده قابل تحقق می باشند. برای مردم به جان آمده از حکومت اسلامی ایران شعارهای کلی و برنامه های تکراری که رهبران معمولا زمان انتخابات سر می دهند جذابیتی ندارند. مردم ظاهرا رهبری را می طلبند که با صراحت و روشنی اعلام نماید که همراه مردم تا تغییرات ساختاری در نظام جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن خواهد بود و وظیفه خود را قبل از هر چیز ایجاد امنیت و برقراری قانون و تامین آسایش و رفاه برای مردم ایران پس از جمهوری اسلامی می داند. وظیفه ای که خود باید صراحتا و صادقانه تاکید کند و با مردم در میان بگذارد که اجرای آن با دشواری های بسیاری روبرو خواهد شد و قبل از هر چیز حمایت مردم از وی را می طلبد.

هنر یک رهبر خردمند و قوی شناسایی و یافتن فصل مشترک خواسته های تمامی مردم ایران و اعلام برنامه های مشخص خود برای پاسخ به این خواسته ها است. رهبریی که ابتدا باید بدنبال مردم باشد، حتی بدود، درد ها و رنج های آنها را خوب شناسایی کند و در ضمیر خود پیرو آنها گردد و سپس با صراحت و صداقت و با اراده و شجاعت در جلوی مردم و بعنوان پیشرو قرار گیرد. رهبری که واقعیت ها و موانع را با شفافیت با مردم در میان می گذارد و با درک ظرفیت و شرایط جامعه خود از طرح شعارها و برنامه های ایدآلیستی و خیالی پرهیز می کند و ابایی از این نیز ندارد که به عوام گرایی متهم شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *