صدور انقلاب به کجا رسید؟

By | ۱۳۹۷-۱۰-۰۱

انقلابیون سال ۵۷ بلافاصله بعد از سقوط رژیم پهلوی «صدور انقلاب» را در راس اهداف خود قرار دادند.

آن‌ها فکر می‌کردند حالا که خود از حکومت استبدادی رها شده‌اند، مسئولیت دارند به دیگران نیز کمک کنند تا رها شوند (اسم این رهایی را نیز گذاشتند آزادی در حالی که هر گونه رهایی مساوی نیست با آزادی). این احساس مسئولیت تحت تاثیر گفتمان جاری چپ و ملی‌گرای ضد امپریالیستی و ضد استعماری در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی بود. در این داستان چپ‌ها، اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان با هم همراهی کامل داشتند. چپ‌ها می‌خواستند انترناسیونال کمونیستی خود را محقق سازند، اسلام‌گرایان حکومت جهانی واحد یا خلافت اسلامی را می‌خواستند و ملی‌گرایان «بسط حوزه‌ نفوذ». پس از مدتی این هدف در عالم عمل به حمایت مالی و تدارکاتی از جنبش‌هایی که آزادی‌بخش نامیده می‌شدند، تعبیر و ترجمه شد و نهادهایی نیز تحت همین عنوان شکل گرفت. این نهادها بعدا در مجادله‌های قدرت میان جناح‌ها دست به دست شد (از حسینعلی منتظری به رقبای او).
مجید محمدی/ ایران اینترنشنال:
جنبش‌های تحت حمایت، از فیلیپین در شرق آسیا تا صحرای غربی آفریقا و از آمریکای جنوبی و مرکزی تا شمال آفریقا را در بر می‌گرفت. جمهوری اسلامی خود را مرکز جنبش‌های اسلامی و چپ تلقی می‌کرد. تهران به محل رفت و آمد همه‌ی ناراضیان و گروه‌های تروریستی در منطقه و دنیا تبدیل شده بود تا سهمی از درآمدهای نفتی را که در دست انقلابیون قرار گرفته بود، از آن خود سازند. مقام‌ها هم مدام با افرادی مثل یاسر عرفات عکس یادگاری می‌گرفتند. در سال‌های ابتدایی نه به ایدئولوژی این جنبش‌ها کار داشتند و نه به دینداری رهبران آن‌ها.

محدود شدن دامنه‌ گسترش‌طلبی

با شروع جنگ ایران و عراق و درگرفتن درگیری‌های سیاسی میان خود انقلابی‌ها از جمله میان اسلام‌گراها و مارکسیست‌ها موضوع حمایت از این جنبش‌ها، به‌ویژه آن‌ها که مارکسیست بودند به حاشیه رفت. اما در حوزه‌ اسرائیل، لبنان، عراق، بحرین و عربستان سعودی صدور انقلاب به دو راهبرد دیگر در سیاست خارجی و امنیتی ترجمه شد که از همان روزهای نخستین جمهوری اسلامی تا امروز تداوم داشته است:

۱. تلاش برای محو اسرائیل و سقوط رژیم‌های موجود در کشورهای عربی و سر کار گذاشتن رژیم‌های عروسکی که عینا از مدل‌های امپریالیستی اخذ شده است و مقام‌ها هم در ظاهر می‌گویند مخالف آن هستند؛ به همین دلیل دولت مصر از همان آغاز، روابط خود را با جمهوری اسلامی قطع کرد و صدور ویزا به ایرانیان را بسیار محدود ساخت تا از این سیاست و نتایجش به دور بماند.

۲. در صورت عدم موفقیت در براندازی رژیم موجود و سر کار گذاشتن رژیم‌های همراه و هم‌پیمان، شکل دادن و حمایت از جنبش‌ها و گروه‌هایی که کارشان موی دماغ شدن برای رژیم‌های حاکم در آن کشورها است. حزب‌الله لبنان با همین هدف برای ایذای دائمی اسرائیل و دولت لبنان تشکیل شد؛ از گروه فتح (تا قبل از توافق اسلو) تا حماس و جهاد اسلامی با همین هدف همواره حمایت نظامی و مالی شده‌ است؛ گروه‌های شیعه‌‌ بحرینی و عربستانی با همین ایده آموزش نظامی داده و به آن دو کشور گسیل شده‌اند و دستگاه مذهبی- دولتی (مثل جامعه‌المصطفی) با همین ایده مدارسی را برای تربیت طلاب شیعه از این مناطق تاسیس کرده است. بعدا با تحولات یمن در شرایط بعد از بهار عربی و تحول‌های عراق بعد از سقوط صدام، شکل‌گیری و تقویت گرو‌ه‌های شبه نظامی مثل حشد الشعبی و حوثی تحت توجه جمهوری اسلامی قرار گرفت. به همین علت است که خامنه‌ای راسا و بدون هیچ ملاحظه‌ای به رهبران عراق می‌گوید حشد الشعبی را حفظ کنند.

بسط حوزه‌ نفوذ

جمهوری اسلامی از ایده‌ صدور انقلاب که لحنی خود محورانه، تهاجمی و گسترش طلبانه داشت آغاز کرد و بعد به ایده‌‌ حمایت از جنبش‌های آزادی‌بخش رسید که برای چپ بین‌الملل و بوق‌های تبلیغاتی آن شیک‌تر و قابل قبول‌تر به نظر می‌آمد. اما رژیم که بعد از دو دهه به بحران‌های شدید داخلی (بحران نفوذ، اقتدار و مشروعیت) گرفتار آمده بود، از اوایل دهه‌ هشتاد خورشیدی باید سیاست خارجی را در خدمت بقای خود قرار می‌داد و به همین دلیل برای تحریک حس ملی‌گرایی و غرور پایگاه اجتماعی خود و ایرانیان ملی‌گرا، ایده‌ قبلی را رها کرد و به تبلیغ جهانگشایی و تنش‌زایی خود تحت عنوان «بسط حوزه‌‌ی نفوذ» پرداخت. بسط حوزه‌ی ‌نفوذ را هم به دو صورت برای عموم بیان می‌کنند و می‌فروشند:

۱. این که پایتخت‌هایی در منطقه (بغداد، صنعا، بیروت و دمشق) بدون هماهنگی با جمهوری اسلامی تصمیمی نگیرند یا اگر بگیرند با دشواری مواجه شوند؛ هم اصلاح‌طلبان (درمورد مداخله‌های نظامی آمریکا فریادشان به هوا می‌رود) و هم ملی‌گرایان از این موضوع خشنودند (با چند استثنا مثل رفسنجانی و کرباسچی که بعدا اعتراض خود را پس گرفتند) بدون آن که به نتایجش توجه داشته باشند.

۲. با دشمنان احتمالی که ممکن است در آینده به ایران حمله کنند (مثل داعش) برخورد شود. از این جهت داعش یک نعمت الهی برای گسترش‌طلبان جمهوری اسلامی بود، همان طور که خمینی جنگ ایران و عراق را نعمت می‌شمرد. به همین علت نیروهای سپاه قدس و حزب‌الله در سوریه کمتر با داعش مستقیما درگیر می‌شدند و از بسط آن در شرق سوریه و غرب عراق در ابتدا استقبال می‌کردند چون هم به رها شدن اسد از فشار بین‌المللی بر آن و عطف توجه به جنایات داعش به جای اسد منجر می‌شد و هم در داخل توجیهی برای مقدس پیشگان در «دفاع از حرم» فراهم می‌آمد. به همین ترتیب بود که بعدا جنگ در درعا و حله و حلب و غوطه و دیگر نقاط سوریه که سنی‌نشین هستند، تحت عنوان دفاع از حرم به قشر مذهبی ایران فروخته شد.

نتایج این راهبردها

جمهوری اسلامی این راهبرد جدید را همراه با آنچه از راهبرد اولیه برایش باقی مانده (سرنگونی دولت‌های عربی در حاشیه‌ خلیج فارس یا درست کردن موی دماغ برای آن‌ها) علی‌رغم پیامدهای مخاطره‌انگیزش برای امنیت و منافع ملی ادامه داده است. این مخاطره‌ها را در سه دسته می‌توان خلاصه کرد:

۱. قرار گرفتن تحت تحریم‌های سازمان ملل و دولت‌های غربی به دلیل برنامه‌های اتمی، موشکی و ارسال سلاح و دلار به مناطق پر تنش، در کنار نقض حقوق بشر و حمایت از گرو‌ه‌های تروریستی و انجام عملیات تروریستی خارج از کشور؛ چهار دهه است که ایران صدها میلیارد خسارت ناشی از این سیاست را متحمل شده است؛ جنگ عراق علیه ایران وقتی در دستور کار صدام قرار گرفت که مطمئن شد دولت‌های غربی او را برای کوبیدن ملاها آزاد خواهند گذاشت و این را حمایت غرب از صدام می‌نامند در حالی که هر کشوری در مجادله‌های منطقه‌ای دست یک دشمن خود را برای کوبیدن دشمن دیگر باز می‌گذارد.

۲. متحد کردن کشورهای هدف که نخست با تشکیل «شورای همکاری خلیج» ازسوی شش کشور حاشیه‌ خلیج فارس (عربستان سعودی، بحرین، قطر، کویت، امارات متحده‌ عربی و عمان) و بعد از مداخله‌های با فراغ بال بیشتر (در دوران اوباما و با سیاست توازن قوای چپ‌های امریکایی در منطقه میان عربستان سعودی و ایران) با نزدیک شدن این کشورها به اسرائیل انجام شد. این کشورها از لحاظ امنیتی نمی‌توانند به جمهوری اسلامی اعتماد کنند و هر طور که بتوانند در اداره‌ عادی امور کشور اخلال ایجاد می‌کنند؛ آن‌ها همه منتظر فرصتی برای بالا بردن هزینه‌‌ی جمهوری اسلامی در این اقدام‌ها هستند.

۳. محروم کردن کشور از مبادلات عادی با همسایگان که موجب رشد و توسعه‌ اقتصادی می‌شد. با ظرفیت‌های نیروی انسانی و منابعی که ایران دارد این کشور می‌توانست به قطب اقتصادی منطقه تبدیل شود؛ فرصتی که با جمهوری اسلامی از دست رفته و با وجود سیاست‌های آن هرگز محقق نخواهد شد.

دستاوردها

در چهل سالی که از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد نه تنها هیچ ملتی با کمک جمهوری اسلامی از شر استبداد رها نشده است، بلکه مردم ایران زندان بزرگ‌تر و تمامیت‌خواه‌تری برای خود ساخته‌اند. سیاست رسمی جمهوری اسلامی مخالفت صریح با جنبش‌های آزادی‌بخش در اروپای شرقی و آمریکای جنوبی بوده چون به رژیم‌های اقتدارگرا نزدیک بوده است. مداخله‌های خارجی جمهوری اسلامی جز فلاکت و مرگ و رنج بیشتر برای مردم سوریه، یمن و بحرین و عراق به بار نیاورده است. اصولا جمهوری اسلامی در برنامه‌های سیاست خارجی خود استیفای حقوق بشر، آزادی‌های فردی، آزادی مذهب، دموکراسی و پاسخگویی و شفافیت حکومت را ترویج نمی‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *