چرا در ایران «فوتبال» از «فلسفه» مهم‌تر است؟ مهران صولتی

By | ۱۳۹۷-۱۰-۲۱

در این یادداشت به دلایل برتری فوتبال بر فلسفه در ایران پرداخته شده است.

به گزارش ایسنا، مهران صولتی، جامعه‌شناس، در یادداشتی تلگرامی نوشت: «بیژن عبدالکریمی، فیلسوف برجسته روزگار ماست. درک خوبی از تحولات اندیشگی ایران دارد، با روشنفکران دینی همدلی می‌کند و می‌کوشد ارتباط خوبی با رسانه‌های جدید و مخاطبان خود در حوزه عمومی داشته باشد. مهم‌ترین دلیل عقب‌ماندگی تاریخی ما را فقدان خودآگاهی تاریخی نسبت به این وضعیت می‌داند و معتقد است بدون نزدیک شدن به این نقطه کار ما سامان نخواهد یافت. چندی پیش و در کلیپ کوتاهی دردمندانه و ناامیدانه از جایگاه فرودست فلسفه در ایران سخن گفت و برای واقعی‌تر شدن مقصودش بیان کرد که جامعه ایران به فوتبال بسیار بیشتر از فلسفه نیازمند است!

عبدالکریمی در آن گفت‌وگوی کوتاه فرصت نیافت تا دلایل خود را فهرست کند اما من در این یادداشت می‌خواهم به دلایل برتری فوتبال بر فلسفه در ایران بپردازم:

فلسفه در ایران دانشی انتزاعی و فارغ از دغدغه‌های روزمره است: آن چه به نام فلسفه اسلامی تدریس می‌شود کاملا با مسائل واقعی ایران معاصر فاصله دارد و آن چه به نام فلسفه غرب در آکادمی و موسسات پژوهشی خارج از دانشگاه تدریس می‌شود، نتوانسته به واقعیت‌های موجود جامعه پیوند خورد. (رونق برخی از فلسفه‌های پست‌مدرن هم از مد زمانه پیروی می‌کند.) این در حالی است که فلسفه در مهد خود یعنی غرب به متن زندگی مردم وارد شده است و به دغدغه مردم تبدیل شده است. (کلاس‌های فلسفه مایکل سندل در فضای باز و با حدود پانزده هزار مخاطب برگزار می‌شود.)

فلسفه در ایران دانشی غیر کاربردی است: در جامعه‌ای که با مسائل و بحران‌های فراوانی دست و پنجه نرم می‌کند، روشن نیست که فلسفه دقیقا متکفل باز کردن کدام گره است؟ این در حالی است که فلسفه در غرب به دلیل جوشش طبیعی از متن زندگی روزمره نمی‌تواند غیر کاربردی باشد؛ آنچنان که امروزه حتی اصول گفتگوی هابرماسی در دانشکده‌های پزشکی اروپا برای کیفیت‌بخشی به ارتباط میان پزشک و بیمار تدریس می‌شود. کاربردی نبودن فلسفه بیش از همه به وارداتی بودن آن بازمی‌گردد. از گرته‌برداری مسلمانان از یونانیان و معرفی آن به عنوان فلسفه اسلامی گرفته تا ورود فلسفه پست‌مدرن به کشوری که بر اساس برخی معیارها همچون حاکمیت ذهنیت اسطوره‌ای هنوز در دوره پیشامدرن باقی مانده است!

فلسفه دانشی خشک، سرد و بی‌روح است: از همان دوران دبیرستان دانش‌آموزان دو درس فلسفه و منطق را خشک و بی‌روح می‌یابند. عقلانیتی سرد که با تدریس جدی معلمان فلسفه تشدید می‌شود. این در حالی است که پیوند تدریس فلسفه با رویکرد انتقادی با توجه به حجم فراوان جزمیات سنتی می‌تواند برای دانش‌آموزان بسیار جذاب باشد. از سوی دیگر تدریس فلسفه با اتکا به رویکرد مونولوگ‌وار معلمان موجب افزایش خستگی می‌شود. تلاش‌هایی که امروزه با هدف جذاب جلوه دادن تدریس فلسفه به کودکان در سنین پایین صورت می‌گیرد اگر به پیروی از مد زمانه تقلیل نیابد، می‌تواند فصل جدیدی در آموزش نوین فلسفه بگشاید!

در کشوری که فلسفه در آن این چنین انتزاعی، اشرافی، بی‌روح و غیر کاربردی می‌نماید، در عوض فوتبال تمام ویژگی‌های اهمیت و جذابیت را داراست. شورانگیز است و سهم عمده‌ای از مهندسی احساسات جوانان را به خود اختصاص می‌دهد. همچون شبکه‌ای سیالیت را در میان آحاد مردم در ایران و جهان جاری می‌سازد. حجم قابل توجهی از پول را در مناسبات خود به گردش درآورده و به رونق سرمایه‌داری در جهان کمک می‌کند. توده‌گراست و با گوشت و پوست و استخوان مردم درآمیخته و تا کنج زوایای روانی افراد سرک می‌کشد. هویت‌ساز است و می‌تواند در هنگامه گسست‌های اجتماعی در آفرینش انسجام ملی تاثیرگذار باشد. غرور ملی را برمی‌انگیزد و حتی به طور موقت بر سایر دردها و نارسایی‌های اقتصادی – اجتماعی یک ملت ماله می‌کشد. حال می‌توان اذعان کرد که واقعا فوتبال از فلسفه مهم‌تر است!»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *