آیا رژیم اسلامی در آستانه سقوط است؟ جلال ایجادی

By | ۱۳۹۸-۰۹-۰۱

دوباره موج های اعتراضی در ایران به حرکت افتاده است. این بار خیزش علیه گرانی بنزین آغاز شده ولی بیدرنگ ویژگی سیاسی خود را نشان داده است. جنبش علیه رژیم اسلامی سمت و سو گرفته و قوای رژیم هم تمام خشونت خود را علیه مردم بکار گرفته اند. جدالی سرنوشت ساز بوجود آمده است.

اقتصاد و گرانی 

زمینهء حرکت مبارزاتی کدام است؟ تحریم های آمریکا منجر به سقوط درآمد نفتی شده و دولت، برای بودجه های خود، جز افزایش مالیات و حذف یارانه های مستقیم و غیر مستقیم راه دیگری ندارد. بویژه آنکه هزینه های سنگین جنگ سوریه و کمک های مالی و نظامی و ایدئولوژیکی به همهء جریان های سیاسی تروریستی و بنیادگرای شیعه درجهان ادامه دارد و پروژهء خانمانسوز اتمی و هزینه های سنگین آن بر دوش ملت سنگینی می کند و حکومت گران این طرح خطرناک و زیان بار را با تمام قوا و با تمام دروغ و نیرنگ ادامه می دهند.

بودجهء سالانهء کشور 450 هزار میلیارد تومان است. بر پایهء ارزیابی دولت، 150 هزار میلیارد تومان از محل درآمدهای مالیاتی است. شرکت های دولتی و بنیادهای مذهبی مانند آستان قدس مالیات نمی پردازند. بنابراین بقیهء بودجهء کشور از طریق ارزهای نفتی باید جبران گردد. بودجهء تصویبی مجلس افزون بر جمع آوری مالیات ها، نیازمند 300 هزار میلیارد تومان دیگر است. در حالت عادی درآمد نفتی سالانه ایران 60 میلیارد دلار معادل 600 هزار میلیارد تومان است. امروز این درآمد ناممکن است زیرا بخاطر تحریم ها صادرات نفت ایران به 300 هزار بشکه کاهش یافته است.

این حاکمان نه از فسادها و رانت بری های خود دست می کشند و نه به سیاست خانمان سوز منطقه ای خود پایان می دهند. بنابراین، برای پول بودجه، رژیم فشار را علیه مردم تهیدست و طبقهء متوسط تشدید می کند. افزایش سه برابری قیمت هر لتیر بنزین تصمیم مشترک حاکمان است تا با فشار بی سابقه علیه اقشار اجتماعی و در شرایط نبود منبع کافی ارز خارجی، از سفرهء حقیر و ناچیز مردم باز هم بکاهند. بنزین برای اغلب مردم یک وسیلهء اقتصادی لازم برای زندگی است. این گرانی اغلب به کسانی تحمیل میشود که در فقر قرار دارند.

روحانی، رئیس دولت، بتازگی اعلام نمود از 25 میلیون خانوار ایرانی 18 میلیون خانوار شرایط سخت و یا بسیار دشوار دارند. حکومت خواستار افزایش فشار به همین لایه های اجتماعی است. در یک شرایط عادی می توان به رایانه های نفتی و تاثیر آن روی محیط زیست انتقاد نوشت ولی اینجا خواست رژیم فقط چپاول بیشتر برای بودجه و هزینهءدولتی است. رژیم اسلامی نه به محیط زیست می اندیشد و نه به رفاه عمومی جامعه توجه دارد. این رژیم، حکومت «غنائم» جنگی و غارت ثروت ملی است. از این رژیم هرگز انتظار عدالت و فرهنگ پروری و حفاظت محیط زیست و نگهداری میراث باستانی و تدبیر برای آینده را نداشته باشید. چهل سال سرکوب کارگران و طبقهء متوسط شهری و دانشجو و زنان و محرومیت روستائیان و تبعیض همه جانبه، نتیجهء یک سلطه گری دینی و حریص است. بدین تریتب فشار اقتصادی و گرانی و دروغ پردازی و سرکوبگری حکومتی، مردم را به خشم درآورده است.

احتمال سقوط رژیم

آیا رژیم ایران در آستانه سقوط قرار گرفته است؟ بنظر می رسد شرایط داخلی آماده برای هل دادن حکومت اسلامی بسوی سقوط است. بی اعتمادی عمومی علیه رژیم ولایت فقیهی فاسد، خشمی بزرگ علیه نظام آخوندی دروغگو و شیعه گرا، تورم و گرانی همه جانبه و فقر بی سابقه، سرکوبگری دینی و ایدئولوژیکی و سیاسی حکومت علیه جامعه، بی آبروئی تمامی مسئولان مهم مانند رئیس مجلس و رئیس دولت و رئیس قوه قضائیه و خامنه ای و خانواده اش بخاطر اختلاس و چپاولگری، بی کاری و ناامیدی جوانان به آیندهء خود، بودجهء کلان برای نهادهای مذهبی و مزدوری در ایران و جهان، هدر دادن ثروت کشور برای پروژه های اتمی، گسترش شبکه های جاسوسی و تروریستی در جهان، کمک های سنگین مالی و نظامی به رژیم ها و جریانات اسلامی و تروریستی خاورمیانه، بن بست فعالیت اقتصادی شرکت های بخش خصوصی و رشد بیکاری، زورگوئی نیروهای انتظامی و بسیجی در سرکوب زنان و اذیت و آزار برای حجاب اسلامی، تبعیض دینی در قبال اهل سنت و بهائیان، همه و همه، زمینهء طرد قاطع رژیم را فراهم ساخته است. دیگر رژیم دینی استبدادی را نمی توان تحمل کرد. جامعه در پی پایان دادن به رژیم اسلامی است.

البته رژیم دارای قوای سرکوب پاسدار و بسیجی است، رژیم دارای نیم میلیون آخوند و طلبه است، رژیم روی اعتقاد دینی شیعه گری و امامزاده پرستی بخشی از جامعه اتکا می کند، رژیم منابع مالی کلان دارد، رژیم مزدوران زیادی در منطقه تربیت کرده است. علیرغم این قوای نظامی و ایدئولوژیک و حوزوی و مالی، ضربه پذیری قطعی رژیم بسیار بالاست. ساختار حکومت به پوسیدگی و شکنندگی گرفتار شده است. پس از چهل سال، در میان رؤسای اسلامی انگیزه های انقلابی و حس همیاری از بین رفته است. هر یک از آنها در جهت منافع شخصی و مافیایی خود می کوشد و آنها میان خود درگیری های پنهان دارند. روشن است که برای منافع مشترک در لحظهء حساسی که خطر همه آنها را تهدید می کند، «همبستگی» آنها «تقویت» می شود، ولی در همان زمان این «همبستگی» شکننده و مشروط است. شکستن یکی از حلقه های زنجیرهء این مجموعه، کل نظام را گسیخته می سازد. امروز حس می شود که حاکمان علیه یکدیگر عصبانی هستند، سلیقه های همدیگر را نمی پسندند، آنها در میان خودی ها دنبال مجرم هستند، نسبت به خود پنهان کاری می کنند تا امتیاز خود را بالا ببرند، شماری از آنان در پی پناهگاه برای روز مبادا هستند، کیسه های خود را مخفیانه پرتر می کنند، گاه همدیگر را با زبان راز تهدید به افشا می کنند. این وضعیت، آشفتگی و شکنندگی و تردیدهای طبقهء حاکمه را بنمایش می گذارد. حاکمان مانند گذشته راحت حکومت نمی کنند. یک چرخش عمومی بوقوع پیوسته و گسست بالایی ها و پائینی ها قطعیت پیداکرده است. این چنین وضعی، این بار، در همهء جنبه های خود پر رنگ تر است. درخت پوسیدهء رژیم با یک توفان خواهد شکست.

عوامل جهانی بحران حکومت

در تحلیل از احتمال سقوط رژیم، باید شرایط خارجی را نیز در نظر داشت. دولت اوباما، با انتقال صد و پنجاه میلیارد دلار به رژیم آخوندی و قرارداد برجام، کمک بزرگی به تازه نفس کردن حکومت دینی نمود. ولی سیاست ترامپ این وضع را دگرگون کرد. رژیم بخش مهمی از امتیازات جهانی را از دست داد. فروش نفت در بن بست قرار گرفت و ارزهای های نفتی سقوط کرد. علیرغم تلاش های اروپا برای کمک به رژیم، سیاست اروپا ناتوان باقی ماند.

می دانیم که رژیم اسلامی در خاورمیانه امتیازهای بزرگی دارد. حضور در لبنان با اتکا به حزب الله، حضور نظامی در سوریه، نفوذ قاطع بردستگاه دولتی عراق، همکاری تنگاتنگ با حوثی های یمن، شبکه های جاسوسی و سیاسی و مالی و نفوذی شیعه در بحرین و عربستان و افغانستان و سایر کشورها، امکان و ظرفیت مانور رژیم را تقویت نموده است اما، علیرغم همهء این امتیازات استراتژیک، شورش های اخیر عراق علیه دولت عادل عبدالمهدی و رژیم ایران و انحصار طلبی روسیه در سوریه برای محدود کردن عملکرد ایران، و فشار آژانس بین المللی اتمی و سازمان ملل و فشار بی سابقهء تحریم های آمریکا، رژیم اسلامی را در شرایط تدافعی قرار داده است.

با توجه به همهء عوامل برشمرده، رژیم خامنه ای در وضع شکننده ای قرار گرفته و خطر سقوط اش افزایش یافته است. امروز رژیم در داخل کشور بطور جدی مورد تهدید قرار گرفته است. جنبش های اعتراضی شهری ده ها شهر را به میدان جدال با حکومت تبدیل کرده است. در این جدال ها خشونت پلیسی بطرز بی سابقه ای دامنه یافته است و رژیم، با اتکا به احکام قرآنی، به جنگ با مردم پرداخته است. باید به صراحت گفت که این خشونت دولتی برای خفه کردن سریع جنبش است. تیراندازی وسیع علیه تظاهر کنندگان و دستگیری گستردهء اعتراض کنندگان و تخریب خودروهای شهروندان در خیابان ها و قطع تمام شبکه های اینترنتی و ایجاد یک کارزار اسلامی – قرآنی برای کشتار مردم و «اشرار» نامیدن تظاهر کنندگان، همه و همه بیانگر یک استراتژی جنگی علیه جامعهء معترض است. بخش مهمی از تخریب ساختمان ها توسط عوامل خود رژیم صورت می گیرد و این توطئه در پی اغتشاش ذهنی جامعه است.

برخی از معترضین، در این فضای شورشی و احساسی و هیجانی و واکنشی، احتمال دارد به اقدام های خشن دست بزنند ولی روشن است که در چنین حالتی اقدام های خشونت و آتش زدن ساختمان ها به نفع کشور نیست. ما نمی توانیم مبلغ خشونت باشیم. ولی می دانیم که خشونت اغلب از سوی رژیم به جامعه تحمیل می شود. در شرایط کنونی ایران از یاد نبریم که منشاء اصلی خشونت قوای حکومتی است. چهل سال است که این رژیم اعدام و شکنجه می کند و زندگی آرام مردم را تباه نموده است. ساختار قدرت سیاسی موجود خشونت فیزیکی و مستقیم و خشونت سمبولیک و ایدئولوژیک و سیاسی را در خود جمع نموده است. در زمانی که قدرت سیاسی استبدادی خود را در خطر سقوط ببیند تمامی نیروی تخریب را علیه جامعه بکار خواهد گرفت. بویژه آنکه قشر آخوند یک قشر حریص و زورگو و انحصارگر و قدرت طلب و تبهکار است و خود را وارٍث پیامبر اسلام و غزوات آن، و بشارت دهندهء ظهور امام مهدی می داند و، بنابراین، برای این قشر حفظ قدرت سیاسی یک امر مقدس بشمار می آید. در این منطق، آدمکشی گسترده نیز از تقدس برخوردار است. رژیم در پی حمام خون گسترده است و به فرمان الله خواهد کشت.

جنبش سیاسی متمایل به سکولاریسم

اگر جنبش ادامه یابد و سراسری بماند و شکاف در قوای نظامی خود را بنمایاند، فروریزی حکومت قطعی است. این جنبش با انگیزهء مطالباتی علیه گرانی بنزین بپاخاست ولی بسرعت جنبهء سیاسی خود را نشان داد. جنبش 88 منطق درون نظامی داشت حال آنکه جنبش دیماه 1396، و بویژه جنبش کنونی، منطق نفی ولایت فقیه و نفی جمهوری اسلامی دارد. جنبش کنونی علیه یک نظام استبدادی است، علیه فساد و بیدادگری است و علیه آخوندیسم است. از جمله شعارهایی که در خیابانها شنیده ایم: «مرگ بر دیکتاتور، روحانی حیا کن / مملکت رو رها کن، جمهوری اسلامی نمی خوام نمی خوام، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور، نه پول داریم نه بنزین / گور بابای فلسطین، دشمن ما همین جاست / کی گفته که آمریکاست، هم غزه هم لبنان هر دو فدای ایران، سپاه و شیخ و رهبر / عامل فقر کشور، ملت گدایی می کند آقا خدایی می کند، نه اسلام نه قران جانم فدای ایران». این شعارها نمایانگر اعتراض به سیاست حکومت خامنه ای در خاورمیانه است، اعتراض علیه دیکتاتوری است، اعتراض علیه فقر است و اعتراض علیه حکومت دینی است. شهروندان معترض خواهان پایان دادن به حکومت موجود هستند چرا که رأس نظام، خامنه ای، را نشانه گرفته اند و ریاست جمهور و سپاه را به انتقاد می کشند و خواهان پایان دادن به حاکمیت قرآن و اسلام در عرصه حکومت داری هستند.

این خواست یک رویداد زیباست و نوعی نگرش متمایل به سکولاریسم و لائیسیته را منعکس می کند. روشن است این شعار توسط همهء ملت اعلام نشده ولی بیان یک شجاعت تاریخی و یک نوآوری است و از خواهشی عمیق حکایت می کند. ستمگری دینی در جامعه، خواست سکولاریسم و انتقاد به اسلام و قرآن در محیط روشنفکری و دانشگاهی، پایه های بروز شعار هستند.

جنبش های اجتماعی از علت یکسانی پیروی نمی کنند. آغاز و پایان جنبش های اجتماعی قابل پیشگوئی نیستند ولی هنگامی که این جنبش ها به حرکت می افتند و خواستار آزادی هستند، همهء آزادیخواهان باید با انرژی خود به حمایت از آنها بپردازند. در حال حاضر در جهان فصل مبارزه و اعتراض در بسیاری از کشورهاست. این فضای مبارزاتی برای ایرانیان نیز امید بخش است. در شرایط مقاومت جنبش، تجربه آموزی سامان دهنده و سیاسی و آموزشی یک روند متداوم است.

امروز خیلی ها به مسئلهء رهبری جنبش فکر می کنند و امید دارند تا جنبش مردمی دارای نهاد هدایت کننده متکی بر عقل و هوشیاری جمعی باشد. بطور مسلم جنبش، با تجربه و استعداد خود در روند حرکت، رهبری خود را پیدا می کند و تمام نخبگان دمکرات، با توجه به مصالح و منافع ملی، باید خود را در خدمت این جنبش قرار دهند تا با کمترین درد و رنج و خونریزی رژیم اسلامی پایان یابد و همهء مردمان ایران در پهنهء جغرافیای کشورمان از رفاه و عدالت برخوردار گردند.

پیدایش رهبری بارز، رژیم اسلامی را ضربه پذیرتر خواهد نمود. رهبران جنبش باید به شعارهای کنونی که بیان خواسته های مردم اند توجه کنند. جنبش مردمی برای طرد استبداد دینی و برای آزادی از ستمگری و برای حکومتی متکی بر حقوق بشر و سکولاریسم به حرکت درآمده است. قدرت سیاسی آینده باید تجلی این خواست ها باشد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *