نیمهی اول قرن بیست و یکم است. خاک ایران زیر نعلین ملایان و چکمهی پاسدارانش لگدمال شده و قاتلان و قاتلزادگان بر کشور حکم میرانند. توماج جوان در همین دوران ویرانی به دنیا آمده و بزرگ شده و بسیار «درد مردم» و «ظلم به مظلوم» و «وسطباز» و «مالهکش» و «ژورنالیست بازاری» و «مخبر دوزاری» و «هنرمند درباری» و «مأمور و معذور» و «جلاد» و «سوپاپ اطمینان» و «منصوب بیاختیار» و «اصلاحطلب حزب باد» و «صادراتی» و «نایاکی» و «بازیگر حکومتی» دیده. توماج صالحی رپ معروف «سوراخ موش بخر» را با مَطلَع «اگر دیدی درد مردمو ولی چشاتو بستی» خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی و کارگزارانش در ایران امروز خوانده است.
طی قرون گرچه شیوهی فشار و سرکوب و حکومت مانند واژهها تغییر کرده اما هر دو، فریاد اعتراض به یک ماهیت و موجود است: حکومت سرکوبگر و ضدمردمی و وابستگانش.
نکته جالب اینکه در دوران سیف نیز کارگزاران مالهکش به فعالیت مشغول بودند و او خطاب به آنهاست که در همین قصیده سروده: «ای تو رمهسپرده به چوپانِ گرگِ طبع/ این گرگیِ شبانِ شما نیز بگذرد!» همانها که به دلیل انواع منافع (گرگِ طبع) «گرگیِ شبان»شان (جمهوری اسلامی) را تغذیه میکنند!
توماج صالحی جوان نیز که با مسالمتآمیزترین شیوه یعنی هنر اعتراضی علیه وضعیت موجود عصیان میکند کاری جز مانند سرودن سیف در اعتراض علیه مغولان انجام نداده! سیف نیز مرگ حاکمان وقت را نوید داده و به آنها هشدار داده بود که پایان «عوعو سگان»شان و «گرد سم خران»شان نیز خواهد رسید.
حالا چطور کارگزارانی که ظاهرا برای «سیاهپوستان» گلو میدرند، رپ یک جوان را، به عنوان هنری که از دل اعتراضات سیاهپوستان آمریکا زاده شده، نه تنها تحمل نمیکنند بلکه آن را «تهدید» و «جنایت» مینامند و به دنبال «گردن» برای «طناب» خونین جمهوری اسلامیشان میگردند؟! مگر نهادها و فعالان «حقوق بشر» مرتب به ناقضان حقوق بشر و حامیان آنها هشدار نمیدهند که میبایست «پاسخگو» باشند و دیر یا زود در دادگاههای صالح «تقاص» (کیفر، تاوان، مجازات) پس خواهند داد؟!! مگر ناقضان حقوق بشر و مدافعان پیدا و پنهان آنها پس از سقوط، دنبال «سوراخموش» نگشته و نمیگردند؟!
سیف و توماج جز حقیقت نگفتهاند! سیف از مغولان جان به در برد و نزدیک هشتاد سال عمر کرد. توماج جوان تا زمان نوشتن این جملات به جرم حقیقتگویی در دست حکومت اسلامی اسیر است.
الاهه بقراط
کیهان لندن:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان بجهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر بطالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان بشما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این (گل) ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تورمه سپرده بچوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خوهم (که) بنیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد