بُرجِ زنجیر

By | ۱۴۰۱-۱۰-۱۹

برای:محمدمهدی کرمی و محمد حسینی که؛ تنها بود

محمدمهدی کرمی:…به مامان چیزی نگو…

 

رضا بی شتاب

 

بارِ دگر دلم مُرد

گویی همه وجودم

ناگه به ناله افسرد…

انگار می فشارد

بُغضی گلویِ ابری

دیدم که آسمان هم

باران به چشمم آورد

اندوهِ بیکران باز

آتش در آشیان زد…

تا کی به سوگ ات ای دوست

سایه به سایه تنها

در کوچه های خسته

پرسه زنان هراسان

بگذار تا ببینم

آن رویِ ماهِ تابان

پیچد صدای خوب ات؛

یکدم به جانِ عصیان…

خون گریه های خانه

توفان به جانم افکند

می بینم ات گرفتار

در چنگِ گرگ وُ کفتار

در گردباد و باران

گردابِ مرگ وُ پایان…

در بُرجِ رنج وُ زنجیر

یاران اسیر وُ خسته

در بند وُ دردِ جانکاه…

این خوانِ خونِ قانون

تهلیلِ هرزۀ هول…

با قاضیانِ قاری

با رهروانِ هذیان

با حاجبانِ جلاد

با کاسبانِ دیندار…

راهی دگر نمانده

جز جنگ وُ انقلابی

با اتحاد وُ همراه

در برزن وُ خیابان

با بانگ وُ خشمِ فریاد

آهنگِ سرنگونی…

این نعشِ مشمئز را

آتش بشارتی باد!

بادا پلیدِ غدّار

گردد به گور پنهان

شنبه 17 دیماه 1401/7 ژانویه 2023

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *