در حالی که شهروندان ایرانی از امور ساده کشورداری در جمهوری اسلامی اطلاعی ندارند، یا مسائلی که به سلامت آنها ارتباط دارد مثل منشا ماهها مسمومیتهای گسترده دانشآموزان در مدارس بهخصوص دخترانه، از آنها پنهان نگهداشته میشود، گزارش آنها از وضعیت سلامت رهبران جمهوری اسلامی، دور از ذهن است.
اطلاعات مربوط به وضع جسمی «علی خامنهای» که اینک ۳۴ سال است حکمران ایران است، امری حساس و با طبقهبندی محرمانه است که احتمالا افراد اندکی حتی از طبقه حاکم هم به آن دسترسی ندارند. حتی عمل آنژیوگرافی «محمد خاتمی» در زمان ریاست جمهوری او، از افکار عمومی پنهان نگهداشته شد.
در حکومتهای اقتدارگرا، سخن گفتن از بیماری یا کسالت رهبران، بهمعنی بیثبات کردن امور بهدست خود آنهاست، پس بهتر است از چنین کار هزینهسازی، جلوگیری شود، چنانکه بیماری قلبی «علی خامنهای» در سالهای اول رهبریاش مخفی نگهداشته شد و فقط زمانی به اطلاع افکار عمومی رسید، که خاطرات «اکبر هاشمی رفسنجانی» منتشر شد.
مخفی نگهداشتن عمل پروستات خامنهای در سال ۱۳۹۳ بهدلیل رشد شبکههای اجتماعی و احتمال درز آن از سوی افراد در بیمارستان محل بستری شدن او، غیرممکن بود؛ اما تا زمانی که کار به بیمارستان و بستری شدن رهبران در خارج از مقر حکمرانیشان نکشد، شهروندان در جریان امور قرار نمیگیرند. چنانکه چند هفته غیبت او از صحنه سخنرانی و صفحه تلویزیون حکومتی در شهریور ۱۴۰۱، شایعه مرگ را بر سر زبان ها انداخت. وضعیت دراینباره، درباره «روحالله خمینی» که امروز سیوچهارمین سالروز درگذشت اوست، چه بود؟
بهدلیل سکته قلبی او در ماههای اول انقلاب بهمن۱۳۵۷ که را به مراسم تحلیف اولین رییسجمهور تاریخ ایران در بیمارستان قلب تهران کشاند، وضعیت جسمانی روحالله خمینی بهطور مرتب مورد توجه افکار عمومی قرار داشت و پنهانکاری درباره سلامت او هم مانند وضعیت امروز ایران، فوقمحرمانه محسوب نمیشد.
غیبت خمینی از سخنرانیهای مرتباش، حدود هشت ماه پیش از مرگ، یعنی مدتی کوتاهی پس از پایان جنگ ایران و عراق، از نگاه ایرانیها، دلیلی بر کسالت جسمی او بود. خمینی به اعضای دفترش در آبان ۱۳۶۸ گفته بود «توجه داشته باشید که باید دور سخن گفتن مرا ولو یک جمله دعا خط بکشید. مجاری تنفس من بیمار است، و حالا هم که جنگ در کار نیست، زحمت به من ندهید. از اینکه مثلا خانواده شهدا و امثال آن بیایند و من دستی تکان دهم، مضایقه ندارم.»
وقتی اواخر شب ۱۳خرداد۱۳۶۸ درگذشت، مقامهای جمهوری اسلامی با ابتکارات «اکبر هاشمی رفسنجانی»، چند روزی بود که افکار عمومی را برای مرگ او آماده کرده بودند. تصاویر خمینی مریضاحوال از بیمارستانی در تهران از اخبار تلویزیون پخش میشد و رادیو از قول احمد پسرش، یا دکتر «حسن عارفی»، وضعیت او را در حد مختصری شرح میدادند.
علت درگذشت در صبح روز ۱۴خرداد، ایست قلبی عنوان شد، اما بازهم بیماری اصلی او کموبیش در آن زمان مخفی ماند. سالها بعد، دکتر عارفی که سرپرست گروه پزشکی او بود که بیماری خمینی را سرطان معده عنوان کرد و ساله وقتی روشن شد که «اجابت مزاج موسس جمهوری اسلامی بهشدت تیره» بود:
«من همان زمان خدمت امام رسیدم و ضمن اینکه از وجود خون در مدفوع سخن گفتم، تاکید کردم این علامت خوبی نیست و ما باید به هر صورت ممکن و در اسرع وقت چارهای در این زمینه بیندیشیم. امام هم با توجه به اظهارات من از خطرناک بودن وضعیت سلامتی خود آگاه شدند، اما نام بیماری را به ایشان اعلام نکردیم. متاسفانه بیماری امام بهشدت تهاجمی بود و در نتیجه در کمتر از دو هفته پس از تشخیص، سرطان به اعضای دیگر بدن او از جمله خون، ریهها و کبد نیز هجوم برد.»
خمینی از ابتدای شروع سال ۱۳۶۸، دست به اقدامات خبرسازی زده بود. ابتدا «حسینعلی منتظری» را از سمت قائم مقامی رهبر عزل کرد و سپس دستور بازنگری در قانون اساسی را داد که به زمان حیات او نرسید.
هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای روز ۳۰اردیبهشت آن سال، اشارهای مبهم به مریضی خمینی دارد، اما هنوز موضوع برای عموم مردم عنوان نشده بود: «به دفتر رفتم جلسه سران مهمان احمدآقا بودیم. امام در جلسه ما شرکت کردند. حالشان خوب است ولی کمی ضعف دارند. خودشان از نوع کسالت مطلع هستند سپس با جمعی از دکترها مذاکره کردیم نظرشان قطعی است که که باید عمل جراحی شوند آنها در خصوص تحمل قلب ایشان نگرانند. قرار شد برای عمل جراحی آزمایش کنند.» هاشمی در یادداشتهای روز بعد در اول خرداد نوشته «با دکتر حسن عارفی متخصص قلب و عروق و پزشک معالج امام درباره وضع امام صحبت کردم. گفت با بررسی عکس، تردیدی در انجام عمل پیش آمده که بناست مجددا شور شود.»
دکتر عارفی در کتاب خاطرات خود درباره خمینی نوشته است که «علیرغم آنکه عده معدودی از مسوولین و حتی بعضی از پزشکان قصد داشتند ایشان را جهت معاینه و معالجه به خارج از کشور اعزام نمایند و یا پزشکان خارجی را برای معالجه به داخل دعوت نمایند، آن حضرت با این امر موافقت نداشتند و معتقد بودند که هرآنچه در توان و قدرت پزشکان داخلی بوده انجام دادهاند و همین امر برای من کفایت میکند.» هرچند برخی از آزمایشهای پزشکی خمینی بهطور ناشناس برای مشورت به اروپا، از جمله فرانسه فرستاده شده بود، اما با اطمینان از اینکه او به سرطان مبتلا شده، روند درمانیاش در ایران آغاز شد.
بنابر گفته دکتر عارفی درباره شیوه درمانی خمینی، اختلاف نظرهایی بین مقامهای وقت یا بهاصطلاح امروزی سران سه قوه وجود داشته، اما باتوجه به اینکه وضعیت جسمانی خمینی بحرانی بود، پس از موافقت احمد و همراهی علی خامنهای، رییسجمهور وقت، اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس آن زمان و «عبدالکریم موسوی اردبیلی»، رییس دیوان عالی کشور که مقامی همانند رییس قوهقضاییه امروزی داشت، تصمیم به عمل جراحی گرفته شد.»
در برخی از نوشتهها نقل شده که سران سه قوه با شیمی درمانی خمینی موافق نبودند، چراکه این نگرانی در بین آنها وجود داشته که با انجام این درمان و ریزش ریش رهبر جمهوری اسلامی، مخالفان «تصویری مبتذل» از او بسازند.
عارفی مدتی پس از درگذشت آقای خمینی گفت «شاید منظور مخالفان شیمی درمانی آیتالله خمینی این بود که چه خوب شد که این اتفاق رخ نداد تا مثلا برخی از مغرضان در حین استفاده از این روش و در هنگام ریزش محاسن امام، از ایشان تصویری تهیه کنند.»
عمل جراحی به روی خمینی در روز ۲خرداد در بیمارستانی که در مجاورت محل اقامت او در جماران ساخته شده، انجام شد.
به روایت هاشمی رفسنجانی، خامنهای قبل از او به بیمارستان رسیده بود. «امام را بیهوش کردند. روی تخت عمل بودند. از تلویزیون مداربسته جریان را مشاهده میکردیم. بیش از دو ساعت طول کشید. ضمن عمل جراحی خبر رضایت پزشکان میرسید… . آقای موسوی اردبیلی هم آمدند. امام را به اتاق دیگری منتقل کردند… . سران سه قوه، احمدآقا، دکتر عارفی، دکتر فاضل، دکتر معتمد کلانتری و طباطبایی جلسه داشتیم. نظر این شد که عمل جراحی را اعلام کنیم، دکترها هم توضیح بدهند. به منزل آمدم، آنها از اجتماع دکترها و ماها در بیت امام چیزی فهمیده بودند…، قرار شد فردا جلسهای بهعنوان شکرگزاری رفع خطر از امام اعلام کنند.»
احمد خمینی مسوول اعلام شد و در صحبت با رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی گفت «یکی دو روز پیش در دستگاه گوارش حضرت امام خون دیده شده بود. اطبای معالج پس از مشورتهای لازم به این نتیجه رسیدند که برای بهبود سریع و بهتر ایشان عمل جراحی باید انجام شود، مساله را با ایشان درمیان گذاشتیم، قبول کردند و فرمودند که هرچه صلاح میدانید انجام دهید…، مردم مطمئن باشند که عمل بحمدالله بسیار خوب انجام شد و در آینده وضعیت امام بهتر هم خواهد شد. ما از آنجا که باید همه چیزمان را با مردم در میان بگذاریم و چیزی را از آنها پنهان نکنیم، تصمیم گرفتیم مطالب را با آنها در میان بگذاریم.»
دکتر عارفی هم بعد از احمد خمینی توضیحات پزشکی داد و گفت خمینی تا دیروز راهپیمایی روزانهشان را انجام دادند. ایشان سه بار در روز و هر بار حدود ۲۵ دقیقه تا نیم ساعت راهپیمایی ممتد دارند.»
خامنهای روز ۳خرداد۱۳۶۸، مراسم نیایش «به شکرانه عمل جراحی موفقیتآمیز» خمینی را در مسجد امام شاه تهران برگزار کرد که پس از انقلاب بهمن۱۳۵۷، نام آن هم به خمینی تغییر پیدا کرده بود. سخنران مراسم، «محمدتقی فلسفی» بود و در آنجا «آرزوی شفای عاجل» کرد. هاشمی رفسنجانی هم سخنرانی کرد و گفت «انشالله امام را برای سالیان طولانی شادابتر و پرصلابتتر در راس انقلاب اسلامی خواهیم داشت.» صبح همین روز، هاشمی از او عیادت کرده بود: «چند کلمهای صحبت کردیم، گفتند کمی درد دارند. دکترها ابراز رضایت میکردند. به احمد آقا گفتم گوشههایی از صحنههای عمل جراحی پخش شود.»
ملاقات دیگر هاشمی دو روز بعد، در جمعه۵خرداد، روز برگزاری نمازجمعه در دانشگاه تهران بود: «امام گفتند به مردم سلام برسانم و تشکر کنم. خیلی متاثر شدم، چون معنای خداحافظی داشت و متحیر بودم که چگونه این پیام را برسانم.»
آن روز خطبههای نماز جمعه را خود هاشمی اقامه کرد و از قول خود به عبارات خمینی اضافه کرد و گفت «قبل از حضور در دانشگاه تهران به محضر امام امت رسیدم. فرمودند سلام مرا به مردم خوبمان برسانید و از کسانی که ابراز احساسات کردند تشکر کن و بگو که من انشاالله به زودی جواب این محبتها را خواهم داد و از مردم بخواه دعا کنند.»
در خاطراتی که در این روز نوشته، هاشمی گفته تغییر پیام خمینی که او از آن بهعنوان «خداحافظی» در خاطراتش یاد کرده بود، «کمک خداوند» بود: «خداوند کمک کرد. به گونهای این پیام را مطرح کردم که هم مردم تصمیم به دعا بگیرند و هم آثار منفی سیاسی نداشته باشد. زیرا هر علامتی که نشان از تمام شدن عمر امام باشد، دشمان را که در کمین نشستهاند تشویق به توطئه میکند.»
بهنوشته هاشمی، در روز ۶خرداد، «با معاینه مثانه امام روشن شده که عوارض سوء ناشی از لخته شدن خون در مثاله بوده که با شستن خونها، حال امام مساعد شده و نگرانی کاملا برطرف شده»، روز بعد همین مضمون را تکرار کرده و گفته «از بیت امام درباره حال پرسیدم، گفتند رضایتبخش است»، اما در روز ۸خرداد توضیح میدهد که «احمدآقا هنوز خیالش جمع نیست. تیم پزشکی امام سیاستشان این است که در موارد مهم بهخاطر اهمیت موضوع و نگرانی از اتها مسامحه با خطا در آینده، سران قوا و احمد آقا را در جریان بگذارند.»
وضعیت خمینی در روزهای بعد اما پایدار نماند در روز ۶خرداد، هاشمی میگوید «با اینکه دیر وقت بود به بیمارستان رفتم. امام با زحمت حرف میزدند. با صدای ضعیف به من فرمودند داروی زهری که قطعنامه را پذیرفتم برایم تلخ بود و تعبیر به جام زهر کردم، اما امروز که میبینم بعد از مرگ من کشور مشکل جنگ ندارد، آن تلخی برایم شیرین است. از شنیدن کلمه مرگ تکان خوردم.»
یک روز بعد، احمد خمینی خواستار تعجیل در بازنگری در قانون اساسی در زمان حیات پدرش شد. روز ۱۲خرداد بهگفته هاشمی، دکترها درمان جدیدی را شروع کردند.
«محمدعلی خوشنویس»، از اعضای تیم پرستاری خمینی، گفته است که پس از دوبار عمل جراحی و افزایش مجدد سلولهای سرطانی، درمان جدیدی که هاشمی نوشته بود، استفاده از داروی ضد سرطان و شیمی درمانی بود.
در روایت خاطرات این روز، هاشمی نوشته که «احمدآقا اظهار نگرانی داشت. با دکترها صحبت کردم. قرار شد اطلاعیه پزشکی بهگونهای داده شود که کمی نگرانی در آن دیده شود.» ۱۲خرداد روز جمعه، هاشمی دیدار مجددی قبل از برگزاری نماز جمعه با خمینی داشته است: «گفتند درد دارند و اشتها ندارند و ناراحتند. صدایشان خیلی ضعیف بود…، از چشمان نیمه بازشان حالت وداع دیدم به ایشان عرض کردم که میخواهم به نماز جمعه بروم، پیامی برای مردم ندارید؟ فرمودند به مردم بگویید دعا کنند که خداوند من را بپذیرد…؛ در نماز جمعه پیام ایشان را بهصورت لطیفی گفتم که هم مردم متوجه شوند و دعا کنند و هم باعث انفجار نشود. با احمد آقا درباره رهبری و مسائل بازنگری قانون اساسی صحبت شد.»
عضو گروه پرستاران خمینی، ماجرای درمان جدید را که نهایتا به مرگ او انجامید چنین روایت کرده است: «پس از دریافت دومین دوز درمانی، ایشان به انفارکتوس وسیع سطح قدامی قلب و ادم [به معنی ورم] حاد ریه مبتلا شدند که بلافاصله عملیات احیای قلب آغاز شد، اما این اقدامات باتوجه به از دست رفتن سایز وسیعی از عضله قلب، منجر به درگذشت خمینی در دقایق پایانی روز ۱۳خرداد۱۳۶۸ شد.
روایت هاشمی: «لحظات آخر تنفس طبیعی بود. امام به زحمت نفس میکشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند و این نگاه آخرشان بود. دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و باتری و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند. تا ساعت ده و بیست دقیقه شب ایشان را به این صورت نگاه داشتند، ولی دیگر مغز کار نمیکرد.»
ایرانوایر