اکثریت خاموش یا «قشر خاکستری» در جنبش زن، زندگی، آزادی

By | ۱۴۰۲-۰۶-۱۶

هفتۀ آینده شانزدهم سپتامبر سالگرد کشته شدن مهسا امینی به دست مأموران گشت ارشاد جمهوری اسلامی است. خیزشی که یک سال پیش به خونخواهی او با شعار «زن، زندگی، آزادی» در سراسر کشور برپا شد و چندین ماه به طول انجامید، یکی از باشکوه‌ ترین خیزش‌های تاریخ ایران بود. بعضی از ناظران بین‌المللی از جمله ژان فرانسوا لوُروا، مدیر جشنوارۀ «ویزا برای تصویر»، آن خیزش را رویداد اصلی جهان در سال گذشته می‌دانند. کارشناسان، پژوهشگران و تحلیل‌گران هنوز و هم‌چنان دربارۀ چند و چون آن خیزش تاریخی و پیامدهای آن، تحقیق و نظرپردازی می‌کنند.

با توجه به گستردگی، پایداری و بی‌سابقه بودن شعارها و خواسته‌های آن خیزش و همبستگی کم‌نظیری که جوانان کشور در آن به نمایش گذاشتند، مورخانی آن را به درستی چرخشگاهی تاریخی می‌دانند. زیرا آن خیزش سرآغاز جنبشی سیاسی، فرهنگی و فکری با عنوان «زن، زندگی، آزادی» شد که هنوز ادامه دارد.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» امید‌های فراوان در دل‌ها برانگیخت. ابعاد حیرت‌انگیز آن در ماه‌های اول همه را غافلگیر کرد، چنان که خیلی‌ها امیدوار بودند با گسترش آن، جمهوری اسلامی دیر یا زود سرنگون شود. البته هنوز هم کسانی این امید را در دل می‌پرورند.

یکی از موضوع‌های بحث‌انگیز جنبش «زن، زندگی، آزادی» از همان آغاز به راه افتادنش، موضوع خودداریِ «قشر خاکستری» از شرکت مستقیم یا غیرمستقیم در آن جنبش بود. در گرماگرم خیزش جوانان، بسیاری از کارشناسان انتظار داشتند این قشر حتی اگر به آن خیزش نمی‌پیوندند، دست کم، به دفاع از آن برخیزد و با آن اعلام همبستگی کند.

قشر خاکستری دربرگیرندۀ گروه‌های اجتماعی پُرشمار و گسترده‌ای است که به طبقات گوناگون جامعه‌ وابسته‌اند و در میان اقلیت طرفدار رژیم و گروه‌های اجتماعی نافرمان و سرکش قرار دارند. این قشر در نظام‌های استبدادی و سرکوبگر بیشتر وقت‌ها به رغم میل باطنی‌اش خاموش‌ است و گاه با ترس و لرز از نافرمانی گروه‌های سرکش حمایت می‌کند.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» چنان که انتظار می‌رفت، نتوانست «قشر خاکستری» را با خود همراه کند. حقیقت این است که این قشر به حمایت گسترده از آن جنبش برنخاست. تنها گروه‌های اندکی از هنرمندان و سلبریتی‌ها دلیری کردند و به حمایت از جنبش برخاستند.

می‌گویند اگر جنبش توانسته بود مرحلۀ سلبی را پشت سر بگذارد و به مرحلۀ ایجابی برسد، به احتمال زیاد قشر خاکستری با آن همراه می‌شد. این قشر باید مطمئن باشد که پس از فروپاشی یا سرنگونی نظام، شیرازۀ جامعه از هم نمی‌پاشد. در مرحلۀ سلبی جنبش مدیریت می‌شود و می‌کوشد رژیم را در تنگنایی قرار دهد که ضعف و ناتوانی‌اش را در کنترل اوضاع به نمایش بگذارد. از آن پس مرحلۀ ایجابی آغاز می‌شود. در این مرحله است که صفوف جنبش گسترده‌تر می‌شود. زیرا مدیریت جای خود را به رهبری می‌دهد، جنبش سازمان‌یافته ‌تر می‌شود و دربارۀ خطوط کلیِ نظام جانشین توافقی در میان رهبری جنبش صورت می‌گیرد و به آگاهی مردم می‌رسد تا از آینده مطمئن شوند. وظیفۀ رهبری به ثمر رساندن جنبش در مرحلۀ ایجابی است که جز با ترسیم آینده‌ای روشن ممکن نیست.

بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند که رژیم‌های سرکوبگر از «قشر خاکستری» یا «اکثریت خاموش» بیش از همه می‌ترسند. قشر خاکستری به علل گوناگون و معمولاً با شرمساری زورگویی آن رژیم‌ها را تحمل می‌کند. اما اگر به ضعف و زبونی رژیم پی ببرد و از آینده نهراسد، به صف مخالفان می‌پیوندد. زیرا به ذات و با توجه به نیازهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی‌اش مخالف رژیم‌های استبدادی و سرکوبگر است. بنابراین، رژیم‌هایی مانند جمهوری اسلامی نمی‌توانند خاموشی این قشر را به حساب مشروعیت خود بگذارند.

گفتیم قشر خاکستری دربرگیرندۀ گروه‌های اجتماعی گوناگون جامعه‌ است. این قشر معمولاً وابستگیِ سیاسی به جناح یا حزب خاصی ندارد. اما در زمان‌هایی بسیار مهم و اثرگذار است. برای مثال، در انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس، حتی اگر مهندسی شده باشند، شرکت این قشر به رژیم اعتبار و مشروعیت می‌بخشد. به همین سبب، بایکوت انتخابات پیشینِ ریاست جمهوری رهبران جمهوری اسلامی را سخت به هراس افکنده بود. زیرا شرکت نکردن در انتخابات یک کنش سیاسی است.

بخش مهمی از قشر خاکستری را طبقۀ متوسط جدید تشکیل می‌دهد. کارمندان، دانشگاهیان، معلمان، مهندسان، کارآفرینان، هنرمندان، سینماگران، پژوهشگران و گروه‌های دیگری از این دست جزو طبقۀ متوسط به شمار می‌روند. از مشروطه به این سو، این طبقه در نوسازی کشور سهم بزرگی داشته است.

طبقۀ متوسط را معمولاً با جایگاه اقتصادی آن تعریف می‌کنند، اما اهمیت آن بیشتر در زمینۀ فرهنگ و سیاست است. این طبقه، به سبب آنکه طیف ناهمگونی از جمعیت شهری را دربرمی‌گیرد، خواسته‌های اقتصادی یکپارچه و همگون ندارد. سهم آن در نظام اقتصادی کشورها به ویژه در کشورهایی مانند ایران که اقتصاد تک‌محصولی دارند به اندازۀ سهم آن در تحول فرهنگ و سیاست نیست.

از همین رو، حکومت‌ها بیشترین تهدید سیاسی و فرهنگی را معمولاً از جانب این طبقه احساس می‌کنند، زیرا اصلاحات اساسی سیاسی و فرهنگی را در زمان‌های گوناگون قشرهایی از این طبقه طلب می‌کنند و پیش می‌برند. بیشتر جوانانی که جنبش «زن، زندگی، آزادی» را به راه انداختند، برخاسته از این طبقه بودند.

این طبقه بیش از هر طبقۀ اجتماعی دیگر از جریان‌ها و دگرگونی‌های فرهنگی در جهان اثر می‌پذیرد. اگر به جنبش‌های اجتماعی و سیاسی یک قرن اخیر ایران بنگریم، نقش تعیین کنندۀ قشرهای پیشرو این طبقه را در آن جنبش‌ها به روشنی می‌بینیم.

خواسته‌های طبقۀ متوسط جدید با خواسته‌های طبقۀ متوسط سنتی مانند بازاریان نه تنها یکی نیست بلکه گاه متضاد است. جمهوری اسلامی از نظر فرهنگی و سیاسی بیشتر با خواسته‌های طبقۀ متوسط سنتی سازگار است. مطالعات نشان می‌دهند که بخش مهمی از تنش‌های اجتماعی و سیاسی در سال‌های گذشته از ناسازگاری رژیم اسلامی ایران با آرمان‌های طبقۀ متوسط جدید سرچشمه گرفته است.

طبقۀ متوسط جدید در چند دهۀ اخیر با توسعۀ شهرنشینی در ایران گسترش بی‌سابقه‌ای یافته است. اگرچه رژیم کوشیده است پایه‌های اقتصادی این طبقه را ویران کند، اما مجموعه‌ای از اصول و هنجارهای رفتاری، پسندهای هنری، دلبستگی‌های ذوقی، مشغله‌های ذهنی، شیوه‌های حضور چه در فضای عمومی و چه در فضای خصوصی، این طبقه را از طبقات دیگر اجتماعی متمایز می‌کند.

دلبستگی‌های ملی در میان این طبقه به مراتب بیش از دیگر طبقات اجتماعی است. بی‌جهت نبود که در عزاداری‌های ماه محرم امسال، به منظور جلب این طبقه ناگهان شعارها و مضمون‌های ملی جای نوحه‌های سنتی و ذکر مصیبت امامان را گرفت.

جمهوری اسلامی به دلیل سرشت دینی‌اش تاکنون نتوانسته است با آرمان‌ها و خواسته‌های این طبقۀ پرتحرک و فعال هماهنگ شود. نارضایی از نظام حاکم در میان این طبقه بیشتر و شدیدتر است. باید دید چرا لایه‌های گسترده‌ای از این طبقه در جنبش اخیر خاموش ماندند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *