انقلاب مهسا و فاش شدن هویت ماموران خفته نظام

By | ۱۴۰۲-۰۶-۲۵

کُد فعالیت نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی در خارج از کشور پس از سال‌ها بار دیگر فعال شده است

کشته شدن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، سرآغازی بود برای ایجاد بزرگ‌ترین رویداد سیاسی اجتماعی در ایران و دومین خیزش ملی از نوع خود در تاریخ معاصر کشور که بر سر حقوق شهروندان به راه افتاد؛ نخست انقلاب مشروطه و دیگری انقلاب مهسا.

انقلاب مشروطه با تهذیب تجار محترم بازار، در آذر سال ۱۲۸۴ و قیام ملی دیگر با کشته شدن مهسای ۲۲ ساله در شهر تهران آغاز شد.

حکومتی که ۴۴ سال پیش و با ترفند، نظام جمهوری اسلامی را به مردم ایران تحمیل کرد، شهریور سال پیش در چنان وضعیتی قرار گرفت که به باور بسیاری از تحلیلگران امنیتی و سیاسی، تا آستانه فروپاشی پیش رفت.

سرعت تحولات و سراسری شدن خیزش ملت ایران در مهر و آبان ۱۴۰۱، از بحث امکان فروپاشی پیشی گرفت و به بحث‌های جدی درباره حکومت آینده در ایران تبدیل شد.

به این معنا که بسیاری رفتن جمهوری اسلامی را قطعی می‌دانستند و به ‌سرعت در‌پی چینش نیروها و در دست گرفتن ابتکار عمل برآمدند.

ناگهان، رهبرتراشی‌ها و بحث‌های انحرافی و جنجال بر سر تمامیت ارضی ایران و حقوق شهروندانی که در مناطق محروم زندگی می‌کنند و ایجاد بحث‌های قومی و تفرقه در بین ملت، جای خود را به موضوع اصلی و افراد محوری داد.

ازاین‌پس آنچه پررنگ‌تر نمایانده شد، اختلاف بود و بزرگ‌نمایی مخاطراتی که پیش روی ایران پس از جمهوری اسلامی ملایان قرار خواهد می گرفت.

چه کسانی و با چه اهدافی ملت ایران را از آینده و خلأ قدرت یا همبستگی ملی هراساندند و این تفرقه‌افکنان یا بازیگرانی که یک‌ شبه وارد نمایش سیاسی ایران شدند از کجا آمدند؟

ساده‌انگارانه است که اذعان نکنیم جمهوری اسلامی برای شرایط دشوار و نارضایتی‌های سراسری آمادگی کافی دارد. در ۴۴ سالی که از زمامداری این حکومت می‌گذرد، بارها در شرایطی قرار گرفته‌اند که هم متوجه امکان تکرار آن باشند و هم به‌خوبی از میزان نارضایتی مردم و عدم محبوبیت حکومت مطلع‌اند.

زمامداران ایران ساکنان همان کشوری هستند که به‌خوبی از عمق انزجار و نارضایتی مردمش نسبت به خود مطلع‌اند.

سال‌هاست که حکومت با راه انداختن سامانه‌های امنیتی پیچیده و اطلاعاتی عمیق، بر آمد‌و‌شد و کسب‌و‌کار مردم نظارت می‌کند، یا بهتر است بگویم که توسط مزدوران و عوامل خود به‌صورت دقیق جاسوسی و مراقبت می‌کند.

در این سیستم بخشی از این آمادگی برای مقابله داخلی است که شامل نیروهای واکنش سریع، ضد شورش و ضربت و کنترل رسانه، قطع یا سانسور اینترنت و بازداشت شهروندان شناخته‌شده که قدرت بسیج و در دست گرفتن ابتکار عمل را دارند، می‌شود.

اما بخش مهم دیگر آن باید متمرکز بر فراسوی مرزها و خارج از کشور باشد تا در وهله نخست این بازوی حمایتی تاثیر مخالفان خارج از کشور را کم‌رنگ و بی‌اثر کند.

چنین برنامه‌ریزی و استراتژی مهم و برون‌مرزی نیز در یک‌ شب و یک ماه نمی‌تواند اتفاق بیفتد. منطقی است که این گروه مقابله با بحران در نظام، سازوبرگش را سال‌ها قبل و به‌آرامی ایجاد کرده باشد تا در زمان مناسب بتواند از این توان بهره‌برداری کند. چگونه؟!

«توقف در کنار جنگل در یک شب برفی»

وقایع پیش‌آمده در ایران من را به یاد یکی از دیدنی‌ترین فیلم‌های سینمایی در ژانر جاسوسی به نام «تلفن» (تولید ۱۹۷۷) که بر اساس رمان والتر واگر ساخته شده است، می‌اندازد.

این فیلم روایتی است از جاسوس‌های خفته اتحاد جماهیر شوروی که در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کنند. مامورانی که پس از بحران موشکی کوبا، توسط اتحاد جماهیر شوروی با هدفی بلندمدت و با پوشش عمیق در سرتاسر ایالات متحده مستقر می‌شوند. زنان و مردانی که تا آن اندازه شست‌وشوی مغزی شده‌اند که حتی نمی‌دانند مامور هستند.

این افراد فقط با یک عبارت رمز خاص فعال می‌شوند؛ یک خط از شعر رابرت فراست «توقف در کنار جنگل در یک روز برفی» و به دنبال آن نام واقعی مامور. ماموریت آن‌ها خرابکاری در بخش‌های حیاتی و زیرساخت‌های نظامی و غیرنظامی در صورت وقوع جنگ بود.

بیش از ۲۰ سال می‌گذرد و جنگ سرد به‌تدریج جای خود را به تنش‌زدایی می‌دهد. نیکولای دالچیمسکی، یک کارمند و منشی سرکش از دفتر مرکزی کاگ‌ب، به آمریکا سفر می‌کند و دفترچه تلفنی را که حاوی نام، نشانی و شماره تلفن این ماموران خفته است با خود می‌برد و شروع به فعال کردن آن‌ها یکی بعد از دیگری می‌کند.

سازمان ضد جاسوسی آمریکا زمانی که شهروندان به‌ظاهر عادی شروع به منفجر کردن تاسیساتی می‌کنند که زمانی مهم بودند، اما اکنون ارزش کمی دارند، دچار سردرگمی می‌شود.

فیلمی بسیار تماشایی با بازی چارلز برانسون که پیش از انقلاب دوبله فارسی شده است.

هدفم از بازگویی موضوع این فیلم جاسوسی، دیدن مصادیق مشابه آن است. اشاره‌ام نه به خرابکاری در آمریکا، بلکه فعال شدن نیروهای وابسته به نظام جمهوری اسلامی در خارج از کشور و حافظ منافع نظام در غرب است که به ناگاه کدهای فعالیتی آن‌ها پس از سال‌ها بار دیگر فعال شده است.

این افراد که در این یک سال خودآگاه یا ناخودآگاه به کمک و پشتیبانی جمهوری اسلامی شتافته‌اند، نقشی مهم در ایجاد نگرانی از آینده ایران و همچنین ایجاد اضطراب در جامعه درباره نحوه برخورد با گروه‌ها و تعلقات مذهبی و سیاسی مردم در آینده ایفا کردند.

بخشی از این گروه نیز در پوشش فعالان سیاسی و رسانه‌ای، مکانیسم رایزنی با مقامات غربی را فعال کردند. همان افراد و گروه‌هایی که کمتر از ‍۱۰ سال پیش سایه‌هایشان در شهرهایی که مذاکرات هسته‌ای ایران و نمایندگان شورای امنیت در جریان بود پدیدار می‌شد، بار دیگر فراخوانده شدند.

اشتباه در اینجا بود که تصور می‌شد ماموریت این افراد با امضای توافق هسته‌ای خاتمه یافته است، اما این افراد همان ماموران خفته‌ای بودند که بعد از هفت سال بار دیگر تلفن‌هایشان به صدا درآمد.

ناگفته نماند که در کنار فعالیت ماموران تلفنی که از گوشه و کنار در غرب از خواب بیدار شدند تا فعالیت خود را از سر بگیرند، سیاستمداران غربی نیز تلاشی برای محقق شدن خواست ملت ایران انجام ندادند.

به‌وضوح آشکار شد که چشم‌انداز تغییر در ایران، با منافع دولت‌هایشان و استراتژی تعریف‌شده در خاورمیانه در تضاد است.

رهبرتراشی‌ها و ایجاد بحران‌های ساختگی درباره موضوعات حساس ملی، بخشی از تلاش مشترک غرب و ماموران خفته تلفنی بود تا ملت ایران و همسایگان ایران و درنهایت بسیاری از دولت‌ها و کشورهای ذی‌نفع را از تغییر حکومت در ایران نگران و برآشفته کنند.

بیش از یک‌سوم انرژی تولید شده در جهان از آبراه تنگه هرمز می‌گذرد و خطر ایجاد بحرانی غیرقابل‌کنترل یا جنگ داخلی در ایران، خطرهای بی‌شماری را متوجه بازار انرژی و صلح و ثبات جهانی می‌کرد.

به جمهوری اسلامی هشدار داده شد که به‌سرعت روابط خود را با همسایگان عرب بهبود بخشد و بر سر میز مذاکرات بازگردد.

و بدین‌گونه در بحرانی‌ترین روزهای تظاهرات سراسری، ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی مشغول مذاکرات پنهانی شدند.

در آن زمان که تعدادی ملت را مشغول موضوعات دلهره‌آوری مانند تجزیه، شعارهای پوچ و توخالی و رهبرتراشی‌های خیالی و رقابت برای نشستن در صندلی‌های ردیف اول کرده بودند و اخبار جعلی درباره مقامات جمهوری اسلامی را نشر می‌دادند، در همان لحظات حکومت توانست با سرکوبی بی‌رحمانه، زیباترین و شجاع‌ترین فرزندان ایران را از میان ببرد.

با تمام تلاش‌های صورت گرفته برای حفظ این نظام، آنها شرایطی را ایجاد کردند که چاره‌ای جز رفتن برای خود باقی نگذاشته‌اند. گرگانی که در پوست میش سعی در فریب ملت داشتند چهره‌هایشان بر ملا شد و کشورهایی که در این یک سال به ملت ایران امید واهی پشتیبانی و حمایت دادند و درپنهان با جمهوری اسلامی کنار آمدند نیز روزی پاسخگو خواهند بود.

سال پیش و پس از مرگ دل‌خراش مهسا امینی نوشتم که همان‌گونه که خانواده بر مزارش نوشته بودند نام مهسا یک رمز است، اکنون می‌بینم که این رمز در طول یک سال مهم‌ترین عامل یکپارچگی و همبستگی ملی باقی ماند. رمزی که برای تمام ملت ایران، نامی بیدارکننده است و ۸۵ میلیون ایرانی را می‌تواند فرابخواند. این رمز بزرگ‌ترین دشمنان این کشور و تمامی مزدورانی را که با یک تلفن فعال می‌شوند، خنثی و به انتحار سیاسی وادار می‌کند.

نام رمز ملت ایران، مهسا امینی است. روزت مبارک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *