حزب‌الله لبنان؛ تشکل روحانیون شیعه تفنگدار به نیابت از جمهوری اسلامی

By | ۱۴۰۲-۰۸-۱۳

جنگ اسرائیل و حماس تا همین‌ حالا خونین‌ترین درگیری سال‌های اخیر اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها بوده اما خطر گسترش بیش‌تر آن نیز می‌رود؛ گسترشی که نهایتا می‌تواند منجر به جنگ اسرائیل با حکومتی شود که تنها حامی جدی نظامی حماس است: جمهوری اسلامی ایران.

حماس امروز بخشی ماهوی از «محور مقاومت» است که تحت هدایت «علی خامنه‌ای» و نیروی قدس سپاه پاسداران از عراق و سوریه تا یمن و لبنان، بلای جان کشورهای عربی شده. حزب‌الله لبنان را می‌توان مهم‌ترین عضو این محور دانست که بر خلاف بیشتر سایر اعضای آن مخلوق مستقیم جمهوری اسلامی است و از ابتدا نافش به این حکومت گره خورده است.

از حوزه تا میدان 

برای یافتن ریشه‌های تشکیل حزب‌الله لبنان در واقع باید به قبل از انقلاب ۵۷ بازگردیم. در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰ که شیعیان لبنان دست به تلاش‌های نوینی برای سازماندهی زدند، ایرانیان از همان ابتدا نقش مهمی در این تحرکات داشتند.

ویژگی‌های فراملیتی جامعه شیعیان این امکان را فراهم کرد که شخصیت‌هایی از ایران بتوانند خود را به لبنان منتقل کنند و در آن‌جا ایفای نقش کنند. مهمترین این شخصیت‌ها امام «موسی صدر» بود که در سال ۱۹۵۹، در سن ۳۱ سالگی، به خواست شیعیان به لبنان رفت و به سرعت با کاریزما و مهارت‌های خود به یکی از مشهورترین چهره‌های سیاسی لبنان بدل شد.

صدر در عین حال چهره‌ای بین‌المللی بود که نماد اهمیتش را می‌توانیم در پیامد جنگ شش روزه اسرائیل و کشورهای عربی در سال ۱۹۶۷ ببینیم که در سفر به واتیکان به عنوان یکی از رهبران جهان اسلام با پاپ دیدار کرد. او در عین حال هم گروه‌های اپوزیسیون رابطه داشت و هم با شاه (و سفیر ایران در لبنان از اقوام همسرش بود).

دیگر چهره ایرانی که در لبنان زندگی سیاسی جدیدی پیدا کرد، «مصطفی چمران» بود. او متولد تهران و کنشگر نهضت آزادی بود و در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی دکترای فیزیک پلاسما و مهندسی برق گرفته بود. در آمریکا به همراه دوست نزدیکش، «ابراهیم یزدی»، کنشگر اپوزیسیون بودند و سعی می‌کردند راه‌هایی برای استفاده از جو انقلابی خاورمیانه برای فعالیت در رابطه با ایران پیدا کنند.

 آنان مدتی با یار هم‌فکرشان، «علی شریعتی»، و چند نفر دیگر مهمان دولت «جمال عبدالناصر» در مصر بودند و کوشیدند آن‌جا سازمانی علیه حکومت ایران به پا کنند که ره به جایی نبرد. این بود که عازم لبنان شدند که در آن روزها به آزمایشگاهی برای انقلابیون مختلف بدل شده بود و در ضعف دولت مرکزی  صحنه تعلیمات سازمان‌ آزادیبخش فلسطین (ساف) و سایر نیروهای انقلابی بود. یزدی علی رغم سفر بسیار به لبنان پایگاه اصلی خودش را در ایالت تگزاس آمریکا حفظ کرد. چمران اما به کلی لبنانیزه شد. همسر آمریکایی‌اش را رها کرد و در لبنان با زنی لبنانی به نام «غاده جابر» ازدواج کرد که توسط  موسی صدر با او آشنا شده بود.

صدر و چمران چنان در میان شیعیان جنوب لبنان نفوذ کردند که به زودی توانستند نیروی سیاسی جدیدی در میان آن‌ها برپا کنند:‌ حزبی به نام «امل» یا «امید» که در سال ۱۹۷۴ بر پا شد.

لبنان از همان سال‌ها صحنه رقابت گروه‌های مختلف اپوزیسیون ایران هم شد. گروه‌هایی همچون فداییان خلق و مجاهدین خلق به ساف و دو سازمان اصلی آن یعنی «فتح» به رهبری «یاسر عرفات» و «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» به رهبری مارکسیست-لنینیست‌ها نزدیک بودند و در اردوگاه‌هایشان فعالیت می‌کردند.

در میان آن‌ها که گرایش اسلامی داشتند از یک سو صدر و چمران بودند که «امل» را برپا کرده بودند و از سوی دیگر «محمد منتظری» که مورد حمایت «معمر قذافی» بود، رهبر لیبی که در سال ۱۹۶۹ با کودتا سر کار آمد و منابع نفتی لیبی را به عابربانکی برای گروه‌های مسلح در سراسر جهان بدل کرد – از ارمنی‌ها تا ژاپنی‌ها و از مالتی‌ها تا ایرانی‌ها.

لبنان در سال ۱۹۷۵ وارد جنگ داخلی پیچیده‌ای شد. فعالیت فلسطینی‌ها در جنوب لبنان باعث شده بود در تضاد با شیعیان جنوب قرار بگیرند که آن‌ها را نیروی نظامی مزاحم خود می‌دانستند. در این مرحله جنبش امل همکاری چندانی با فلسطینی‌ها نداشت و چمران تا آخر عمر شخصا از یاسر عرفات متنفر بود و در روزهای اول انقلاب که رهبر فلسطینی به ایران آمد به او روی خوشی نشان نداد.

اما حتی قبل از انقلاب هم صحنه رقابت‌ها را می‌شد دید. در ژوئن ۱۹۷۷ که علی شریعتی در مرگی مشکوک در بریتانیا درگذشت، شاه قصد داشت جسد او را به ایران بازگرداند اما صدر با کارزاری جهانی جلوی این کار را گرفت تا نهایتا بریتانیایی‌ها جسد را به دمشق بفرستند. او در کنار مزار حضرت زینب در نزدیکی پایتخت سوریه به خاک فرستاده شد و صدر در مراسم تشییع‌اش سخنرانی کرد.

جلسه‌ای در بیروت نیز به مناسبت درگذشت شریعتی برگزار شد که جزئیاتش خبر از اختلافات وقت می‌دهد. چنان‌که دکتر «هوشنگ شهابی» در کتاب خواندنی خود «فامیل‌های دور: ایران و لبنان در ۵۰۰ سال اخیر» (۲۰۰۶) بازگو می‌کند در صف اول مراسم، همسر و فرزندان شریعتی در کنار چمران نشسته بودند در حالی که منتظری و همراهانش چند صف عقب‌تر بودند.

در ضمن خواسته منتظری برای قرار دادن عکس بزرگ آیت‌الله خمینی پشت سخنران‌ها مورد مخالفت قرار گرفته بود و تنها تصویر کوچک‌تری از خمینی در کار بود. اما حاضرین آن جلسه در بیروت خبر نداشتند که دست سرنوشت به زودی تاریخ ایران و لبنان را چطور دستخوش تغییر می‌کند.

تحولات در ایران به شدت سرعت گرفتند. صدر در معرفی خمینی به عنوان رهبری انقلابی نقش مهمی داشت و همان زمانی که آیت‌الله هنوز در نجف بود، مصاحبه تاریخی و مهمی با روزنامه «لوموند» پاریس برای او ترتیب داد. خود او اما مدتی بعد در سفر به لیبی ناپدید شد.

بسیاری از خانواده صدر تا همین امروز معتقدند که قذافی در این ناپدید شدن نقش داشته و حتی شاید کار کار مهم‌ترین عامل ایرانی طرفدار قذافی، یعنی محمد منتظری، بوده باشد. منتظری خود چندی بعد در بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی به دست مجاهدین خلق کشته شد. چمران نیز مدتی وزیر دفاع ایران بود اما در صحنه جنگ با عراق کشته شد.

راه قدس از کربلا؟‌

سپاه پاسداران در همان اوایل انقلاب با به هم پیوستن چند گروه مسلح تشکیل شد و در سال‌های اول اما همان جو پرتلاطم انقلاب را داشت و دعواهای درونی بسیاری در آن بود. بخشی به نام «واحد نهضت‌های آزادیبخش» برپا شد که نزدیک به منتظری بود و «مهدی هاشمی»، شوهر خواهر منتظری، رییس آن بود. اما دعواهای درونی باعث شد این واحد به زودی کنار زده شود. هاشمی بعدها ماجرای ایران-کنترا (که شامل همکاری جمهوری اسلامی نه تنها با آمریکا که با اسراییل می‌شد) برملا کرد و همین باعث شد به بهانه‌ای دیگر اعدامش کنند. پدر همسرش، آیت‌الله منتظری، نیز در پی انتقاد از اعدام‌های ۶۷ از قائم‌مقامی رهبری کنار زده شد.

با وجود کنار زده شدن چهره‌هایی همچون امام موسی صدر، چمران، منتظری و هاشمی اما رابطه جمهوری اسلامی با لبنان قطع نشد اما تفاوتی ماهوی یافت. حمله صدام حسین (که به عنوان مدافع فلسطینی‌ها مورد احترام بسیاری از انقلابیون منطقه بود) به ایران نیز کارها را پیچیده کرد.

جمهوری اسلامی گرچه در تضاد با بیشتر دولت‌های عربی قرار گرفت اما به همسایه و رقیب اصلی عراق یعنی سوریه تحت حکومت «حافظ اسد» نزدیک بود؛ همان حکومتی که به طرفداری از مسیحی‌ها و برای جلوگیری از پیروزی فلسطینی‌ها در جنگ داخلی از سال ۱۹۷۶ وارد خاک لبنان شده بود.

بسیاری از چهره‌های جنبش امل همچنان خود را طرفدار جمهوری اسلامی و خمینی می‌دانستند. اما رهبری این گروه از آوریل ۱۹۸۰ به دست «نبیه بری» افتاد، وکیل کراواتی متولد سیرالئون که می‌خواست جایی برای شیعیان در ساخت قدرت لبنان و در میان جنگ داخلی این کشور پیدا کند و دنبال انقلابی‌گری و اسلام‌گرایی به سبک خمینی نبود. اما سیاست بری مخالفین بسیاری هم داشت. به‌خصوص آن‌ها که می‌خواستند با اسراییل بجنگند. در آوریل ۱۹۸۲ که کنگره چهارم این سازمان برگزار می‌شد، «حسین الموسوی» از چهره‌های جوانی بود که در دفاع از خمینی گفت و از لزوم حمله به اسراییل.

چند ماه بعد این اسراییل بود که بهترین بهانه را دست لبنانی‌ها داد. در پی ترور سفیر این کشور در لندن، که به دست شاخه‌ای از ساف که تحت نفوذ صدام بود انجام شده بود، اسراییل دست به حمله گسترده به خاک لبنان زد و تا نزدیکی‌های بیروت آمد. هدف اعلام‌شده این کشور بیرون کردن ساف و عرفات از خاک لبنان بود.

 برخی معتقدند ترور سفیر در لندن به دست صدام انجام شده بود تا راهی برای توقف جنگ پیدا کند. جمهوری اسلامی اما پیشنهاد آتش‌بس عراق که از سوی شورای امنیت نیز تکرار شد رد کرد. برای توجیه این‌که چرا این حکومت اسلامی به جای مقابله با اسراییل همچنان با کشور همسایه می‌جنگد بود که خمینی شعار «راه قدس از کربلا می‌گذرد» را علم کرد.

سربازان ایرانی البته در عین حال مدت کوتاهی پس از حمله اسراییل به دمشق اعزام شدند تا در خط مقدم جدیدی باشند. اما همان روزی که به سوریه رسیدند، این کشور با اسراییل وارد آتش‌بس شد. سربازان حکومت اسد در حال اشغال بخشی از خاک لبنان بودند و نمی‌خواستند خود را وارد درگیری با اسراییل کنند و به جمهوری اسلامی فضای فعالیت در خاک این کشور ندادند.

در همان روزها اما «واحد نهضت‌های آزادیبخش» همایشی در ایران برگزار کرده بود که تاریخی از کار درآمد. این همایش همزمان با تولد امام زمان (نیمه شعبان) برگزار می‌شد که در جمهوری اسلامی به عنوان روز جهانی مستضعفان اعلام شده بود. اما چند نفر روحانی شیعه لبنانی در این نشست بودند که رفتند تا تاریخ‌ساز شوند:‌ «محمد حسین فضل‌الله»، روحانی برجسته متولد نجف؛‌ «راغب حرب»،‌ جوان ۳۰ ساله از جنوب لبنان؛ «مهدی شمس‌الدین»، که او هم متولد نجف بود و سابقه همکاری با صدر را داشت؛ و «صبحی طفیلی» ۳۴ ساله که در تجربه قبلی بزرگ اسلام‌گرایی شیعیان یعنی حزب دعوه در عراق شرکت کرده بود (پسرعموی امام موسی،‌ محمد باقر صدر، بنیانگذار معنوی این حزب بود اما بعدها به دست صدام اعدام شد).

این لبنانی‌ها با هماهنگی سپاه تصمیم گرفتند که سازمان جدیدی برپا کنند که با خط اهل سازش و تسامح امل تحت رهبری بری متفاوت باشد. آن‌ها به‌خصوص قصد داشتند موضع ضداسراییلی سرسختانه‌ای بگیرند. چنین چیزی در ابتدا دشوار بود چون بسیاری از شیعیان جنوب لبنان، مثل بسیاری از سایر مردم این کشور، دل خوشی از فلسطینی‌ها نداشتند و آن‌ها را نوعی نیروی اشغالگر در کشور خود می‌دانستند. «حسن نصرالله»، رهبر کنونی حزب‌الله، در خاطرات خود از این می‌گوید که وقتی اسراییل دست به اشغال جنوب لبنان زد، برخی شیعیان با گل به استقبال آن‌ها رفتند و روی سرشان برنج می‌ریختند.

اما توحش جنگ به زودی ورق را برگرداند. به‌خصوص وقتی که اسراییلی‌ها در سپتامبر ۱۹۸۲ نقشی غیرمستقیم در کشتار گسترده فلسطینی‌ها و برخی شیعیان لبنانی در اردوگاه صبرا و شتیلا داشتند. این کشتار البته به دست شبه‌نظامیان مسیحی و در تلافی ترور رییس‌جمهور لبنان، «بشیر جمیل»، انجام شد اما این شبه‌نظامیان متحد نیروهای اشغالگر اسراییل بودند.

رییس‌جمهور وقت آمریکا، رونالد ریگان‌، دیپلمات کارکشته آمریکاییِ عرب‌تبار، «فیلیپ حبیب»، را به لبنان فرستاد تا راهی برای پایان جنگ داخلی لبنان و خروج اسرائیل پیدا کند. قرار شد کمیته‌ای با حضور نمایندگان جوامع مختلف تشکیل شود و نبیه بری هم از سوی شیعیان برای عضویت در کمیته انتخاب شد. جمهوری اسلامی اما این کمیته را به عنوان پروژه «آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها» محکوم کرد و کوشید انشعابی در امل ایجاد کند. حتی نماینده امل در تهران هم طرف جمهوری اسلامی را گرفت و با بری مخالفت کرد.

کلید انشعاب البته از همان نشست تهران و حضور فضل‌الله و یارانش خورده بود. حالا «علی‌اکبر محتشمی‌پور»، سفیر ایران در دمشق که قبل از انقلاب هم جزو یاران منتظری و شرکا در لبنان بود، پایگاهی در دره بقاع لبنان برپا کرد تا بنای سازمان جدید ریخته شود. این سازمان که به زودی «حزب‌الله» نام گرفت متشکل از همان گروه حاضر در تهران بود به‌اضافه دو گروه دیگر: «امل اسلامی» که به رهبری موسوی از این سازمان جدا شد؛ و گروهی از هواداران حزب دعوه به رهبری همان طفیلی که در نشست ایران بود و بعدها به اولین دبیر کل حزب‌الله بدل شد.

از همان ابتدا جمهوری اسلامی در این گروه جدید تعیین‌کننده بود. این گروه‌ها برای این‌که بر اختلافات خود فائق بیایند نقش رهبری‌کننده حکومت خمینی را پذیرفتند. از هر سه گروه سه نفر (یعنی مجموع ۹ نفر) به تهران فرستاده شدند و در پی این سفر بود که یک کمیته مخفی پنج‌نفره به نام «شورای لبنان» تشکیل شد تا رهبری این سازمان را به عهده بگیرد: محتشمی‌پور، «احمد کنعانی»، فرمانده وقت سپاه در لبنان، «موسی فخر روحانی»، سفیر وقت ایران در لبنان، به اضافه موسوی و «محمد رعد» که از دیگر چهره‌های لبنانی بود. جالب این‌جا است که اکثریت این کمیته نه لبنانی که ایرانی بودند. «حسین دهقان»، وزیر دفاع سابق و نماینده سابق سپاه در لبنان، بعدها مدعی شد که بسیاری از اسناد بنیان‌گذاری حزب‌الله را شخصا نوشته. نصرالله نیز اذعان دارد که رهبری در روزهای اولی کاملا به دست سپاهی‌های ایرانی بود.

راه کشتار و انتحار

سازمان جدید از اسامی‌ای همچون «حرکت اسلامی» و «مقاومت اسلامی» استفاده می‌کرد و اعلام موجودیت رسمی نمی‌کرد. اما رد پایش در دره بقاع و سراسر لبنان به زودی پیدا شد. از اولین نتایج ظهور این سازمان این بود که بافت دره بقاع عوض شد. در لبنان حجاب اکید بین شیعیان رسم نبود. اما حالا چادر سیاه مرسوم در ایران و عراق ناگهان سر از این سرزمین سکولارمآب در آورد. بارها و رستوران‌های محل با حمله حزب‌الله از سِرو الکل منع شدند.

مهم‌تر آن‌که حزب‌الله دست به نبرد با نیرویی سیاسی زد که پیش از آن نقش مهمی در سازماندهی شیعیان لبنان داشت:‌ حزب کمونیست. درست همزمان با زندانی کردن و اعدام چهره‌های حزب توده، فداییان خلق و سایر جریانات چپ در ایران، ده‌ها نفر از چهره‌های حزب کمونیست لبنان نیز توسط حزب‌الله ترور شدند.

اما مهمترین بدعت حزب‌الله استفاده از تاکتیک دیگری بود که بعدها در میان گروه‌های اسلام‌گرا بیش از پیش باب شد و تا آن زمان کمتر سابقه داشت. این تاکتیک را حزب‌الله بیشتر از گروه‌های غیرمذهبی مثل ببرهای تامیل در سریلانکا و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در لبنان فرا گرفته بود و کلاه شرعی سر آن گذاشته بود: حمله انتحاری.

در آوریل ۱۹۸۳ حزب‌الله با حمله انتحاری به سفارت آمریکا تولد خونین خود را به جهانیان اعلام کرد. ۶۳ نفر در این حمله کشته شدند. در اکتبر بود که حمله مشابهی به پایگاه نیروهای حافظ صلح آمریکایی و فرانسوی انجام شد که ۳۰۵ کشته بر جای گذاشت (از جمله ۲۴۱ سرباز آمریکایی، ۵۸ سرباز فرانسوی و یک نظافتچی لبنانی به همراه همسر و چهار فرزندش). نیروهای حافظ صلح شامل ایتالیایی‌ها هم می‌شدند اما به آن‌ها حمله نشد. «مصطفی طلاس»، وزیر دفاع سوریه که در تنظیم حملات نقش داشت،‌ بعدها مدعی شد عامدانه این حمله را انجام نداده چون نمی‌خواسته از چشمان «جینا لولو بریجیدا»، بازیگر شهیر ایتالیایی که محبوب طلاس بود، اشکی بیاید. مهمتر اما این‌که حمله حزب‌الله موثر بود و نیروهای حافظ صلح، لبنان را ترک کردند.

جمهوری اسلامی با حمایت از این حملات خود را به عنوان نیروی قاطع جدیدی در سیاست لبنان و جهان مطرح کرده بود.

بیروت در ماه نوامبر روابط دیپلماتیک را با ایران قطع کرد. اما حکومت ایران چه نیازی به روابط با دولتی داشت که خود بر بخش چندانی از خاکش سیطره نداشت؟ در عوض این حزب‌الله بود که با گروگان‌گیری‌های متعدد به عاملی برای تهران بدل شد تا از طریق آن از آمریکا و غرب باج و امتیاز بگیرد.

حزب‌الله در ضمن از جهانی بودن دیاسپورای شیعیان لبنانی استفاده کرد تا به سازمانی جهانی بدل شود. جمهوری اسلامی اینگونه به سرعت پایگاه‌هایی از پاراگوئه تا سنگال پیدا کرد. حزب‌الله نقش مهمی در بسیاری از ده‌ها ترور بین‌المللی داشت که به دست حکومت خمینی انجام شد: از ترور تیمسار «غلامرضا اویسی»، فرماندار نظامی تهران، که در بهمن ۱۳۶۲ در پاریس انجام شد تا ترور «عبدالرحمان قاسملو» و «صادق شرفکندی» که به ترتیب در تیر ۶۸ در اتریش و شهریور ۷۱ در برلین صورت گرفت. حزب‌اللهی‌ها بعدها در جنایات متعدد دیگری جمهوری اسلامی علیه یهودیان و اسراییلی‌ها نیز نقش محوری ایفا می‌کردند: از حمله به اتوبوس گردشگران اسراییلی در بلغارستان تا حملات به جامعه یهودیان آرژانتین.

از لبنانی‌سازی تا محور مقاومت 

حزب‌الله در سال ۱۹۸۵ بیانیه اعلام موجودیت خود را منتشر کرد. خواست اولیه آن برقراری ولایت فقیه بود که در کشوری که اکثریت شیعه ندارد به روشنی غریب بود. اما در سال ۱۹۹۰ که جنگ داخلی لبنان خاتمه یافت، جمهوری اسلامی به این سازمان اجازه انعطاف داد و روند «لبنانی‌سازی» آن آغاز شد.

حزب‌الله حالا دیگر صحبتی از ولایت فقیه نمی‌کرد و می‌گفت نیرویی وفادار به ساختار سیاسی لبنان است. حسن نصرالله، روحانی جوانی که در سال ۱۹۹۲ (پس از کشته شدن عباس موسوی، رهبر قبلی، به دست اسراییل)‌ به دبیر کلی حزب‌الله رسید، نماد این سیاست جدید بود.

این جوان متولد حومه‌های شرقی بیروت هم خوش‌رو بود و هم خلق و خوی تندی نداشت و ویژگی‌های کاریزماتیک داشت. از شانزده سالگی در نجف درس خوانده بود و ارادت بسیاری به خمینی داشت و در ضمن چند سال در قم نیز درس خوانده بود و با رهبر جدید، آیت‌الله خامنه‌ای، از نزدیک آشنا بود.

حزب‌الله اما علیرغم ظاهر «لبنانی‌سازی» و برپا کردن فراکسیونی در مجلس لبنان (که تا امروز به نام بلوک «وفاداری به مقاومت» فعالیت می‌کند) همچنان به فعالیت‌های تروریستی برون‌مرزی از جانب جمهوری اسلامی ادامه می‌دهد. در جریان جنگ بوسنی در دهه ۱۹۹۰ نیروهای این سازمان عازم این کشور اروپایی شدند و در آن‌جا حتی با «القاعده» همکاری‌هایی داشتند.

در سال ۲۰۱۲ این حزب‌الله بود که به اذن جمهوری اسلامی و فرماندهی «قاسم سلیمانی»، فرمانده وقت نیروی قدس، با ده‌ها هزار نیرو وارد جنگ داخلی سوریه شد و نقش مهمی در گسترش «محور مقاومت» در منطقه داشت. سلیمانی هم با نصرالله رابطه خوبی داشت و هم با «عماد مغنیه‌»، پیکارجویی با سابقه فعالیت در سازمان‌های فلسطینی که از همان دهه ۸۰ در حملات انتحاری و سایر عملیات‌های خیره‌کننده حزب‌الله نقش داشت و از مهمترین رهبران تاریخ‌ آن محسوب می‌شود. مغنیه در فوریه ۲۰۰۸ در خاک سوریه توسط اسراییلی‌ها کشته شد.

حضور حزب‌الله در جنگ داخلی سوریه اما در قالب سیاست «دفاع از حرم» و شیعه‌گرایی تعریف می‌شد و همین باعث شد سازمانی که روزگاری بخاطر مبارزه با نیروهای اشغالگر اسراییل در جنوب لبنان مورد احترام بسیاری از مردم بود، مورد نفرت قرار بگیرد. تبدیل شدن حزب‌الله به نیرویی آشکارا سرکوب‌گر در ساختار سیاسی لبنان نیز بر این بیزاری افزوده، به‌خصوص در پی جنبش انقلابی سال ۲۰۱۹ در لبنان که در آن بسیاری از شیعیان نیز علیه حزب‌الله شوریدند. امروز بسیاری از مردم لبنان، حزب‌الله و به طبع آن جمهوری اسلامی را از دشمنان اصلی و بابت مشکلات خود می‌دانند. گزارش‌های متنی و تصویری که ایران‌وایر در جریان جنبش سال ۲۰۱۹ از لبنان ارائه کرد گویای این واقعیت هستند.

در سال‌های اخیر، حزب‌الله با حمایت بی‌پایان و بی‌شائبه جمهوری اسلامی به نیرویی مهیب تبدیل شده است. این گروه در جریان جنگ ۲۰۰۶ با اسراییل، که با غافلگیری آن پیش آمده بود، تا پای نابودی رفت اما همین‌که نابود نشد و قریب دو ماه جنگید باعث روحیه گرفتن برخی نیروهایش شد.

همکاری نزدیک سلیمانی با مغنیه در جریان آن جنگ بر قوت «محور مقاومت» افزود، گرچه هر دوی این چهره‌ها در سال‌های بعدی کشته شدند. نصرالله وجود با گذشت این همه سال از درگیری مستقیم با اسرائیل پرهیز کرده؛ پرهیزی که ادامه آن در جریان جنگ کنونی بیش از پیش محک خواهد خورد.

در عین حال بیروت در چند سال گذشته به یکی از مراکز اصلی فعالیت‌ گروه‌های فلسطینی بدل شده و حماس و جهاد اسلامی نیز بسیاری از رهبران اصلی خود را در این شهر مستقر کرده‌اند. حالا باید دید پرده بعدی برای سازمانی که از ابتدا توسط جمهوری اسلامی ایجاد شده چه خواهد بود.
ایران‌وایر
آرش عزیزی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *