هشتم مارس روز جهانی زن نامگذاری شده است. روزی که در آن جهان خود را برای تحقق “برابری جنسیتی” آماده میکند. اما در ایران اوضاع کاملا برعکس است. روز جهانی زن برای زنان ایرانی و بخصوص زنان خانهدار نه تنها رویداد پراهمیت و ویژهای نیست، بلکه مانند تمام روزهای دیگر همراه با صدها بحران عمیق و حل نشده است.
چندی پیش حمید یعقوبی، رئیس انجمن پیشگیری از خودکشی ایران اعلام کرد که در چهار سال اخیر “سالانه ۱۰ درصد” به “مرگهای ناشی از خودکشی” اضافه شده است.
او گفت: «در سال ۱۴۰۱، زنان خانهدار با ۳۲.۸ درصد، رتبه اول را در اقدام به خودکشی اختصاص دادند و البته رتبه چهارم را در خودکشیهای موفق داشتند.»
زنان غمگین با ظاهری آراسته و رنگین
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران زنان خانهدار را همیشه اینطور نمایش داده است: زنانی با لباسها و شالهای روشن و رنگی، همراه با سبدهای خرید در سوپرمارکتها و فروشگاهها. زنانی که با شور و شوق و خوشحالی مشغول پخت و پز برای اعضای خانواده هستند و تمام دغدغهشان آماده کردن میز ناهار یا شام برای خانواده آن هم به زیباترین شکل ممکن است.
در مقابل، در کنار این زنان آراسته و زیبا که تنها وظیفهشان نمایش کلیشه تکراری خانهداری است، مردانی هم دیده میشوند که در نقشهایی نظیر مدیر شرکت و کارخانه، رییس بانک، ورزشکار و در ماموریتهای کاریِ مهم ظاهر میشوند.
انتظار بیشتری هم نیست زیرا به عقیده جامعهشناسان، در ایران نقش زن خانهدار به گونهای جا افتاده که انگار خانهداری “وظیفه ازلی و ابدی” آنان است و اصلا زنان با چنین وظایفی زاده میشوند. این در حالی است که تقسیم کار جنسیتی که طی آن وظایف خانگی به زن محول شده، ساخته و پرداخته جامعه است و ارتباطی با ویژگیهای طبیعی زن و مرد ندارد.
یک متخصص رواندرمانی که نخواست نامش فاش شود، در گفتگو با دویچه وله فارسی میگوید که اگرچه حکومت ایران سعی میکند زنان را از طریق رسانههای خود تشویق به خانهداری و فرزندآوری کند، اما در واقعیت کار خانگی مجموعهای پایانناپذیر از وظایف بیارج و بیاجر، تکراری، مداوم، ملالآور و درعینحال طاقتفرساست که امکان خلاقیت و خودشکوفایی در آن محدود میشود و ازاینرو زنان را به افسردگی و ناامیدی، احساس استیصال و در نهایت میل به خودکشی میکشاند.
این در حالیست که بر اساس آمارها، زنان بیشتر از مردان در معرض بیماریهای روانی و افسردگی قرار دارند به طوری که درصد ابتلای زنان به اختلالات روانی در ایران “۲ برابر مردان” است.
به گفته این رواندرمانگر، احساس تنهایی، ترک خانه از سوی فرزندان، کار بدون دستمزد، فقر اقتصادی، قدرناشناسی نسبت به تلاش زنان خانهدار، خشونت خانگی، بالا بودن هزینهها برای تفریح و پرکردن اوقات فراغت از جمله علل بروز افسردگی در میان زنان خانهدار ایرانی است.
“فشار ذهنی”، محرک خاموش برای سوق دادن زنان خانه دار به سوی افسردگی
نتایج یک پژوهش در زمستان سال ۲۰۲۴ نشان داد که بخش پنهانی از وظایف خانه، که به آن “بار ذهنی” گفته میشود، به مراتب نابرابرتر از کارهای فیزیکی میان زوجها تقسیم شده و این نابرابری میتواند سلامت روانی زنان را تحت تاثیر قرار دهد.
“بار ذهنی” از قبیل ترس از آینده فرزندان، فشارهای اقتصادی، ترس از فقر، ترس از بیماری یکی از اعضای خانواده و … اغلب پنهان میماند، از سوی دیگران نادیده گرفته میشود یا ارزش واقعی آن درک نمیشود. این فشار ذهنی، انرژی زنان را از دیگر اولویتهای زندگیشان میگیرد و بر توانایی آنها برای تمرکز بر اهداف شخصی یا حرفهای تأثیر میگذارد.
اگرچه تقسیم ناعادلانه کارهای فیزیکی میتواند بر کیفیت روابط زوجها تاثیر منفی بگذارد، اما “بار ذهنی” اثرات عمیقتر و مخربتری بر سلامت روان زنان برجای میگذارد.
علی رجبعلی، پژوهشگر علوم اجتماعی معتقد است که در میان زنان در خانوادههای سنتی و بخصوص مذهبی که خانهداری و دغدغههای زندگی را با اصطلاحاتی مانند “فداکاری و صواب” توجیه میکنند، خودکشی قطعا کمتر بروز میکند ولی در میان زنان تحصیلکرده و در میان زنان در خانوادههای غیر مذهبی قطعا شرایط به گونه دیگری است.
زنان خانهدار، گرفتار حسادت و تعصبات مردسالارانه
معصومه. ح. پرستاری ۴۸ ساله که اتفاقا دوبار مدرک کارشناسی ارشد در دو رشته مختلف پیراپزشکی گرفته و تا دو سال پیش جایگاه بسیار خوب شغلی در یکی از مراکز درمانی کرج داشته، چندیست که ناچار به خانهنشینی شده است.
او به دویچه وله فارسی میگوید: «همسرم سه سال است که بازنشست شده. او در سن ۵۵ سالگی تصمیم گرفت سر هیچ کار دیگری نرود و با حقوق بازنشستگی امرار معاش کند. چند ماه پس از بازنشستگی با تحمیل اجبار، خشونت خانگی و تهدید به طلاق، من را هم ناچار به ترک کار کرد چون نمیتوانست بپذیرد که من شاغل باشم و او فارغ، آن هم در محیطی که اغلب همکارانم مرد هستند.»
معصومه میگوید: «از طرفی دوستانم به من طعنه میزنند که چرا با داشتن دو مدرک کارشناسی ارشد خانهنشین شدهام؟ شاید طلاق راه خوبی برای فرار از این وضعیت متشنج باشد ولی نه برای آدمی مثل من که خانواده و بخصوص مادرم تحت هیچ شرایطی حاضر به پذیرش این امر نیستند و قطعا من را طرد خواهند کرد. من هم از ترس از دست دادن مادرم و در سن میانسالی دیگر جرات تغییر شرایطم را ندارم.»
به گفته علی رجبعلی، متاسفانه در جامعه ایران همچنان شاهد این معضل هستیم که در برخی قومیتها بر روی زن “تفکر مالکیتی” وجود دارد و به زنان “به چشم کالا” نگاه میشود. این امر زن را در موضع ضعف قرار میدهد. چنین تفکراتی باعث میشود که مردان به خود اجازه دهند دست به خشونت علیه زنان بزنند. در چنین شرایطی وقتی یک زن میبیند قرار است خشونت را از سوی همسرش تجربه کند، ترجیح میدهد خود به زندگیاش پایان دهد.
این پژوهشگر علوم اجتماعی میافزاید: «خانهدار بودن در ایران توامان با این است که زن خانهدار یک حس بیمارگونه فداکاری را به دوش بکشد و خودش را قربانی کند تا شاهد رضایت و آرامش فرزند و همسر خود باشد. اما یک جا این پرسش به وجود میآید که پس خود من چطور؟ این در حالیست که با گسترش شبکههای اجتماعی وقتی یک زن خانهدار وارد فضای مجازی شده و خود را با گروههای هم سن و سالش که دارای موقعیت اجتماعی مقبول هستند، مقایسه میکند، قطعا دچار یاس، سرخوردگی، نشخوار ذهنی، خودسرزنشی و افسردگی میشود.»
زنان خانهدار، قربانیان خاموش خشونت خانگی
زهرا. م. زن خانهداری است که به دلیل فقر شدید اقتصادی چند ماهی را با دستفروشی در قطارهای مترو در شهر تهران گذرانده تا اندکی کسب درآمد کند. زهرا میگوید، از زمانی که دو پسرش متوجه این اقدام او شدند و آن را با پدر خانواده در میان گذاشتهاند، نه تنها شغل خود را از دست داده، بلکه به دلیل ایجاد فضای بیاعتمادی در خانه، نه تنها از سوی همسرش، بلکه از سوی پسرانش تحت خشونت فیزیکی قرار میگیرد.
هرچند خشونت در حقیقت میتواند همه زنان را در هر سن، نژاد و طبقه اجتماعی قربانی کند، اما تحقیقات نشان دادهاند که این نوع سوء رفتار با “عوامل اقتصادی و پایگاه اجتماعی افراد” رابطه مستقیم دارد.
زنان خانهدار یا مشغول به کارهای کمدرآمد در مقابل خشونت خانگی آسیبپذیرتر بوده و در زمره “قربانیان خاموش” خشونت خانگی محسوب میشوند.
ماری محمدی، تحلیلگر مسائل اجتماعی و فعال حقوق زنان در گفتگو با دویچه وله فارسی با تاکید بر این که خانهداری در جامعه ایران، اغلب موقعیتی تحمیلی است، توضیح میدهد: «افزایش نرخ خودکشی در میان زنان خانهدار در سالهای اخیر عمدتا نتیجه دو عامل است: وخامت روزافزون شرایط اقتصادی و تشدید خشونت علیه زنان.»
به گفته این فعال حقوق زنان، زنان خانهدار، به دلیل انزوای اقتصادی و اجتماعی، برای خروج از این چرخه فقر و خشونت خانوادگی به حمایتهای محدودتری دسترسی دارند. فرصتهای شغلی نابرابر نیز مزید بر علت شده و استقلال مالی را به یک رویا برای آنان بدل کرده است. از سوی دیگر، سیاستهای سرکوبگرانه حکومت ایران، با ناامنتر کردن فضاهای عمومی و اعمال خشونتهای جدی به دلیل عدم رعایت حجاب اجباری حتی امکان لحظات کوتاه آسایش و تنفس از فضای متشنج خانه را از زنان سلب کرده است.
ماری محمدی میافزاید: «در این میان، آگاهی زنان نسبت به حقوقشان افزایش یافته، در اقشار مختلف جامعه رواج یافته، و پذیرش خشونت و سرکوبهای ساختاری و مسبوق به سابقه دیگر مانند گذشته امری عادی و قابل تحمل نیست. اما هنگامی که فشارها از آستانه تحمل فراتر میرود و مبارزه ناممکن میشود، مرگ و خودکشی به آخرین راه برای رهایی و حفظ کرامت تبدیل میشود.»
حکومت ایران، مقصر اصلی خودکشی زنان خانه دار
جامعهشناسان معتقدند که یکی از کارکردهای مهم حاکمیتها در هر کشوری فراهم کردن شرایط زیست آسان برای تمام اقشار است و در حقیقت حاکمیت نباید گرایش به قشر خاصی از جامعه داشته باشد.
با این اوصاف همچنان کارشناسان حکومتی، از جمله کسانی که جلوی دوربین صدا و سیما میروند تا زنان را تشویق به خانهداری و فرزندآوری کنند، مردان جامعه را تشویق میکنند تا با جلوگیری از ورود زنانشان به عرصههای اجتماعی باعث شوند فرصتهای شغلی برای مردان جامعه بیشتر فراهم شود و آنها از بیکاری رهایی یابند.
به گفته خانم محمدی، در واقع حکومت ایران مقصر اصلی افزایش آمار خودکشی در میان زنان خانهدار است؛ زیرا با “سیاستهای مردسالارانه”، فرصتهای اندک بقا را به طور نابرابر تقسیم کرده است.
این تحلیلگر مسائل اجتماعی با بیان این که حکومت به جای آن که منابع خود را به کاهش نابرابری اختصاص دهد، آنها را صرف اعمال خشونتهای قانونی و تضعیف هدفمند و سیستماتیک زنان میکند، میافزاید: «در واقع حکومت حذف زنان ناراضی و بیمدارا را تسهیل و تسریع میکند تا مردان را راضی و شریک حکومت خود نگه دارد. مردان نیز با فاصلهای اندک از رژیم، در این سرکوب شریک و مقصرند.»
این فعال حقوق زنان با اشاره به این که همیشه اشتباه محض بوده است اگر کسی لحظهای چشمانتظار اصلاح از سوی رژیم باشد، میگوید: «حداقل اقدامی که میتواند از سوی مردان صورت بگیرد، این است که زنان را به سوی دره مرگ و خودکشی هل ندهند و با پرهیز از خشونت در خیابان، خانه و محیط کار، امنیت، برابری و حداقل امکان تابآوری را از زنان، بهویژه زنان خانهدار، سلب نکنند تا روزنهای برای تحمل سختیهای اجتنابناپذیر و امید به اشتغال و تغییر در آنها باقی بماند.»
الینا فرهادی
دویچه وله