یکی از مهمترین ضعفهای اپوزیسیون ایرانی از همان زمانی که این مفهوم در تاریخ معاصر ایران شکل گرفت، برخوردهای سلبی است. به این معنی که گذشته از مرامنامههای آرمانی و تقلیدی که خود گروهها هم تصور روشنی از آن نداشتند، بجای اینکه با شفافیت بگویند فکرشان چیست و برای تحقق چه جامعهای فعالیت میکنند، به آنچه پرداختهاند که با آن نه تنها مخالفت بلکه دشمنی تا حد حذف داشتهاند! عین اپوزیسیونِ پادشاهی و پهلوی!
پس از ۵۷ اما در مورد جریان طرفدار پادشاهی و پهلوی به عنوان اپوزیسیون که رژیم آن را «طاغوت» و «ضدانقلاب» مینامید، تا حد زیادی مشخص بود که چه فکر میکند و به دنبال چیست چرا که تاریخ و عملکرد مشخص و تجربهی واقعی در ایران داشته و شاهزاده رضا پهلوی نیز با دموکراسی و حقوق بشر آن را شفاف و تکمیل میکرد.
از همین رو جای افسوس خواهد بود اگر برخی که خود را مدافع پادشاهی و پهلوی میدانند، بجای برخوردهای اثباتی و ایجابی در درستی اندیشه و راه پهلویها که در تمام سالهای گذشته این بخش از اپوزیسیون همین روش را دنبال میکرده، حالا در دام صرفا مخالفت با ایدهها و جریاناتی بیفتند که وجود و تضمین حقوق آنها برای تحقق دموکراسی در ایران ضروریست و این موضوع بارها در سخنان شاهزاده رضا پهلوی نیز تکرار شده است. همین تکرار و ثبات نه تنها سبب اعتماد جریانات مختلف به وی شده، بلکه عملکرد دو پادشاه پهلوی در رشد و توسعهی کشور، از برپایی نهادهای مدرن و بنای زیرساختهای لازم برای توسعهی اقتصادی تا آزادی و حقوق زنان و اصلاحات عمیقی که تحت عنوان «انقلاب سفید» انجام شد، همگی بیانگر تحقق ادعاهایی است که در شعارها و برنامههای چپ و راست دربارهشان داد سخن داده میشود!
این خلیل ملکی چپگرا بوده که پس از ملاقاتش با شاه فقید در خاطراتش نوشته که وی «آرزوهای سوسیالیستی» داشت. این فرزند شاه است که با همه جریانات از چپ و راست نشست و برخاست دارد و به تکرار بر مواضع دموکراتیک خود تأکید کرده و با صراحت گفته: «هر ایرانی که واقعاً دلش برای مملکت میسوزد، کار ندارم چپی است یا راستی و یا جمهوریخواه و… باید اولویت را درست تشخیص بدهیم… همهی ما، نه فقط من، همهی ما باید فرامسلکی و فراایدئولوژیک فکر کنیم. من از شمای نوعی نمیخواهم که ایدئولوژی خاص خودت را طرد کنی، یا با گروه دیگری ائتلاف کنی و یا سازمان خودت را ترک کنی… من فقط دارم میگویم که… اولویت امروز آزادیست! اولویت امروز ما این است که ما باید حق حاکمیت را به مردم ایران برگردانیم و اولین مسئله و آخرین مسئله از طریق صندوق رأی مشخص میشود».
البته اگر افراد و جریاناتی، چه طرفدار جمهوری و چه مدافع پادشاهی، اساسا با دموکراسی مخالفاند و آن را برای ایران مناسب نمیدانند، بهترین کار این است که با شفافیت بیان کنند و پشت پهلوی پنهان نشوند. اما اگر هدف آنها چون شاهزاده تحقق دموکراسی در کشور است، پس باید بدانند که نه تنها فردا بلکه از همین امروز، هم دموکراسی و هم همبستگی ملی بدون چپ و راست و تنوع و تکثر و مخالف، وجود ندارد و فرهنگ گفتگو بر سر یک گفتمان ملی (دیسکورس ملی/ مقوله ملی) چه امروز و چه فردا با رد و انکار و تحریف و حذف «دیگری» شکل نمیگیرد. و البته غمانگیز است که هنوز و همچنان باید درباره این موضوعات ظاهرا بدیهی گفت و نوشت!
الاهه بقراط
کیهان لندن