• حسن آیت از چهرههای مشهور سیاسی ایران است. آیت که اصالتا اصفهانی است، در سال ۱۳۱۷در نجف آباد به دنیا آمد و مرداد ۱۳۶۰ به ضرب ۶۰ گلوله افراد ناشناس در تهران ترور شد.
رویداد۲۴ – مازیار وکیلی: حسن آیت سیاستمدار ایرانی است که به خاطر نوع زندگی و نوع مرگش، جایگاه خاصی در تاریخ ایران دارد. حسن آیت ۳ تیر ۱۳۱۷ در سالهای آخر حکومت رضا شاه پهلوی در شهرستان نجف آباد اصفهان متولد شد. خانواده او که از سادات نیز بودند، خانوادهای مذهبی بود بنابراین تمایلات مذهبی آیت بسیار به خانواده نزدیک شد.
حسن آیت تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در نجف آباد طی کرد و برای پیگیری علایق مذهبی و سیاسیاش راهی تهران شد و در رشته علوم اجتماعی مشغول تحصیل شد. او همزمان با تحصیل دانشگاه، به مطالعه دروس حوزوی پرداخت.
جایگاه حسن آیت در تاریخ ایران فراتر از جایگاه یک فرد است. آیت در تمام سالهای بعد از انقلاب همواره رازی بوده که گویا ترجیح داده شده ناگشوده باقی بماند. حسن آیت در این روزها بیشتر یک سوژه است؛ سوژهای که هرکس با جایگاه حزبیاش، یک جور او را تفسیر میکند. اصلاحطلبان او را همچون مرادش -مظفر بقایی- فرد مرموز و پیچیده میدانند که آمده بود تا احیاگر شکاف میان ملیون و مذهبیون باشد و اصولگرایان او شهیدی خواندهاند که در جانش در راه انقلاب فدا شد و گروهی را که از آرمانهای انقلاب انحراف داشتند، مسئول ترور او میدانند. اما زندگی و مرگ آیت چگونه بود که این همه سوال و راز ناگشوده داشت؟
ورود حسن آیت به سیاست
به گزارش رویداد۲۴ حسن آیت برای ورود به فعالیتهای سیاسی به حزب زحمتکشان و مظفر بقایی پیوست. مظفر بقایی چهرهای بود که تقریبا حضور در کنار تمام شخصیتها و احزاب ایران را تجربه کرده؛ او زمانی به قوام السلطنه پیوست و از او جدا شد. زمانی به جبهه ملی و دکتر محمد مصدق پیوست و مدتی بعد در کنار آیت الله کاشانی قرار گرفت. زمانی دیگر با خلیل ملکی حزب زحمتکشان را تاسیس کرد. طبق گفته آیت، او اولین نامه را برای مظفر بقایی در اسفند سال ۱۳۳۱ مینویسد. این نامه درست در زمانی نوشته شده است که مصدق به دنبال خروج شاه از ایران بود که با مخالفت کاشانی و بقایی ناکام ماند. پس از رفراندوم مصدق برای انحلال پارلمان هم آیت نامهای دیگری برای مظفر بقایی مینویسد. تمام این شیفتگیها مربوط به زمانی است که مظفر بقایی دیگر عضو جبهه ملی نیست و در نقطه مقابل مصدق و جبهه ملی قرار دارد.
آیت بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به حزب زحمتکشان میپیوندد و در نامه معروفی که در سال ۱۳۴۲ برای مظفر بقایی او را «رهبر ارجمند» مینامد و مینویسد: «طرفداران دکتر مصدق تحت عنوان انجمن اسلامی و به رهبری مهندس بازرگان تحت عنوان دین عدهای را دور خود جمع کرده بود. همین عده بودند که بعدها هسته اولیه جبهه جدید ملی را در دانشگاه تشکیل دادند.»
آیت در اینجا میکوشد شکاف بین ملیون و مذهبیون را تشدید کند و در همین راستا اقداماتی هم انجام میدهد که در آن نامه اقداماتش را اینگونه توضیح میدهد: «فعالیت خود را در کانون تشیع که مدتها پیش به منظور تقویت حزب [زحمتکشان] و مقابله با دار و دسته مهندس بازرگان تشکیل داده بودیم و تا حدودی هم در پیش بردن مقاصد خود موفق شده بودیم متمرکز کردیم.»
حسن آیت در سالهایی که به مظفر بقایی نزدیک میشود، تلاش میکند خود را در تقابل با محمد مصدق تعریف کند و این دیدگاه را نیز در حزب زحمتکشان تقویت کند. او در نامهای درباره نهضت آزادی مینویسد: «ایشان خود را پیرو مصدق کبیر قلمداد میکردند و روحانیت نظر خوبی نسبت به دکتر مصدق نداشت و هنوز هم عدهای مانند آقای فلسفی نه تنها ارادتی نسبت به این عده ندارند بلکه آنان را مضر و خطرناک میدانند. ولی در خصوص جنابعالی جریان کاملاً برعکس بود. زیرا جنابعالی نه تنها سابقه منفی که روحانیت از آن اطلاع داشته باشد [به جز مقالهای که آقای خلیل ملکی و یارانش در شاهد نوشته بودند] و نیز برقرار کردن مجلس روزهخواری در منزل که اولی به علت گذشت زمان و نیز جدا شدن آقای خلیل ملکی فراموش شده بود و از دومی هم به جز عدهای خواص کس دیگر اطلاع نداشت.»
حسن آیت در این نامه به مظفر بقایی توصیه میکند که خوب است حزب زحمتکشان هم مانند نهضت آزادی از نیروی مذهب به عنوان یکی از راههای پیش برد اهداف حزب استفاده کند: «ما باید از نیروی روحانیون حداکثر استفاده را بکنیم. بیشتر با آنها و مردم متدین مراوده داشته باشیم. یقیناً به موفقیت ما کمک شایانی خواهد کرد.»
آیت در سالهای بعد نیز همچنان به نیروهای نزدیک به دکتر مصدق تاخت. او مهدی بازرگان را ملامهندس خطاب میکرد. در نوار معروفی که سالها بعد از او منتشر شد، درباره روحانیون نزدیک به مصدق نیز نظر داد و گفته بود: «طالقانی را خوب ساختند. او هم که مرد اگر بود خیلی اشکالاتی ممکن بود ایجاد کند.»
آیت بابت اینکه هدف حزب زحمتکشان قبضه قدرت است خرسند است، ولی از روش حزب انتقاد میکند و برای مظفر بقایی مینویسد: «وضع حزب خودمان را با نهضت آزادی مقایسه کردم. نتیجه گرفتم که آنان با امکانات کمتر نتایج بیشتری گرفتهاند و اکنون از ما قویترند و در حالی که ۹ نفر به اصطلاح از رهبران آنان را دستگیر کردهاند میبینیم که در فعالیت آنان فتوری رخ نداده است.»
آیت برای تقویت دیدگاههای خود در حزب زحمتکشان بسیار مذاکره کرد و نامه نوشت و حتی در نامهای به مظفر بقایی نوشت که به صورت ظاهری هم که شده به مذهب روی بیاورد تا بتواند در برابر نهضت آزادی که از نظر آیت دست بالا را در مبارزان مسلمان آن زمان داشت به موفقیت برسد. او پیشنهاد کرده بود که بهتر است شاخه مذهبی حزب نیز تاسیس شود.
به گزارش رویداد۲۴ او در یکی از نامهها اینگونه گفته بود: «این خیلی مضحک است که حزب ما مثلاً مرجعیت آیتالله خمینی را اعلام کند، ولی بعضی اوقات تظاهر به اعمالی شود که آشکارا با مذهب مغایرت داشته باشد البته هر کس در زندگی خصوصی خود آزاد است که هرگونه میخواهد رفتار کند و چه از نظر شرعی و چه از نظر اخلاقی تجسس و دخالت در زندگی خصوصی افراد کاری مذموم و ناپسندیده است، ولی تظاهر به بعضی اعمال که با ظواهر مذهب و شعایر مورد قبول اکثریت مردم مغایرت داشته باشد به ویژه از طرف عدهای که سمت رهبری دارند [اشاره به بقایی] مذموم نیز و ناپسندیدهتر است. امیدوارم که به خصوص این پیشنهاد مجمل و سربسته حمل به عدم نزاکت و تجاوز از حد نشود.» بقایی این پیشنهاد را عملا نادیده گرفت و آن را منوط به مشاوره ده نفر دیگر کرد!
حسن آیت بعد از اینکه توصیههایش به بقایی به جایی نرسید و حزب به سمت دیدگاههای مذهبی روی نیاورد، از مراد خود جدا شد. بقایی درباره این جدایی مینویسد: «دکتر آیت جوانی بود خیلی زحمتکش که امکانات مالیاش خیلی محدود بود و بعد از قضایای ۱۳۴۰ او معتقد به مبارزه مسلحانه شد و این موضوع را [در حزب] تبلیغ میکرد که یک بار به او تذکر داده شد برای اینکه دستگاه همیشه درصدد بود یک بهانهای پیدا کند حزب ما را منحل کنند ما هم نمیگذاشتیم این بهانه را پیدا کند. مطابق مقررات حزب، آیت محکوم شد به اخراج موقت از حزب شد.»
هرچند حکم اخراج او از حزب موقت بود و منوط به تغییر عقیده، اما آیت تغییر عقیده نداد و به صورت دائم از زحمتکشان اخراج شد و سالهای بعد با هدف تاسیس حزب زحمتکشان اسلامی حلقهای دور خودش جمع کرد؛ حلقهای که مهمترین افراد آن سید باقر و محمود کاشانی دو فرزند آیتالله کاشانی بودند. اخراج دائم او از حزب مظفر بقایی، همزمان با آن بود که حسن آیت با هدف طراحی کودتای نظامی علیه محمدرضا شاه پهلوی به ارتش نزدیک شد.
در واقع مقصود آیت از مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی نه مبارزات چریکی به سبک گروههای چپگرا؛ که تلاش برای یک کودتای نظامی علیه رژیم پهلوی از طریق یارگیری درون ارتش بود. مهرانه معلم همسر آیت در این باره میگوید: «همیشه تشکیلاتی فکر میکرد و به تشکیلات و همچنین به تشکیلات نظامی معتقد بود (که) حتماً باید در ارتش نیرو داشته باشد به همین دلیل هم دنبال ارتشیها بود. یعنی برخلاف بعضی گروهها که ارتش نزدشان مطرود بود و میگفتند ارتش، ارتش شاه است، ارتش شاه نمیتواند عناصر داشته باشد که به درد ما بخورد، ولی آیت این اعتقاد را نداشت بچههایی که میآمدند زمان انقلاب همه از آقایانی بود که در ارتش شاه بودند… اعضای این گروه خودشان یک چیزهای مدونی داشتند و اینها یک چیزهایی مینوشتند، ولی خودشان، چون خیلی ملاحظه امنیتی میکردند که نکند اینها جایی بیفتند مثلاً سعی میکردند هر سطری از هر اصلی که برای خودشان گذاشته بودند این را متفرق در جاهای مختلف یادداشت کنند.»
آیت البته نگاه امنیتی هم به موضوع داشت و طبق گفته همسرش برای هر کدام از چهرههای نظامی که کنار او بودند نامی مستعار انتخاب کرده بود. مثلاً به کلاهدوز میگفت کنعانی و نامجو را هم منصوری خطاب میکرد. این حلقه نظامی البته نتوانست در جریان انقلاب تاثیری بگذارد. ولی تشکیل چنین حلقهای خبر از ذهن پیچیده آیت داشت که دوست داشت همچون مظفر بقایی، کارهایش را رازآلود و بدون اینکه ردی از خود به جا بگذارد پیش ببرد.
حسن آیت بعد از پیروزی انقلاب
آیت بعد از پیروزی انقلاب، فعالیتهای سیاسیاش را به صورت حزبی ادامه داد. او ابتدا به محمد منتظری فرزند آیت الله منتظری نزدیکتر شد و مدتی بعد عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و از طریق این حزب به عضویت خبرگان قانون اساسی درآمد.
آیت یکی از اولین کسانی بود که در کنار آیتالله منتظری تلاش زیادی کرد تا نظریه ولایت فقیه را در قانون اساسی جا بیندازد. برخی اعتقاد دارند گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی ایده مظفر بقایی بوده که اعتقاد داشته روحانیت نباید مثل زمان مشروطه غفلت کند و اجازه دهد روشنفکران زمام امور را در دست بگیرند.
منوچهر نیرومند در این باره میگوید: «آنچه موجب شد برخی افراد به این تصور دامن بزنند که دکتر بقایی عامل گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی بود پیشنویسی بود که از طرف حزب زحمتکشان به مجلس خبرگان قانون اساسی پیشنهاد شد.»
نیرومند در ادامه صحبتهایش توضیحات مهمی ارائه میدهد که بیانگر دیدگاه آن زمان حزب زحمتکشان به انقلاب است: «در تدوین آن پیشنویس دکتر بقایی هیچ نقشی نداشت. بعد از پیروزی انقلاب در حزب زحمتکشان انشعاب مهمی رخ داد یعنی بخش اعظم اعضای حزب طرفدار جمهوری اسلامی و رهبری امام بودند…عده کمی بودند که به دکتر بقایی همچنان پایبند ماندند… در روزهایی که همه احزاب پیشنهادات خود را به خبرگان قانون اساسی ارائه میکردند در دفتر حزب در خیابان آب سردار حدود ۱۵-۱۰ نفر از نمایندگان حوزههای حزبی تهران و اصفهان جمع شدند تا پیشنویس قانون اساسی را تدوین کنند، فکر میکنم در یکی از آن جلسات دکتر بقایی هم شرکت کرد و پیشنهادی داده شد که در آن ولایت فقیه هم ذکر شده بود و آن را برای مجلس خبرگان و علمای قم هم فرستادند. وقتی این پیشنهاد تدوین و آماده ارسال شد دکتر بقایی در کرمان بود، آقای پارسی متنی را پیش دکتر بقایی برد او هم جداً رد کرد و گفت نه این مجلس به حرف شما گوش میدهد و نه من میخواهم در این مسأله دخالت کنم.»
سید حسن آیت، اما تنها کسی بود که ثابت کرد نه تنها بقایی اشتباه میکند بلکه کاری کرد که نظریه ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شود. شکاف میان مشروطهخواهی و مشروعهخواهی عهد مشروطیت دوباره در حال شکلگیری بود.
منوچهر محمدی یکی از همراهان آیت مدعی میشود: «آیت اصل ولایت فقیه را جا انداخت. این نظری است که مخالفان آیت مانند مهندس عزتالله سحابی هم به آن معتقدند و حتی باور دارند که با توجه به مناسبات سید حسن آیت با آیتالله منتظری، طرح مسألهٔ ولایت فقیه از جانب آیتالله منتظری تحت تأثیر آیت بوده است چرا که حتماً آیت میدانسته که حرفهای او از طریق مرجعی مبارز مانند آیتالله منتظری اثر بیشتری خواهد داشت.»
هر چند آیتالله منتظری این نظریه را قبول ندارد، اما مسئلهای که مشخص است این است که آیت کسی بود که نظریه ولایت فقیه را در مجلس خبرگان قانون اساسی جا انداخت و به همراه آیتالله منتظری ماجرا را به سمت دلخواه ببرد.
جدای از تواناییهای آیت در اقناع سایر نمایندگان، آیت به تشکیلات نظامی که قبل از انقلاب راهاندازی کرده بود هم پشتگرم بود. به گزارش رویداد۲۴ هادی جعفری درباره این موضوع میگوید: «او با همه مبارزان خوشنام و مسلح، آشنایی و همکاری نزدیک داشت و خاطرم هست سه روز بعد از انقلاب گفت اگر میخواهم شیخ محمد (منتظری) را ببینی اینجاست… همگی همراهش رفتیم و به ساختمانی رسیدیم که چند اتاق بزرگ با درهای تو در تو داشت و صدای شیخ محمد منتظری میآمد که داشت برای عدهای از جوانها سخنرانی میکرد. بعد از سخنرانی محمد منتظری همراه دکتر آیت رفتیم طبقه دو ساختمانی در چهار راه قصر و آیت رفت پشت تریبون. هفت هشت نفری آنجا بود، ولی کمکم حدود ۱۰۰ نفر وارد این سالن شدند، دوست من به من گفت: متوجه شدی؟ کوچکترینشان سرگرد بود… پرسوجو که کردیم دیدیم سرهنگ نامجوست. آیت واقعاً تشکیلات حسابشدهای را در ارتش راه انداخته بود.»
سید حسن آیت و رقبا
حسن آیت در نظام جدید برای خودش سوداهای بزرگی داشت. او خودش را یکی از چهرههای اصلی انقلاب میدید و دلیل حمایتش از آیتالله منتظری جدا از همشهری بودن این بود که او را جانشین آیتالله خمینی بعد از رحلت او میدید. به همین خاطر مثل مظفر بقایی تلاش کرد با ایجاد شرایطی پیچیده رقبای سیاسی خود را یک به یک حذف کند و درون نهادهای مختلف از جمله مجلس و ارتش یارانی داشته باشد که او را برای پیشبرد ایدههایش یاری رسانند.
یکی از رقبای اصلی در این راه ابوالسحن بنیصدر بود. بنیصدر ملیگرا و مصدقی بود و تحصیلکرده غرب. آیت از او خوشش نمیآمد، چون او را رقیب خود در صحنه سیاسی آن زمان ایران میپنداشت: «اگر آن پیشنویس را که آنها [سحابی و …] درست کرده بود تصویب شده بود اصلاً انقلاب از بین رفته بود. الان بنیصدر رئیسجمهور بود و رئیسجمهور همه کاره. هم میتوانست مجلس را منحل کند، هم دادگستری و قضاتش را این منصوب میکرد و هم ارتش را زیر فرماندهی داشت. همه چیز زیر نظرش بود، ما توی این قانون آمدیم فرمانده کل قوا را دادیم به رهبر. اختیارات کامل را هم که دادیم به مجلس. رئیسجمهور فقط میتواند مدال بدهد و مدال بگیرد و سفرا را به حضور بپذیرد. والسلام هیچ اختیاری ندارد. بنیصدر تلاش میکند، ولی چیزی ندارد. هیچ کاری نمیتواند بکند با این قانون اساسی با این شورای انقلاب با این امام مقابلش نگه داشتیم.»
آیت البته از این مخالفتها هدف دیگری هم داشت و آن پیشبرد خط تضاد میان مشروطهگرایی و مشروعه گرایی بود. تضادی که سالها قبل مظفر بقایی هم پیش گرفته بود و توانسته بود به وسیله آن ملی شدن صنعت نفت را عقیم کند. آیت البته جاهطلب بود و دوست داشت قدرت را به دست بیاورد. زیاد تاب و تحمل رقیب را نداشت و تلاش میکرد با همان روشهای پیچیدهای که آموخته بود رقیب را از صحنه حذف کند.
مهمترین رقبای آیت در آن زمان آیت الله بهشتی و میرحسین موسوی بودند. آیت این دو را رقیب اصلی خود میدانست و تا پایان عمر از آنها گلایهمند بود که بعد از حذف جلالالدین فارسی از گردونه رقابتهای ریاست جمهوری حزب به جای حمایت از او آراء خودش را به سمت حسن حبیبی آورد که سمپات و نزدیک به نهضت آزادی به حساب میآمد.
بقایی [که به نظر میرسد در این سالها همچنان رابطه خودش را با حسن آیت حفظ کرده بود] درباره این اختلافات میگوید: «آیت خیلی زحمت کشیده بود و کتاب خوانده بود، مطلع بود، شجاع بود به این جهت هم در حزب جمهوری اسلامی تقریباً رقیب بهشتی شده بود و معلوم شد که این (آیت) اگر دور دستش بیاید دور از دست همه میگیرد.»
در کنار مخالفت با آیت الله بهشتی، مشخص بود که آیت با میرحسین موسوی هم مخالف باشد. آیت، میرحسین را مصدقی میدانست و طبق گفته ابراهیم اسرافیلیان به اسنادی از میرحسین دست پیدا کرده بود که خبر از فراماسون بودن میرحسین میداد. حامیان آیت میگویند روزی که قرار بود اسناد در مجلس منتشر شود، آیت ترور شد و آن اسناد هم مفقود شدند.
سید حسن آیت هشت صبح روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ هنگامی که سوار بر پیکان سفیدش قصد رفتن به مجلس را داشت، در مقابل منزلش با شلیک ۶۵ گلوله ترورشد. حامیان و دوستداران آیت گفتهاند چون اسناد این خیانت را کشف شد، این ترور انجام شده بود؛ آنها چند سالی پیش مستندی از زندگیآیت ساختند که در آن تمام مسئولیت ترور تلویحا به میرحسین موسوی نسبت داده میشد. این در حالی است که یرواند آبراهامیان معتقد است این ترور کار سازمان مجاهدین خلق بوده است.
یاران آیت پس از آیت
سید حسن آیت در ۱۴ تیر ۱۳۶۰ ترور شد. اما او دوستان و رفقایی داشت که هم چنان در نهادهای مختلف از جمله مجلس و ارتش فعال بودند. یکی از فعالیتهای دوستان آیت در مجلس دوم، سوال آنها از ولایتی وزیر وقت خارجه درباره حضور مک فارلین در ایران و ماجراهای مربوط به آن بود. ماجرایی که در نهایت موجب خشم امام شد و باعث شد ایشان یکی از تندترین سخنرانیهای خود [مشهور به سخنرانی این تذهبون] را علیه دوستان آیت در مجلس بیان کند: «چرا شماها میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید دودستگی ایجاد کنید؟ چه شده شما را؟ کجا دارید میروید؟ این تذهبون؟ … لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید از لحن اسرائیل تندتر است. از لحن خود کاخنشینان آنجا تندتر است.»
به گزارش رویداد۲۴ این سخنان تند باعث شد یاران آیت سوال خود از وزارت خارجه را پس بگیرند و کار تا آنجا پیش برود که ابراهیم اسرافیلیان یکی از سوال کنندگان اصلی آنقدر به مجلس نرود که مدت نمایندگی او منقضی شود. اما مجلس تنها نهادی نبود که یاران آیت در آن حضور داشتند. ارتش یکی دیگر از نهادهایی بود که همچنان پُر بود از افرادی که از رفقای آیت بودند. در سال ۱۳۶۵ سید احمد کاشانی نماینده نطنز بازداشت شد. علت این بازداشت او را ری شهری وزیر اطلاعات وقت این گونه عنوان میکند: «شرکت در گروه زیرزمینی از نظامیان که اعلامیه در جهت تفرقه ارتش و سپاه میدادند.»
ری شهری نواری برای هاشمی رفسنجانی آورد که بعدها گفته شد در آن نوار در مقابل اظهارات اخیر امام در حمایت از دولت و ملامت روزنامه رسالت اظهاراتی کرده بود و قرار شد در جلسه سران قوا موضوع طرح شود.
درباره این ماجرا بعدها وزارت اطلاعات بیانیهای به این مضمون منتشر کرد: «این شبنامهها با الهام از ضدانقلاب در حساسترین مقطع دفاع مقدس ملت مسلمان ایران منتشر شد تا توجه نیروهای مسلح را در جبهههای جنگ به مسائل غیرواقعی بکشاند.»
نشریه دفتر انقلاب حوزه علمیه قم هم در این باره نوشت: «به دنبال مسائلی که حول و حوش تغییر در فرماندهی نیروی زمینی ارتش اتفاق افتاد نیروهایی از جناح راست با استفاده از اطلاعاتی که از این جریان داشتند اقدام به برخورد با مسائل جنگ کرده و با امضاهای مجعول اطلاعیهها و شبنامههایی صادر کردند. در این رابطه احمد کاشانی نماینده نطنز در مجلس و نیز چند تن از سران ارتش که سابقه فعالیت در انجمن حجتیه داشتهاند از جمله سرهنگ کتیبه ریاست رکن ۲ ارتش و سرهنگ آگاه به اتهام شرکت در انتشار مسائل تفرقهافکنانه بین ارتش و سپاه توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند.»
این حوادث در نهایت منجر به زندانی شدن سید احمد کاشانی شد که یک سال طول کشید. سالها بعد احمد کاشانی این داستان را این طور بازگو میکند: اینکه گفته شد من در تهیه این اعلامیهها دست داشتم یک دروغ بسیار بزرگ است و گروه زیرزمینی وجود خارجی نداشت و ما به همراه عدهای از افسران ارتش از دوستان شهید آیت و شهید نامجو و سرهنگ کتیبه به مناسبتهای گوناگون با هم دیدار داشتیم و گفتگو میکردیم. جناب سرهنگ فروزان فرمانده وقت ژاندارمری جمهوری اسلامی که از افسران متدین و تحصیلکرده ارتش بودند به همراه دوستانشان از جمله سرهنگ کتیبه، سرهنگ رحیمی و سرهنگ آگاه از وضع ارتش اطلاع داشتند. سرهنگ فروزان و سرهنگ فلاح از اولین افرادی بودند که در سال ۱۳۵۸ از فروپاشی ارتش جلوگیری کردند.
کاشانی همچنین عضویت این افراد در انجمن حجتیه را رد، اما از توضیحات بیشتر خودداری میکند و باز هم نوک پیکان اتهامات را به سوی میرحسین موسوی میگیرد و مدعی میشود در بازجوییها از او سوالات بسیاری از موسوی و بهزاد نبوی پرسیده شده است.
آیت چهرهای مرموز در تاریخ ایران است. درست مثل مظفر بقایی که بعدها به اتهام در همکاری در کودتای نوژه دستگیر شد. همین مرموز بودن، اما به احیا او میان جریان راست کمک کرد؛ بدهی بزرگ جریان راست هیچگاه با فعالیت آیت و حمایت از جلال الدین فارسی اثر نکرد اما سالها بعد این بدهی با حضور محمود احمدی نژاد ادا شد.