چگونه ترور امام حسن عسکری انجام نشد! خدایا ائمه را از دست آخوندها نجات بده. یا صاحب خرافه، یا ضامن چاخان!

By | ۱۴۰۰-۰۲-۱۱

چه کسی امام را ترور می‌کند؟

آخوند تر و تمیز و چاق و چله‌ای‌ است میانه‌سال. شیک و پیک. دکورش چشمگیر. میکروفن دوبله روی پایه، لهجه‌اش شیرین. به نظر می‌رسد امام‌جمعه‌ای، نماینده رهبری، صاحب‌مقامی باشد در آذربایجان. فیلم یک دقیقه سخنش درباره مقابله امام حسن عسکری با یک توطئه ترور و رام کردن یک قاطر وحشی است، دیدنی است.

آقا فرمودند قاطر اهلی شد، ما وحشی ماندیم

ترور امام با قاطر

«در نقل هست امام حسن عسکری را خواستند، قاطر چموشی را آوردند گفتند آقا این قاطر هم تقدیم به خدمت شما. امشب که مهمان ما بودید این قاطر هم هدیه شما از طرف خلیفه وقت. سوار شوید ببرید. (در اینجا آخوند با لحنی جیمز باند کلمبوئی از یک توطئه ترور پرده برمی‌دارد. ترور امام با قاطر:) تا امام سوار بشه، زمین بزنه امام را، کار را تمام کنند. (اما توطئه دشمن با یک جمله امام نقش بر آب می‌شود:) درحالی‌که امام نظام قاطر را گرفتند، یک چیزی در گوش قاطر گفتند (بغض ناطق و گریه جماعت) قاطر وحشی عرق کرد، رام شد. سرش را انداخت پائین. اهلی شد. وحشی را اهلی کرد. بعد یواش سوار شد (گریه جماعت) اما تو گوش ما یک چیزی بگن (شیون جماعت) اهلی نمیشیم. آدم  نمیشیم…»

پرسش و پاسخ با آخوند

حکایت آموزنده‌ای است. حضرت آقا شخصاً حق دارد! اما فرمایشات ایشان، چند پرسش را در پی دارد که در اینجا جناب آخوند به سؤال‌های مدعی جواب می‌دهد. (فیلم بالا در یوتیوب هست، اما فایل صوتی این پرسش و پاسخ انحصاراً در اختیار ماست، فروشی هم نیست!)

پرسش – اول اینکه چرا حضرت امام برای بازگشت خود از خانه خلیفه مرکب نبرده بودند. آیا قرار بوده پیاده برگردند؟
جواب – نه خیر، حضرت امام قاطر خود را برده بودند. حتی روایت هست که با اسب تشریف برده بودند. امام قاطر خلیفه را فقط به قصد رام کردن سوار می‌شوند. برای کم کردن روی خلیفه سوار شدند. خواستند قاطر را تست بزنند. امتحان کنند ببینند آدم می‌شود یا نه. یعنی رام می‌شود یا نه؟
– چه چیزی مشخص می‌کند خلیفه قاطر را هدیه داده به حضرت؟
– بابا، گفتم که. دوباره بگم؟ گفتند آقا این قاطر هم تقدیم به خدمت شما. امشب که مهمان ما بودید این قاطر هم هدیه شما از طرف خلیفه وقت. نقشه داشتند که قاطر امام را زمین بزند. قاطر را به بهانه کادو دادند. حالا توقع داشتید خلیفه قاطر را در کاغذ کادو بپیچد تقدیم امام کند؟ تولد امام نبود که. همین‌طوری رفته بود مهمانی. … آهان، یادم افتاد، یک روبان به رسم کادو به پای قاطر بسته بودند. دقیقاً نمی‌دانم به پایش یا به دمبش. ولی بسته بودند. خلیفه معمولاً حیوان کادو می‌داد روبان می‌بست. روایت است. … ولی تولد که نبود که. تولد بود یک شمع هم میذاشت روی پالان قاطر، روشن می‌کرد. ولی قاطر آتیش می‌گرفت.
پرسش – حضرت امام چه چیزی در گوش قاطر فرمودند؟
جواب – حقیقت نمی‌دانم. من که قاطر نبودم. قاطر که به من نگفت. یک حرفی بوده بین حضرت و قاطر.
پرسش – آیا قاطر می‌دانست توطئه‌ای در کار است؟
جواب – نه بابا، حیوان چه می‌فهمد. قاطر معمولی بود. ربات نبوده که هوش مصنوعی داشته باشد. قاطر قاطر است.
پرسش – پس چطور حرف امام را فهمیده.
-کی؟
– قاطر.
– برای اینکه امام یک چیزی در گوش قاطر گفت که قاطر فهمید.
– شما که فرمودید قاطر قاطر است.
– بعله ولی امام که امام است. قاطر هر قدر هم قاطر باشد، امام یک چیزی در گوشش بگوید، نمی‌فهمد؟ عرق نمی‌کند؟
-از کجا معلوم که عرق کرد؟
– از آنجا که امام یک چیزی در گوشش گفت. قاطر فهمید عرق کرد. وحشی بود، اهلی شد. سرش را انداخت پائین. گفتم که. گوش نمی‌کردی؟
– چرا قاطر سرش را انداخت پائین؟
– وحشی بود، اهلی شد سرش انداخت پائین. دوباره بگم؟ لابد خجالت کشید از حضرت. از حرفی که حضرت زد.
– حضرت آقا، قاطر عربی می‌فهمید؟
– کی؟
– قاطر.
– من چه میدانم. بروید از خودش بپرسید.
– به چه زبانی بپرسیم آقا؟
– به چه زبانی؟… ضدانقلابی شما؟ منافقینی؟ رضاشاه روحت شادی؟ سرکار اینو ببرش! (پایان)

***

به عشق سعدی شیراز

در کلاب‌هاوسی که ناشر کتاب جدید من (تفریح المسائل) راه انداخته بود، فرج سرکوهی و جمشید برزگر نویسندگان حاضر از من پرسیدند در شعر گفتن، چه کسی را دنبال می‌کنی و تحت تأثیرش هستی؟ گفتم به شاگردی سعدی مفتخرم. این سروده تازه را تقدیم شما و آن‌ها می‌کنم:

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
بسیجیان پی تعزیر بلبلان هستند
به ساقیان ولایت بگو که دولتیان
کنار منقل رهبر، معطل بستند
ببین چگونه دو دستی به سر زنند افراد
که در عذاب ازین رهبری یکدستند
چه شد شعار نه شرقی نه غربی سابق
که آب و خاک فروشان به هر دو پیوستند
گمان مدار که از پیش سفره برخیزند
چنین که روسیه و چین به عیش بنشستند
ز کوی ما نروند انگلیس و آمریکا
مگر به شرط چپاول جناق بشکستند 
دعای واکسن فایزر شبانه می‌خواندند
که مستجاب شد و صبحدم ز جا جستند
عجب از این‌همه جاسوس مکتبی دارم
 چنین که عقد تل‌آویو را به قم بستند
 میان فائزه و مجتبا چه توفیر است
که هر دو در پی میراث خون چکان هستند 
بیا که معرکه فایل صوتی است اینجا
ببین که مردم بالانشین عجب پستند
به عشق سعدی شیراز خوش بگو هادی
که خواستند ترا لال و خود نیارستند
***

www.tafrihbook.com

***

هادی خرسندی, ایندیپندنت فارسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *