زندگی در خیابان: جنبش اصلاحات به مثابه «ساختار فرصت سیاسی»

By | ۱۴۰۰-۰۳-۰۷

 در این روزنوشت‌ها، مفاهیم و مقدمات علمی جنبش‌های اجتماعی معرفی می‌شوند و جنبش‌های معاصر و نزدیک از جمله جنبش تنباکو، جنبش ۵۷، جنبش دوم خرداد، جنبش اصلاحات، جنبش سبز و… در مقام مثال و نمونه به صورت موردی مطالعه خواهند شد. رویکرد این نوشته‌ها به جنبش‌های اجتماعی جامعه‌شناسانه است، عنوان اصلی این مجموعه «زندگی‌ در خیابان» است اما عنوان فرعی هر بخش متفاوت خواهد بود. زبان و مفاهیم پایه در قسمت اول و دوم آمده‌اند. در قسمت سوم جنبش اجتماعی به مثابه «رفتار جمعی» و در قسمت چهارم جنبش اجتماعی به‌مثابه «بسیج منابع» معرفی شده‌اند. این قسمت به رویکرد سوم به جنبش‌های اجتماعی می‌پردازد.

زندگی در خیابان | قسمت پنجم

جنبش اجتماعی به مثابه‌ «ساختار فرصت سیاسی»

رویکرد سوم بر این باور است که جنبش‌های اجتماعی می‌توانند یک قالب برای  فعالیت سیاسی باشند. این رویکرد جنبش را  به شکل «‌ساختار فرصت سیاسی» ‌می بیند که امکان تعاملات سیاسی و دسترسی به متحدان بالقوه را فراهم می‌کند. نگرش سیاسی در این رویکرد غالب است و  به ماهیت سیاسی جنبش ها نظر دارد و ناظر به متغییرهایی است که میزان مشارکت سیاسی افراد و آستانه تحمل نظام سیاسی را بالا می‌برند. در این نگاه جنبش‌ها فقط واکنش‌های حاشیه‌ای و ضدِ نهادی نیستند و محصول ناتوانی و ضعف هنجارهای یک نظام/نهاد محسوب نمی‌شوند، بلکه ساختاری برای استفاده‌ی حداکثری از فرصت‌های سیاسی به شمار می‌روند. بی‌ثباتی‌های انتخاباتی، اختلافات و رقابت نخبگان ، و حوادث و بزنگاه‌های سیاسی نمونه‌هایی از وی‍ژگی‌های منعطف و تغییرپذیر نظام سیاسی هستند که امکان ظهور و حضور جنبش‌های اجتماعی را فراهم می کنند. در چنین وضعیت‌هایی است که جنبش‌های اجتماعی (فراتر از جبهه‌بندی سیاسی) در حین به چالش‌کشیدن نظم سیاسی با بازیگران نهادی و رسمی  به تعامل می‌پردازند.

نمونهجنبش اصلاحات» که در ۲۵ سال اخیر منجر به هویت‌یابی بخشی از فعالیت‌ها و فعالان سیاسی شده است، با رویکرد «ساختار فرصت سیاسی» قابل مطالعه است:

در دوره دوم ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی‌رفسنجانی اختلاف میان او و دومین رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای ظهور و بروز بیشتری یافت. رقیب مشترک، جناح چپ سیاسی، در انتخابات مجلس چهارم حذف شده بود و مدل توسعه اقتصادی و رویکرد هاشمی‌رفسنجانی به عدالت اجتماعی چندان مورد پسند خامنه‌ای نبود. تمایل هاشمی برای تمدید دوران ریاست‌جمهوری با مخالفت رهبری مواجه شد. از یک‌سو علی‌اکبر ناطق نوری، نامزد جناح راست برای ریاست‌جمهوری بود و علی خامنه‌ای نیز بر او نظر داشت. در سوی دیگر یاران و کارگزاران هاشمی‌رفسنجانی در یک ائتلاف شکننده به مخالفان اقتصادی هاشمی پیوستند. این ائتلاف چپ مدرن را پایه‌گذاری کرد؛ که برخلاف چپ سنتی، هم از توان رقابت با راست برخوردار بود و هم  نگرش افکار عمومی را به چپ‌ سنتی و رادیکال تغییر می‌داد. در ماه‌های منتهی به انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶، شکاف‌های کهنه و قدیم میان نخبگان سر باز کرد و موازنه‌ی نسبی قوا، فضای باز سیاسی و بدیعی را برای شکل‌گیری یک ساختار جدید فراهم کرد. بدنه‌ی این ساختار با گفتمان اصلاحات و قرائت‌های جدید از دین و ارزش‌های دموکراتیک تقویت شد. انتخابات هفتمین دوره‌ی ریاست‌جمهوری فرصتی را در اختیار «جنبش اصلاحات» گذاشت تا با شعار جامعه‌ی مدنی و به شکل یک جنبش اصلاح‌طلبانه با «ساختار فرصت سیاسی» ظاهر شود. این جنبش روز دوم خرداد هفتاد و شش به یک پیروزی گوارا رسید و دو سال بعد در انتخابات مجلس ششم دومین موفقیت خود را جشن گرفت.

اصلاح‌طلبان (فعالان جنبش اصلاحات) که با یک پیروزی غیر منتظره مواجهه شده بودند،  به سرعت به نهادهای حکومتی رفتند و کوشیدند تا جامعه‌ی مدنی را بر ارزش‌ها و هنجارهای مطلوبِ جنبش بنا نهند. اما تلاش آنان برای ایجاد جامعه‌ی مدنی از بالا، با چند مانع جدی مواجهه شد. ساختار چندگانه‌ی حکومت، مقاومت و کارشکنی و بحران‌سازی نهادهای اقتدارگرا و نظامی و سرانجام ورود عجولانه‌ی فعالان جنبش به حاکمیت و دورشدن از ساختاری که آن‌ها را به پیروزی رسانده بود، -و به تعبیر کلی‌تر ضعف استراتژی‌ها- سبب شد که جنبش اصلاحات در حین نهادینه‌شدن به کُما برود و به قول یکی از بزرگان در یک بیمارستان با تجهیزات کامل  بستری شود. چند شکست پیاپی لازم بود تا اصلاح‌طلبان دریابند که رویکرد سیاسی و بی‌توجهی به ریشه‌های اجتماعیِ جنبش‌ها، چه آثاری در پی دارد.

***

در سه قسمت اخیر، از سه رویکرد به جنبش‌های اجتماعی یاد شد. هر کدام از این سه رویکرد از مزایای بسیاری در مطالعه‌ی ریشه‌ها و علل پیدایش جنبش‌ها برخوردارند و توانسته‌اند رفتار جنبش‌های بسیاری را تشریح کنند، اما در کنار این  مزایا، هیچکدام بی‌عیب هم نیستند. در باب نمونه:

✓ رویکرد اول (جنبش اجتماعی به مثابه رفتار جمعی) ، جنبش را به صورت افراطی در رفتار جمعی خلاصه می‌کند و کمتر به سازوکار شکل‌گیری و تداوم و موفقیت آن توجه دارد.
✓ رویکرد دوم (جنبش اجتماعی به مثابه بسیج منابع) بیش از همه به منابع و بسیج منابع حول محور منازعه پرداخته است و به غفلت از ساختار منازعه و افراط در عقلانیت متهم است.
✓ و رویکرد سوم (جنبش اجتماعی به مثابه ساختار فرصت سیاسی) یک رویکرد سیاسی، محدود و فرصت‌طلبانه به جنبش‌ها محسوب می‌شود و به کارکرد اجتماعی جنبش‌ها و ریشه‌های اجتماعی آن توجه چندانی ندارد .

اما افزون بر این سه رویکردِ نسبتاً کلاسیک، رویکرد جدیدی به جنبش‌های اجتماعی هم وجود دارد که امکان مطالعه‌ی جنبش‌های مدرن را بهتر فراهم می‌کند. این رویکردِ هویت‌محور، در قسمت‌های بعد با تفصیل بیشتری می‌آید و در خلال آن «جنبش سبز ایران» هم مطالعه می‌شود.
زیتون-طاها پارسا:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *