آغوشِ آتش, رضا بی شتاب

By | ۱۴۰۱-۰۹-۱۴

برای آنان که به جان: عاشقِ این مردم وُ این بوم وُ بَرَند…

گمان مبر که قُقنُسانِ قصه کُشته ای

و یا گواژه1 میزنی به زندگان وُ زندگی

و دفترِ زمانه؛ این گواه را

پاره پاره کرده وُ به باد داده ای

که واژه واژه اش سرودِ واژگونی ات

شرر به جانِ ژاژخایِ هرزه ات زَنَد

و خواب وُ غفلت وُ غرور وُ مستی ات هبا کُنَد

مگر که نکبت وُ هراس وُ هاری ات دوا کُنَد

که هستی ات چو آفتی برایِ آفتابِ زندگیست

که کشتزارِ زندگی کویرِ زخمی وُ شهید شد…

ندای دل به کوهِ با شکوهِ مردمان رسید:

دوباره دستهای اتحاد را به هم دهید

دوباره راه را به گامهایِ ناگهانِ خود

طنینِ تازۀ ترانه ای دهید…

نگاه کن که اخگرانِ خانه مان

ز کهکشان به کهکشان ز بیکرانه ها رسیده اند

شراره های تابشی به پویشیِ شگفت

ز برقِ بی قرارِ صاعقه دمید

جوانه زد؛ به ناگهان شکُفت

چو همنشینِ عشق شد دمی؛

به چابکی؛ ز چنبر وُ ز پنجۀ خزان جهید

جهان گرفت وُ شد نمادِ جاودانگی…

چو شبنمِ نشسته بر شکوفه ای

دلِ بیانِ غنچه غنج می زَنَد

به شیوه وُ شگردِ شورشیِ ستُرگ وُ ناب

به قهرِ انقلاب وُ قامتِ قیام

به کوچه های پیچ پیچِ حادثه؛کنون روانه می شود

زمین وُ آسمان وُ دست های پینه بسته شان؛

به چهرۀ چروک وُ در هم وُ شکسته شان

نویدِ نوبهار وُ خنده وُ نوای تازه می دهد

دوباره ارغوان نوازد ارغنونِ نغمه ها

دوباره رقصِ هر ستاره رستخیزِ زندگی

که رازِ سرفرازیِ زمین وُ سرزمین وُ آدمی

خِرَد، سخن، رهایی است وُ سرخوشی

ـــــــــــــــــــــ

1-گواژه=سرزنش،طعنه زدن.

شنبه 12 آذرماه 1401/3 دسامبر 2022

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *