جنبش زن زندگی آزادی، جنبشی رهایی بخش و ذاتا دین ستیز! فیروز نجومی

By | ۱۴۰۲-۰۶-۱۸

هرگز جای تعجب و حیرت نخواهد بود اگر آنگونه که انتظار میرود، در سالروز تولد ستاره ای جاودان، مهسا امینی، در آسمان تاریک ایران، کشور زادگاه ما، نه تنها   ضربه ای سنگین و شکننده ای را بر ساختار حکومت اسلامی وارد نیاورد بلکه بر اقتدار و استدام و بقای آن نیز بیافزاید. البته که امید بستن به وقوع حادثه ای بزرگ در زمانی معین، در بیشتر اوقات ممکن است یاس و نا امیدی ببار آورد.

همین بس که به رفتار و کردار امنیتی حکومت مقدس آخوندی در این چند ماه گذشته بنگری، همچون یک حیوان، وحشی تر و درنده تر گشته است. دیر زمانی ست که مثل گروه کفتاران طئمه ای را یافته و دوره کنند تا سرانجام آنرا تکه پاره نموده و ببلعند. با این وجود، بر تعداد مخالفین و معترضین با نام و نشان نطام، مثل، روزنامه نگاران، هنرمندان و مدافعان حقوق بشر و غیره، افزوده شده و میشود. در سرکوب و خاموش سازی جنبش زن زندگی آزادی، نظام چند معترض از میان بازداشتیان با نام و نشانی ناشناخته برگزیده و بمنظور ایجاد ترس و وحشت بدار مجازات میآویزند که خود اگرچه پدیده تازه ای نیست، اما، پدیده ای ست که ماهیت فریبکار حکومت آخوندی را آشکار ساخته، ذات زشت و کریه آنرا افشا نموده و عدم اعتماد عمومی را به استبداد فقیه عمیق و وسیعتر مینماید

اخیرا، نظام، بر دامنه حمله خود افزوده است و به پاکزدایی دانشگاهها از استادهایی پرداخته اند که بزعم آنها مرتکب گناهی بزرگ و دوگانه گشته اند، هم دچار رکورد علمی   بوده اند و هم نقش مهمی در رسانه ها بازی کرده اند. چرا که نظام تاب و توان شنیدن آوای مخالف را ندارد. چرا که در نظام مقدس اسلامی ولایت فقیه، جایی برای شک و تردیدی به یکتایی و یگانگی فقیهی که بر جامعه سلطه افکنده است، وجود ندارد. یعنی که در حکومت آخوندی، جایی برای مقاومت و اعتراض وجود ندارد یا تسلیم میشوی، دوری بجویی و خاموشی گزینی، یا دست از شک و تردید به یکتایی و یگانگی آخوند خامنه ای، برخاسته از صنف روضه خوانان، بر نگیری و از تسلیم باراده و اطاعت از او سر باز زنی.

 این بدان معناست هر روز که به سالروز پیوستن مهسا، ستاره ای جاویدان، نزدیکتر شده ایم، نظام خود دچار ترس و وحشتی شده است، بسی بسیار بیشتر از آنچه که در دفاع از وحدت و یکتایی و یگانگی آخوند خامنه ای بوجود آورده است. اگر نیک تر بنگری، براحتی میتوانی مشاهد کنی که این حیوان وحشی داندانهای خود را برای دریدن و پاره پاره کردن، تیز و برنده تر ساخته است. نظام مقدس اسلامی برای انتقام ستانی، سرکوب و کشتار برپا کنندگان جشنواره تولد مهسا، دیر زمانی ست که.تمامی نیروهای قهر و خشونت را همه آماده نموده است که بکوبند و بزنند و بگیرند و بزنجیر بکشند و از وقوع هرگونه چالشی به نظام جلوگیری بعمل آورند.

اینجا، باید پرسید، براستی چرا این نظام با تمامی نیروهایی که در تحت فرمان خود دارد، باید دچار ترس و وحشت شود همچنانکه، در رفتار و تصمیم گیریها و سیاستها نظام، بویژه در زمینه های فرهنگی و رسانه ای بخوبی دیده میشود. رفتار خشونتبار و واکنش خشمگینانه به هر گونه اعتراضی، بیانگر ترس و وحشتی ست که گریبان نیروهای امنیتی را گرفته است، ترس و وحشت از برامدن جنبش زن زندگی آزادی. حکومت آخوندی بخوبی آگاه است که این جنبش ریشه در باوری دارد، نافی و نهایتا در تضاد و خصومت با یکتایی و یگانگی خدایی ست که جانشین او آخوند خامنه ای ست. اگر، حکومت مقدس اسلامی به اماده سازی تمامی نیروهای سرکوب پرداخته است، بآن دلیل است که  با درخشش جنبشی مواجه گشته است رهایی بخش و برای نخستین بار خاموش ناشدنی، جنبش زن زندگی آزادی. چون جنبشی ست، ذاتا، در خصومت با اصل و اصولی دینی که قشر مفتخوار آخوند، خود را متولی آن میداند، دین اسلام، دینی که بر اصل لا الله الا الله بنا گردیده است، اصل یکتایی و یگانگی الله و یا اصل مطلق گرائی، اصلی که در عمل به تسلیم، پذیرش بدون چون چرای وحدت الله و اطاعت از احکام الهی میانجامد.

اگرچه، نظام همچنان بخود غره است و اقتدار خود را روزانه در خشم و خشونت بیان میکند. اما، بخوبی آگاه است که جنبش زن زندگی آزادی، نهایتا بازتاب رشد و توسعه جنبش دین ستیزی ست. البته که این انتظار بوجود آمده است که این جنبش در سالروز تولد مهسا باوج خود برسد. اما، اگر واقع بینانه بنگریم، نظام آخوندی دارای آن توانایی ست که مانع رسیدن این جنبش باوج خود گردد. غافل از اینکه هر روز که بر عمر جنبش زن زندگی آزادی افروده میشود، آنروز از عمر الله پرستی و نظام مطلق گرایی و تسلیم و اطاعت، از عمر حکومت مقدس اسلامی کاهش خواهد یافت.

در شرایطی که ما در آن بسر میبریم ضرورت تاریخی عبور از نظام سرمایه داری و برپا داشتن نظام سوسیالیستیی و یا گذار از نظام مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی نیست و یا هر نظریه دیگری در زمینه گذار جامعه سنتی به جامعه مدرن. ضرورت تاریخی در شرایطی که دین و متولیان دین، برخاسته از حوزه های علمیه بر آن حاکم گردیده است، عبور از دینی ست که متولی آن، قشر آخوند است، قشری که قرنها به هزینه ملت، دانشی کسب کرده است که باور به مطلق گرایی را که در باور به لا الله الا الله بازتاب مییابد توسعه داده و پایدار بسازند که خود زمینه ساز استبداد و تداوم آن در طول تاریخ بوده است.

بعبارت دیگر، در شرایط کنونی، برای ما رهایی از اسارت در دست باورهای دینی، رهایی از باور باصل و اصول دینی که بنیان نظام فرمانروایی و فرمانبری ست که ضرورت تاریخی ست. نظامی که لزوما، یک نظام تولیدی و بر اساس روابط مادی و تضاد طبقاتی بوجود نیامده است بلکه نظامی ست اساسا فرهنگی که بنیان آن مالکیت انحصاری ست بر دانش الهی بر خاسته از علم به کلام و احکام و فرامینی که الله در قرآن صادر کرده است که در برابر آن بخش وسیع دیگری در جامعه وجود دارد که از کسب این دانش انحصاری بی بهره است. یعنی که جامعه آخوندی از دو بخش ساخته شده است، یک بخش فقیه و یا مجتهد بر راس ساختار طلبه گری در حوزه های علمیه. بخش دیگر جامعه آخوندی را، مقلدین و توده های عظیم مردمی تشکیل میدهند که باور به اصل و اصول مطلق گرایی را از نسل پیشین بارث برده اند، باوری مشترک در تمامیت جامعه. آیا میتوان بان لحظه ای اندیشید که باورمندان بهوش آیند که لا الله الا الله دروغی ست که بزرگتر از آن در تاریخ بشر نتوان یافت، بویژه خدایی که شیفته سخنگویی برای زمانی کوتاه و عاشق حکمرانی و فرمانروایی تا ابداست. اگر الله، خدایی که محمد را به پیامبر برگزیده است، پس با خدای عیسی و موسی و خدایان اقوام و جوامع دیگر چه باید بکنیم؟

این است که امروز رهایی از باور مشترک باصل فرمانروایی و فرمانبری، باور مشترک به نظامی که بر اساس عبودیت و بندگی انسانها بنا گردیده است در شرایط کنونی، ضرورتی ست تاریخی که باید پاسخگوی آن بود.

 بر بنیان این باور مشترک و در دفاع از باور به لا الله الا الله است، که حکومت آخوندی تمامی جنایتها و رفتار ضد بشری خود را توجیه میکند. تحت بیرق لا الله الا الله است که نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بر تمامیت جامعه سلطه افکنده است و هر مقاومت و اعتراضی را با بیرحمی بی سابقه ای سرکوب و خاموش نموده است. چون حکومت آخوندی در دفاع از دین الله و باور به یکتایی و یگانگی الله است که بزنجیر میکشد و باسارت در میاورد، و آزار و شکنجه میدهد آنانی را که به اعتراض برخاسته و یا باعتراض کلمه ای بزبان رانده اند.

باور مشترک بین حاکم و محکوم و در شرایط کنونی بین مجتهد و مقلد، خود سبب گردیده است که بحرانهایی گوناگون، چه در درون و چه در جهان بیرونی، بواسطه استمرارشان به پدیده هایی تبدیل گردیده اند نسبتا عادی. این است که بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تورم، بیکاری، توسعه فقر و گرسنگی نتوانسته اند نظام فرمانروایی و فرمانبری ولایت فقیه را از پای در آورد. چون براستی و صداقت نتوانی فقیه را مورد نقد و نفی قرار دهی بدون آنکه پای دینی  را که وی بر اصل و اصول آن حکومت میکند بمیدان بازرسی بکشانی.

خیزش جوانان و تداوم جببش کشف حجاب که حتی به درون نهاهای فقاهتی نفوذ کرده و بعضا آخوندها را تحت تاثیر خود قرار داده و به منتقد نظام تبدیل نمود است، اگر، از دین ستیزی بر نمیخیزد از کدام کنش اعتراضی ست که بر میخیزد. اینروزها شناخته شده ترین منتقدین حکومت اخوندی، کسی ست که خود پرورده نهادهای آخوندی بوده است. یکی از آنها آقای مهدی نصیری ست که پس از سالها خدمت، از نظام ولایت خروج یافته و حکومت آخوندی را مورد نقد و نقی قرار داده است. اخیرا، نظام ولایت فقیه را متهم کرده است به عدم توانایی ارائه یک روایت معتبر برای ادامه حکومت. او خطاب به نظام سوال میکند که دستآورد روایت آخوندی در این 44 سال گذشته را در کجا میتوان یافت؟ آقای نصیری که لباس آخوندی از تن در آورده و بزیارت آرامشگاه مهسا میرود، نظام ولایت فقیه را تمام شده می بیند و بر آن باور است که نظامی که ناتوان از ارئه روایت است و در عین حال دست بگریبان گسترش فقر و فلاکت است، نمیتواند ادامه یابد و بزودی فرو خواهد ریخت. البته که روایتی که خود ارائه میدهد، بنظر میرسد بازگشت است به دوران مشروطه. حال آنکه تضاد و خصومت امروز نه از رابطه دولت با مردم بلکه از رابط مردم با قشر و نهاد آخوندی بر میخیزد، از رابطه مردم با دینی که برساخته دست نهاد فقاهت است. تا آخوند و نهاد آخوندی به موجودیت خود ادامه میدهند، رهایی از ارزشهای بازدارنده و حرکت بسوی زن زندگی آزادی بسیار دشوار خواهد بود.

معلوم است، تا زمانیکه ارزشها و باورهایی که آخوند بر جامعه حاکم گردانیده است، ارزشها و باورهای دینی، ، مورد نقد و بررسی قرار نگرفته و جامعه سلطه و سروری دین را در حوزه اجتماعی، خسارتبار و مضر در نیابد، آن آگاهی لازم برای گذار از حکومت اسلامی بوجود نمیاید. تا بامروز هیچ نیروی مخالفی نتوانسته است طرح بدیل نظامی را ارائه دهد که بتواند پشتیبانی و حمایت مردم را بخود جلب نماید و بر نظام آخوندی غلبه کند. اجتناب از نقد و حتی نفی دین بآن دلیل که مردمان بدان باور دارند، هر چند با چشمهای بسته و با ابزار احساسات و نه عقل و خرد،نسبت بدان غیرت و تعصب میورزند، خود مانع بزرگی ست بر سر راه رشد و نمو و ظهور یک نظام بدیل و یا نیروی سیاسی معتبر.

اهمیت جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی در آن است که بدیل نظام، نقد و نفی اصل مطلق گرایی، بنیان نظام استبدادی دین و قدرت، در نهاد آن نهفته است. اگر بدرون جنبش زن زندگی آزادی بنگریم، میتوانیم نگرانی و اضطرابی که هماکنون گریبان نظام مقدس اسلامی را گرفته است درک کنیم. چرا که جنبش زن زندگی آزادی، ذاتا نفی نظام فرمانروایی و فرمانبری ست، نظامی استوار بر بنیان احکام دینی. آگاهی به خصلت دین ستیز جنبش زن زندگی آزادی ست که حکومت آخوندی را بمرز فروپاشی میکشاند و رهایی از ارزشهای اسارتبار دین اسلام را بارمغان میآورد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *