حماس و جمهوری اسلامی: از فداییان اسلام و اخوان‌المسلمین، تا ارثیه‌ای از سلیمانی

By | ۱۴۰۲-۰۸-۰۷

در پی حملات حماس به شهروندان اسراییل در روز ۱۵مهر۱۴۰۲، سوال‌های بسیاری در مورد میزان نقش داشتن جمهوری اسلامی در این حملات مطرح شده است. «علی خامنه‌ای» که به‌روشنی نگران واکنش اسراییل و ‌آمریکا بود، ابتدا قویا هرگونه نقش داشتن حکومت ایران را رد کرد، اما سپس دیگر دولت‌ها را، تهدید به تداوم اقدامات گروه‌های شبه‌نظامی مورد حمایت ایران کرد. این نوشتار، نگاهی به روابط پیچیده جمهوری اسلامی ایران و حماس در چهار دهه اخیر دارد.

واقعیت مسلم و آشکار امروز خاورمیانه این است که جمهوری اسلامی تنها دولتی است که هنوز سر جنگ با اسراییل دارد و تنها منبع جدی تسلیحاتی حماس و جهاد اسلامی فلسطین است.

کشورهایی مانند قطر و ترکیه، در مواردی به حماس و حکومتش در نوار غزه کمک‌های مالی کرده‌اند، اما دوحه و آنکارا هرگز از این گروه حمایت تسلیحاتی نمی‌کنند و از عملیات‌های تروریستی‌اش پشتیبانی سیاسی به‌ عمل نمی‌آورند.

ترکیه روابط کامل با اسراییل دارد و چند سال است در تلاش برای بهبود این روابط هم هست، و قطر علی‌رغم به رسمیت نشناختن اسراییل، بارها بین حماس و این کشور میانجیگری کرده و چند روز پیش، به همین علت مورد تحسین مشاور امنیت ملی اسراییل قرار گرفت.

کشورهای عربی نیز بیش از ۲۰ سال است در موضعی واحد، راه‌حل دو دولتی را پذیرفته‌اند و موضع‌شان همان است که عربستان سعودی این روزها بر آن تاکید می‌کند، به رسمیت شناختن و صلح با اسراییل در ازای تشکیل دولت مستقل فلسطینی.

در این میان اما این سوال مطرح می‌شود که مگر حماس و جهاد اسلامی هر دو گروه‌های سُنی و مرتبط با جنبش اخوان مسلمین نیستند؟ پس چگونه است که جمهوری اسلامی امروز نزدیک‌ترین حامی آن‌ها است. این سوال‌ها به‌خصوص پس از آن بالا گرفتند که فیلم گفت‌وگویی از «زیاد نخاله»، رهبر جهاد اسلامی، منتشر شده که در آن تاکید می‌کند عضویت شیعیان در این سازمان، مجاز نیست.

اسراییل‌ستیزی

گروه‌های اسلام‌گرای شیعه و سنی، سابقه طولانی همکاری با یکدیگر را دارند، گرچه در موارد مختلفی نیز به عناد با یکدیگر رسیده‌اند، به‌خصوص در دوره اوج فرقه‌گرایی که در سال‌های پس از جنگ عراق در سال ۱۳۸۲ و جنگ‌های داخلی کشورهای عربی ۱۳۹۰ شاهد بودیم.

به سال‌های پیش از انقلاب ۱۳۵۷ که بازگردیم، فداییان اسلام و اخوان مسلمین روابطی داشتند. نواب صفوی در بعضی جهات از این گروه الهام گرفته بود و در سفر به مصر، با رهبران این گروه دیدار کرد.

وقتی جمهوری اسلامی در ایران سر کار آمد، در ابتدا با استقبال بسیاری گروه‌های اسلام‌گرای سنی از جمله اخوان مسلمین مواجه شد. برخی از سران اخوان مسلمین سوریه حتی به ایران آمدند و قصد داشتند با نظریات خمینی بیشتر آشنا شوند.

آنچه امکان همکاری جنبش اخوان و جمهوری اسلامی را سد کرد، حمایت قاطع حکومت خمینی از حکومت «حافظ اسد» در سوریه بود. اسد در سال ۱۳۶۰ دست به سرکوب شورش اخوان در حمای سوریه زد که در جریان آن هزاران نفر کشته شدند. اما در جریان جنگ ایران و عراق، دمشق مهم‌ترین متحد عربی تهران بود و در نتیجه حکومت خمینی از دولت سکولار سوری‌ها در مقابل اسلام‌گرایانی که سلاخی می‌شدند حمایت کرد و این‌گونه بود که روابط اخوانی‌ها و خمینیست‌ها، تا مدت‌ها مخدوش شد.

از سوی دیگر، جمهوری اسلامی در همان اوایل انقلاب دست به تشکیل حزب‌الله در لبنان زد و در طول سال‌ها، گروه‌های شیعه عراقی و افغانستانی را نیز قوام داد تا اسلام‌گرایی شیعه، به اردوگاهی در منطقه دست یافته باشد. البته همکاری بین اسلام‌گرایان شیعه و سنی، حتی افراطی‌ترین‌شان، هیچوقت به‌طور کامل قطع نشد. مثلا در دوران جنگ بوسنی هرزگوین، جمهوری اسلامی و حزب‌الله لبنان حتی با القاعده نیز همکاری می‌کردند.

گروه جهاد اسلامی فلسطین که تشکیلش در غزه به سال‌های ابتدایی پس از انقلاب ۱۳۵۷ باز می‌گشت، و بیش از همه تحت‌تاثیر خمینی بود، به رابطه با تهران ادامه داد و در واقع کوشید با اتکا به این حمایت، خود را به رقیبی در مقابل سایر گروه‌های فلسطینی بدل کند.

جمهوری اسلامی حتی مدتی به فکر گرواندن این گروه به تشیع و تبدیل آن به پایگاه تبلیغ این مذهب در میان فلسطینی‌ها بود، اما افکار اخوانی جهاد اسلامی، مانع چنین چیزی شد.

اما فصل مشترک جمهوری اسلامی و بسیاری گروه‌های اسلام‌گرای سنی که باعث نزدیکی‌شان می‌شد، اسراییل‌ستیزی شدید بود. در واقع تاریخ جمهوری اسلامی و سیاست خارجه‌اش از نزدیک با تاریخ نزاع عرب‌ها و اسراییل گره خورده است.

انقلاب ۱۳۵۷، چندی پس از سفر تاریخی «انور سادات» به اسراییل و صلحش با این کشور صورت گرفت، تا خمینی از همان ابتدا دشمنی با سادات را در سرفصل برنامه جمهوری اسلامی قرار دهد. بیهوده نبود که قاتل اسلام‌گرای سادات، «خالد اسلامبولی»، در ایران به‌عنوان قهرمان معرفی شد و نام خیابان وزرای تهران را به یادش تغییر دادند.

مصر اولین کشور عربی بود که با اسراییل صلح می‌کرد. در سال‌های بعد هم هروقت عرب‌ها و اسراییلی‌ها به صلح نزدیک شدند، این جمهوری اسلامی بود که سعی کرد کارشکنی کند و حامی گروه‌های مخالف صلح بود؛ حتی اگر شیعه یا حتی اسلام‌گرا نباشد.

در آبان۱۳۷۰، کنفرانس مادرید با ابتکار آمریکا و اتحاد شوروی بر پا شد تا مذاکرات صلح با اسراییل و چند کشور عربی هم‌مرز با آن ازجمله لبنان، سوریه و اردن صورت بگیرد. فلسطینی‌ها نیز در قالب هیات اردنی حضور یافتند تا شاهد اولین مذاکرات بین اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها باشیم.

جمهوری اسلامی از همین دوران دست به کارشکنی زد و حاضر بود از هر گروهی که با این صلح مخالفت کند، حمایت کند. حکومت اسد در سوریه نیز در ابتدا موضعی مشابه داشت. در پی مادرید، مذاکرات مخفی اسلو پیش رفت تا سال ۱۳۷۲، شاهد توافق‌های تاریخی بین اسراییل و ساف و نهایتا دست دادن «یاسر عرفات» و «اسحاق رابین»، در حیاط کاخ سفید باشیم.

در این فضا بود که دمشق و تهران، پشتیبان ائتلافی از گروه‌های مخالف صلح به نام «ائتلاف نیروهای فلسطینی» یا «دمشق ۱۰» شدند، که شامل گروه‌های چپ و اسلام‌گرا می‌شد. اما حکومت اسد خود به‌زودی تحت فشار و وعده‌های دولت وقت «بیل کلینتون»، دست به مذاکره با اسراییل زد.

دمشق نه‌تنها حمایتی جدی از گروه‌های فلسطینی تروریستی و مخالف صلح انجام نمی‌داد، که تا یک قدمی صلح با اسراییل هم پیش رفت. این جمهوری اسلامی بود که در جریان دهه ۱۳۷۰ بر حمایت خود از حماس‌ و جهاد اسلامی افزود.

در سال‌های آینده، تمام تحرکات تروریستی این گروه‌ها از کشتن خاخام‌ها تا بمبگذاری در بازارها و اتوبوس‌ها، تا قتل زنان و کودکان، مورد حمایت جمهوری اسلامی بود. این حرکات به‌خصوص پس از شکست خوردن مذاکرات صلح و درگرفتن انتفاضه دوم در سال ۱۳۷۹ شدت گرفتند.

 سیاست خامنه‌ای تقویت گروه‌های اسلام‌گرا بود، اما در‌عین‌حال حاضر به حمایت از هرگونه گروه اسراییل‌ستیز بود. همین است که در فروردین ۱۳۸۱ گفت «سازمان‌های مبارز فلسطینی اعم از سازمان فتح، سازمان حماس، جبهه خلق، جهاد، حزب‌الله و دیگران، دستشان را روی هم گذاشته و تصمیم گرفته‌اند. همه به یک نتیجه رسیده و راه فداکاری را پیدا کرده‌اند؛ فهمیده‌اند که راه نجات فلسطین، آماده شدن برای فداکاری است».

اشاره خامنه‌ای به «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» مهم بود، چرا‌که این گروه سیاست مارکسیستی-لنینیستی داشت و  ازنظر تاریخی، از نزدیکان گروه‌های چپ ایرانی همچون فدائیان خلق بود. اما از آنجا که اسراییل‌ستیزی در این روابط بر همه‌چیز ارجح است، امروز نیز این گروه چپ‌گرای فلسطینی از «قاسم سلیمانی» تمجید می‌کند و خود را بخشی از «محور مقاومت» می‌داند.

رویدادهای چند سال بعد نیز بر تسلط بیشتر جمهوری اسلامی بر صحنه سیاست فلسطین افزود. در سال ۱۳۸۲، حمله آمریکا باعث سرنگونی صدام حسین شد که شاید مهم‌ترین مدافع گروه‌های تروریستی فلسطینی بود.

 در سال ۱۳۸۳ رهبر معنوی حماس، «شیخ احمد یاسین»، در حمله اسراییلی‌ها به قتل رسید و عرفات، رهبر ساف نیز، چند ماه بعد در مرگی مشکوک در پاریس درگذشت. جمهوری اسلامی حالا کوشید بر رهبران جدیدتری همچون «خالد مشعل»، که چهره اصلی حماس شد، تاثیر بگذارد، به‌خصوص که دیگر هیچ حکومت عربی حامی آن‌ها نبود.

دوران اختلاف

با‌این‌وجود، فضای پس از جنگ عراق بر فرقه‌گرایی و ترویج افراطی‌گرایی شیعه و سنی در منطقه افزود و این، روابط جمهوری اسلامی با حماس را بغرنج می‌کرد. حکومت ایران همواره تلاش برای حفظ این روابط را داشت. وقتی حماس در انتخابات سال ۱۳۸۵ فلسطین پیروز شد، خامنه‌ای در دیدار با مشعل، این پیروزی را تبریک گفت و آن‌ را از «غافلگیری‌های شیرین الهی و تحقق وعده خداوند برشمرد».

یک سال بعد، درگیری ساف و حماس منجر به اخراج اولی از غزه شد، تا حماس حکومتی در آنجا برپا کند و حالا جمهوری اسلامی به دستاوردی رسیده بود که آرزویش را می‌کرد؛ گروهی از «محور مقاومت» در مرزهای جنوبی اسراییل حضور داشت، در‌حالی‌که «حزب‌الله» نیز از شمال این کشور را تهدید می‌کرد.

در سال ۱۳۸۸ که ایران درگیر جنبش سبز شد، حماس با تبریک به «محمود احمدی‌نژاد»، موضع خود را روشن کرد. مشعل نیز با سفر به تهران، با خامنه‌ای و احمدی‌نژاد دیدار کرد. دو سال بعد که دور جدیدی از مذاکرات اسراییل و فلسطین در جریان بود، احمدی‌نژاد با بیان اینکه ساف نماینده مردم فلسطین نیست، خشم فلسطینی‌ها را برانگیخت. در واکنش، «نبیل أبو ردینه»، سخنگو «محمود عباس» گفته بود «کسی که خودش نماینده مردم ایران نیست و در نتایج انتخابات تقلب کرده و مردم ایران را سرکوب می‌کند، حق ندارد حرفی از فلسطین، رییس‌جمهور، یا نمایندگانش بزند».

با این حساب، روابط ساف و تهران مخدوش بود و روابط تهران و حماس در اوج. اما درگرفتن جنگ داخلی سوریه، کار را دشوار کرد؛ درست همان‌طور که کشتار سال ۱۳۶۰ در حما، رابطه اخوان و جمهوری اسلامی را پیچیده کرده بود.

 این‌بار نیز اخوان مسلمین سوریه از گروه‌های اصلی حامی اپوزیسیون بود، در‌حالی‌که جمهوری اسلامی مدافع اصلی بشار اسد بود و به‌زودی هزاران نفر از نیروهای «محور مقاومت» را به ابتکار «قاسم سلیمانی»، به سوریه فرستاد تا در کشتن صدها هزار نفر از مردم این کشور و حفظ حکومت نقش داشته باشند.

سردی روابط دو طرف، به‌زودی علنی شد. در آذر ۱۳۹۱، «جواد کریمی قدوسی»، سپاهی سابق و عضو وقت کمیسیون امنیت ملی مجلس،‌ خشم خود از رهبران حماس را نشان داد و حتی مدعی شد: «گردان‌های قسام [شاخه نظامی حماس] تحت امر جمهوری اسلامی هستند، نه تحت امر خالد مشعل و اسماعیل هنیه».

مشعل که پیش‌از این مقیم دمشق بود، این شهر را به مقصد دوحه ترک کرد که آن روزها جدی‌ترین حامی مخالفین اسد بود. او در ضمن حالا که از جمهوری اسلامی فاصله می‌گرفت، سعی کرد به عربستان سعودی نزدیک شود. دیگر علت افزایش اعتماد‌به‌نفس حماس، در فاصله گرفتن از دو دولت شیعه‌محور دمشق و تهران، این واقعیت بود که اخوان مسلمین در پی بهار عربی برای اولین بار در تاریخ بیش از ۸۰ ساله خود به قدرت رسیده بود. محمد مرسی در انتخابات ریاست‌جمهوری مصر پیروز شد، تا حالا قاهره در دست اخوانی‌ها باشد.

حتی انتظار می‌رفت اخوانی‌ها پیروز اصلی سلسله انقلاب‌های عربی باشند و در تونس و یمن نیز در شرف به قدرت رسیدن بودند؛ در‌حالی‌که احزاب نزدیک به تفکر اخوانی در ترکیه و مراکش نیز سرکار بودند. اما سرنگونی مرسی در پی کودتا از یک سو، و عدم موفقیت انقلاب در سوریه از سوی دیگر، باعث شد حماس بار دیگر راه آشتی با جمهوری اسلامی را طی کند.

یک سال بعد، نشانه‌هایی از ترمیم ظاهر شد. صفحه خامنه‌ای در «گوگل پلاس»، عکسی از مشعل را منتشر کرد و وقتی «مهدوی کنی» درگذشت، مشعل به خامنه‌ای پیام تسلیت فرستاد. با‌این‌وجود به‌نظر می‌رسید مذاکرات بین حماس و جمهوری اسلامی که در بیروت و تهران در جریان بود، موفق نبوده‌اند. در سال‌های بعدتر برخی رسانه‌های جمهوری اسلامی، پوششی خنثی یا منفی از حماس و به‌خصوص شخص مشعل داشتند. او در مارس ۱۳۹۵ در گفت‌وگویی اختصاصی با «فرانسه ۲۴» تاکید کرد که حمایت جمهوری اسلامی از حماس کاهش یافته و افزود «ایران دیگر از پشتیبان‌های اصلی حماس نیست». وقتی اتحادیه عرب، حزب‌الله را تروریستی اعلام کرد، حماس رسما اعلام مخالفت نکرد.

یک سال بعد اما دو اتفاق به‌نظر متضاد افتادند که نهایتا بر سلطه جمهوری اسلامی بر حماس افزودند. در ماه مه، مشعل با حضور در دوحه، منشور جدیدی برای گروهش اعلام کرد که برای اولین بار به‌نظر امکان راه‌حل دولتی را می‌پذیرفت؛ یعنی دقیقا مقابل موضعی که خامنه‌ای همیشه بر آن تاکید کرده بود و گفته بود فلسطین باید «از نهر تا بحر؛ نه حتی یک وجب کمتر»، به دست فلسطینی‌ها برسد و اسراییل «غده سرطانی» است که باید نابود شود. به‌نظر می‌رسید حماس قصد دارد راه اعتدال را طی کند.

اما تنها چند روز پس از انتشار این منشور جدید بود که در پی انتخابات درونی، ریاست دفتر سیاسی حماس از مشعل به اسماعیل هنیه، رهبر سابق این گروه در غزه، رسید. جای هنیه در غزه را نیز «یحیی سنوار» پر کرد که سابقه نزدیکی فکری به جمهوری اسلامی را داشت. به‌زودی مشخص شد که هنیه و سنوار قرار است به سردی روابط با تهران پایان دهند، و این گروه را دوباره به «محور مقاومت» بازگردانند.

قاسم سلیمانی انتخاب هنیه را تبریک گفت و در پیامی، بر «ادامه خط جهادی تا آزادی مسجد الاقصی و کل فلسطین» تاکید کرد که در واقع رد روشن منشوری بود که مشعل تنها چند روز پیش در دوحه رونمایی کرده بود. سنوار به زودی در گفت‌وگوهای رسانه‌ای تاکید کرد که روابط حماس با جمهوری اسلامی کاملا احیا شده‌اند.

در طول سال‌های اخیر، مقامات جمهوری اسلامی و حماس هر روز علنی‌تر از پیش، از روابط با همدیگر و حمایت مالی تهران از این گروه تروریستی می‌گویند. در سال ۱۳۹۱، «محمد‌علی جعفری»، فرمانده وقت سپاه، گفته بود ایران فناوری موشک فجر ۵ را به غزه می‌فرستد، اما با لحنی مبهم از این رابطه صحبت کرده بود.

این ابهام اما در سال‌های بعدی از میان رفت و امروز هنیه و سایر رهبران، با افتخار از کمک‌های میلیون دلاری ایران می‌گویند. از پر سر‌و‌صداترین این اعترافات در سال ۱۳۹۹ بود که «محمود زهار»،‌ از رهبران حماس، در گفت‌وگو با «العالم»، شبکه عربی جمهوری اسلامی، از این گفت که در سفر به ایران با سلیمانی دیدار کرده و از او ۲۲ میلیون دلار پول نقد گرفته؛ او گفت این میزان می‌توانست بیشتر هم باشد، اما چمدان‌های هیات حماس جا نداشته است. «احمد عبدالهادی»، از دیگر رهبران حماس،‌ حتی مدعی شد سلیمانی بارها به غزه سفر کرده است که به احتمال زیاد، ادعایی دروغ است.

جمهوری اسلامی در این سال‌ها در ضمن تلاش برای مخدوش کردن هرگونه تلاش برای صلح را ادامه داده است. در سال ۲۰۱۸ بود که خامنه‌ای در نامه‌ای به هنیه بر این موضع تاکید کرد و نوشت: «حرکت به سمت مذاکره با رژیم فریبکار و دروغگو و غاصب، خطای نابخشودنی بزرگی است که پیروزی ملت فلسطین را به عقب می‌اندازد و جز خسران عاید آن ملت ستم‌کشیده نمی‌کند».

حماس و سایه سلیمانی 

این سلیمانی بود که در دوران فرماندهی نیروی قدس کوشید نیروهای «محور مقاومت» را به هم نزدیک‌تر کند. اما در پی کشته شدن او در دی۱۳۹۸ توسط دولت آمریکا نیز، این اقدامات ادامه یافتند. «اسماعیل قاآنی»، فرمانده جدید نیروی قدس، در چند سال اخیر سفرهای متعددی به منطقه داشته و از مهم‌ترین تحولات اخیر این است که به‌روشنی بین حزب‌الله و حماس هماهنگی‌هایی انجام می‌شود که نماد آن سفرهای مکرر قاآنی و رهبران حماس و جهاد اسلامی به بیروت است.

در پی حملات تروریستی ۱۵مهر۱۴۰۲، با اینکه مقامات جمهوری اسلامی می‌کوشیدند نقش مستقیم این حکومت را انکار کنند، رسانه‌های نزدیک به سپاه و خامنه‌ای بر عکس می‌کوشیدند سهم جمهوری اسلامی را به نمایش بگذارند.

خبرگزاری «تسنیم» وابسته به سپاه، در گزارشی اختصاصی از رزمایش‌های «رکن الشدید» فلسطینی‌ها گفت که حدود چهار سال ادامه داشته‌اند و به‌روشنی بدون حمایت جمهوری اسلامی ممکن نمی‌بودند.

روزنامه «کیهان»، در تحلیل‌های خود مدعی شد که از دستاوردهای حمله حماس، «شکست پروژه عادی‌‌سازی روابط با این رژیم توسط برخی کشورهای عربی و خنثی‌سازی نقشه موسوم به پیمان ابراهیم» بوده است.

بدین‌سان می‌توان گفت که شکاف اصلی خاورمیانه، امروز نه بین اسلام‌گرایی و سکولاریسم است و نه بین شیعه‌گرایی و سنی‌گرایی. در یک سوی این شکاف، جمهوری اسلامی قرار گرفته که به‌جای دنبال کردن منافع ملی ایران، راه خمینیسم و ستیزه‌جویی با مردمان و دولت‌های منطقه را در دستور خود قرار داده، و در سوی دیگر، تمام نیروهایی که خواهان صلح و روابط حسنه بین تمام کشورهای منطقه، ازجمله ایران، اسراییل و کشورهای عربی هستند.
ایران‌وایر
آرش عزیزی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *