حوزه‌های متفاوت قدرت دین در ایران و جهان

By | ۱۴۰۲-۱۰-۲۵

دین چه کارکردی دارد؟ مذهب کجا می‌تواند مخل روند زندگی باشد؟ آیا دین بدیلی دارد یا سرنوشت محتوم بشر است؟ جایگاه دین در ایران و در کشورهای متمدن دنیا کجاست؟ اسد سیف، پژوهشگر، کوشیده در یادداشتی به این پرسش‌ها پاسخ دهد.

با آنچه که امروز در جهان شاهدیم، از میان پرسش‌های بنیادین جنبش نوزایی در غرب، رابطه انسان با دین دگربار از لابه‌لای تاریخ سربرآورده است. آیا انسان نیاز به اعتقاد دینی دارد؟ زندگی بدون مذهب چگونه خواهد بود؟ اعتقاد چگونه شکل می‌گیرد و چه نقشی در انسان و جامعه دارد؟ جامعه‌هایی که لائیک هستند تا چه اندازه توانسته‌اند از نقش مذهب در ارکان جامعه بکاهند؟ آیا انسان محکوم است که مذهبی باشد یا حتی مذهبی در زندگی داشته باشد؟

دین همچون نیاز

دین زاده ذهن بشر است. در برابر پرسش‌های هستی‌شناسانه انسان‌ها در روند تاریخ شکل گرفته تا پاسخی به ناآگاهی‌ها و نادانی‌ها باشد. خلق شده تا بار هستی را برای انسان تحمل‌پذیر گرداند. تغییر شکل داده تا برای رسیدن به قدرت، او را به زیر اراده خویش بکشاند. در او ریشه دوانده، نهادینه شده، تا آن اندازه که گویی گسست از آن ناممکن است. دین چه بسا با روان آدمی درآمیخته و به بخشی از فرهنگ بشر تبدیل شده است.

دین در روند تاریخ گاه از فرد فراتر رفته، تقدس می‌یابد و یا شاید مقدس گردانده می‌شود تا نام خدا در کنار میهن، امپراتور و شاه بنشیند. حتی لباس روز بر تن کرده، معاصر می‌گردد، تفکری می‌شود در تن یک حزب و یا حکومت و به نامش کلیسا و کنیسه و مسجد و معبد ساخته می‌شود.

آنجا که خرد و اندیشه نباشد، دین سلطه‌ی مطلق دارد و آنجا که خرد حاکم باشد، بنیان مذهب سست گشته، درهم می‌ریزد. به قول ابوالعلا معری، فیلسوف قرن چهارم: «هر کس که عقل دارد دین ندارد، هر کس که دین دارد، عقل ندارد.»

دین در جامعه پیشامدرن با عنوان الهیات، علم و دانش را به اسارت گرفته بود. جنبش رنسانس آن را از محیط علم و دانش بیرون راند تا راه را برای شک علمی در دوران روشنگری و پیشرفت دانش و فن و برای ورود به جهان مدرن بگشاید. نگاه علمی به دین و دین‌شناسی و بررسی آن با ابزار علمی آن چیزی بود که بعدها به عنوان رشته‌ای علمی به دانشگاه‌ها راه یافت. با چنین نگرشی بود که از قدرت مذهب در حاکمیت کاسته شد و دین در جامعه مدرن به امری شخصی برای انسان‌ها تبدیل شد.

می‌توان با تکیه بر علم، آغاز و بنیان دین را بررسید. می‌توان حتی برای انجام آن فرضیه‌هایی پیش کشید. می‌توان وجود انسان مذهبی را با تکیه بر تاریخ مورد پژوهش قرار داد. می‌توان از ماهیت دین و تأثیر آن بر انسان نوشت. در این روند اما نمی‌توان فقط به داده‌های تاریخی بسنده کرد. باید پذیرفت که با تکیه بر جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی و به ویژه روان‌شناسی وجوه دیگری نیز در دین و انسان خداباور یافت می‌شود. و در همین راستا رابطه دین و سیاست را در جهان امروز مورد بررسی قرار داد.

آیا لامذهبی خود به یک مذهب تبدیل نخواهد شد؟ اگر تاریخ معیار باشد، می‌توان کیش‌هایی یافت که نه تنها غیرمذهبی، بلکه ضد آن بوده‌اند، ولی در نهایت خویش کارکرد مذهب را داشته‌اند. برای نمونه تفکر کمونیسم روسی همان کارکردی را داشت که دین. این کیش در واقع با درهم‌آمیزی کمونیسم و ناسیونالیسم جایگزین دین شده بود تا همان نگاه به زندگی و شناخت هستی را به شکلی دیگر ادامه دهد. اندیشیدن علمی و غیرمذهبی با این تفکر فاصله‌ای زیاد داشت. پرسش‌ها در آن پاسخ‌هایی کلیشه‌ای داشتند.

دین صلح‌جو و دین آتش‌افروز

ادیان با هم تفاوت دارند. برخی آشتی‌جو هستند و سر سازش و مدارا با دیگری دارند. می‌کوشند از هیاهوی زمان و گردونه سیاست جدا باشند. قصد جهانگیری و دخالت در سیاست ندارند. جنگ‌طلب نیستند. بیشتر نقش تسکین را برای انسانی دارند که بی‌کس و تنها و بی‌یار و یاور است. برخی هم چون ادیان ابراهیمی می‌کوشند سلطه خویش را بر جهان اعمال کنند و بر این اساس پا از چارچوب ساده دین فراتر می‌گذارند. می‌خواهند بر حریف که دشمن باشد، پیروز گردند و برتر از آن قرار گیرند. در زندگی افراد و روند اجتماع دخالت می‌کنند و بر آن تأثیر می‌گذارند. دنیا را آن‌گونه می‌خواهند که در کتب مقدس آمده و پیامبرانشان نوید آن داده‌اند. در این روند اگر هم از علم روز و دینامیسم معاصر و تکنولوژی به نفع خویش بهره‌برداری کنند و لباس روز بپوشند، باز در ماهیت همان هستند که بوده‌اند.

پیش‌بینی می‌شد که با پیشرفت علم و تکنیک از دامنه حضور و تأثیر دین در جامعه کاسته خواهد شد. گفته می‌شد جامعه آگاه دین را کنار خواهد گذاشت و آگاهی جانشین مذهب خواهد شد، علم بر مسند قدرت خواهد نشست و بساط مذهب خود به خود محدود خواهد شد.

با توجه به آنچه امروز شاهدیم، در تضعیف دین پیشرفتی بنیادین نمی‌بینیم. دین چه بسا در عمل در رقابت با علم برتری دارد. جامعه‌های بی‌مذهب و سکولار چنان به پذیرش مصلحتی آن تن داده‌اند که در طول تاریخ دیده نشده است. رهبران بی‌دین جامعه در نمایش‌های مسخره و بی‌معنای مذهبی شرکت می‌کنند و همان رفتاری را پیشه می‌کنند که آدم‌های عادی و ناآگاه.

دین در واقعیت امر در بسیاری از جامعه‌ها، از جمله ایران، علم و آگاهی را کنار زده، تا آنجا که اگر در اقلیت هم باشد، حضوری پُررنگ و تأثیرگذار دارد. خلاف اراده جامعه آگاه می‌کوشد بساط خویش را بگستراند. آیا می‌توان گفت که علم در برابر دین ضعیف است و یارای مقابله با آن را ندارد؟

در سالیان اخیر دیده می‌شود که دین حضور گسترده‌تری در جهان دارد. انقلاب اسلامی و سپس فروپاشی اتحاد شوروی باعث قدرت‌گیری دین شد. دین رونق گرفت، مساجد و کلیساها جان گرفتند و بنیادگرایی مذهبی به خطری عمده در جهان متمدن تبدیل شد. رقابت در عرصه فکر که شکست تفکر مذهبی را به همراه داشت، به عرصه‌ای دیگر کشیده شد. تهدید و ترور جایگزین تفکر و مدارا شد. و در این میان این موضوع مطرح شد که آیا دین واقعی و نسخه اصلی آن همان است که می‌بینیم؟

آیا دین دوران جدیدی در “نوزایی” پیش گرفته است؟ آیا جامعه‌نیازمند دین است؟

دین در جایگاه علم

نبرد دین با دانش که از زمان جنبش مشروطه در ایران آغاز شده بود، تا پیش از انقلاب در بسیاری عرصه‌ها هم‌چنان بلاتکلیف مانده بود، و در واقع حکومت نتوانسته بود از دین سلب قدرت کند. با حاکمیت جمهوری اسلامی دین بار دیگر اندک‌اندک جانشین علم شد، به تمامی نهادهای اجتماعی راه یافت، حتی به مدارس و دانشگاه‌ها رسید و در متون درسی جا گرفت. روحانیان به عنوان “عالم”، استاد و “دانشمند” به مراکز علمی و دانشگاه‌ها راه یافتند و در سروری دین بر جامعه، روند مدرنیته راه معکوس پیش گرفت.

الهیات در حالی بر کرسی علم نشسته که درست برخلاف چنین روندی، جامعه و به‌ویژه نسل جوان نوعی دین‌گریزی در پیش گرفته است. در جنبش‌های اخیر در ایران مساجد از جوانان خالی شدند و خیابان به عرصه نبرد با دینی تبدیل شد که نماد قدرت حاکم است. در ایران امروز، دین و حکومت دینی، به عنوان نماد سنت، در برابر فکر مدرن صف‌آرایی کرده است و نبرد آنان کماکان ادامه دارد.

اسد سیف
دویچه وله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *