درباره مجتبی خامنه‌ای چه می‌دانیم؟

By | ۱۴۰۳-۰۱-۰۲

مجتبی خامنه‌ای، فرزند پرنفوذ علی خامنه‌ای و چهره سیاسی مرموزی در جمهوری اسلامی است. از او به عنوان یکی از جدی‌ترین گزینه‌های جانشینی پدرش نیز یاد می‌شود. درباره او و گذشته‌اش چه می‌دانیم؟ تحقیقی از یوحنا نجدی.

مجتبی خامنه‌ای، متولد ۱۷ شهریورماه سال ۱۳۴۸ در مشهد، دومین فرزند علی حسینی خامنه‌ای است؛ از او به عنوان مرموزترین و البته پرنفوذترین چهره در بیت، سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی یاد می‌شود. او کیست و چه اطلاعاتی درباره‌اش منتشر شده است؟

به روایت رسانه‌های حکومتی در ایران، مجتبی خامنه‌ای پس از پایان تحصیلات دبیرستان در مدرسه علوی، وارد حوزه علمیه قم می‌شود و پای منبر افرادی همچون محمدتقی مصباح یزدی و لطف‌الله صافی گلپایگانی می‌نشیند.

آقاسیدمجتبی در جبهه؛ گم‌شدن یک هفته‌ای و نماز در چادرهای پرت

منابع خبری نزدیک به سپاه و نهادهای امنیتی گزارش‌ها و خاطراتی از حضور مجتبی خامنه‌ای در جبهه‌های جنگ ایران و عراق منتشر کرده‌اند. طبق این گزارش‌ها، مجتبی حدودا ۱۷ ساله‌ است که عازم جبهه می‌شود و عضو گردانی به نام “حبیب‌بن مظاهر” از لشگر موسوم به “محمد رسول‌الله”. شماری از اعضای این گردان بعدها به مهمترین چهره‌های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی تبدیل شدند و اغلب دور آقامجتبی گردآمدند. از جمله آنها می‌توان به علیرضا پناهیان، مهدی طائب، علی فضلی و حسن محقق اشاره کرد.

بر اساس خاطرات شماری از فرماندهان سپاه، مجتبی در شماری از عملیات همچون “بیت‌المقدس ۲، ۳ و ۴” همچنین “مرصاد” و “والفجر ۱۰” حضور داشته و از فرماندهان نیز می‌خواهد تا او را “حسینی” خطاب کنند؛ در عملیات “مرصاد” عمدتا در کار تحصیل اطلاعات به فرماندهان کمک می‌کند.

این فرماندهان از جمله نورعلی شوشتری سعی می‌کنند تا “آقاسیدمجتبی” را رزمنده‌ای شجاع و نترس جلوه دهند: «عملیات بیت‌المقدس ۳ بود… هنگامی که من مشغول صحبت با بی‌سیم و انجام کارهای دیگر بودم، با فرزند آقای هاشمی راه افتادند به طرف خط، من هر چه کردم نتوانستم آن‌ها را نگه دارم و رفتند. بعد با فرمانده لشگرشان تماس گرفتم و گفتم: اینها دارند می‌آیند مواظب باش که در خط‌ شکنی شرکت نکنند.»

در آن زمان نه علی خامنه‌ای به رهبری رسیده بود و نه کسی گمان می‌کرد که مجتبی روزی یکی از جدی‌ترین گزینه‌های رهبری نظام لقب گیرد؛ از این رو، فرماندهان سپاه همچون علی فضلی حتی احتمال کشته‌شدن او در جنگ را نیز بررسی می‌کنند: «شهادتشان مشکلی نیست، اگر اسیر شوند از نظر تبلیغاتی برایمان خیلی گران تمام می‌شود».

جستجویی در خاطرات مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی البته گاه از ناآشنایی مجتبی با اصول رزم و جنگ خبر می‌دهد؛ آنچنان که مثلا اواخر اسفندماه سال ۱۳۶۳ فرماندهان سپاه همچون محسن رفیق‌دوست از یک هفته “گم‌شدن” مجتبی در جایی بین مرز ایران و عراق خبر می‌دهند: «اطلاع دادند که درجایی بین ایران و عراق گیر کرده‌اند؛ من خدمت آقا رفتم؛ ایشان فرمودند: دعا کنیم اگر برایشان اتفاق افتاده شهید بشوند: انشاء الله اسیر نشوند.»

چهره مرموز سال‌های اخیر سیاست در جمهوری اسلامی، در روزهای حضور در جبهه نیز مرموز بوده است؛ آنچنان که نمازش را در جاهای خلوت و تاریک و اغلب در چادرهای پرت و دور به‌جا می‌آورد؛ جایی دور از چشم دیگران؛ همچون موقعیت کنونی‌اش در بیت و سیاست.

مجتبی داماد می‌شود؛ “خانواده آمدند و پسندیدند

مجتبی خامنه‌ای داماد غلامعلی حداد عادل است؛ سال ۱۳۷۷ زهرا حداد عادل سال چهارم دبیرستان است که منصوره خجسته باقرزاده، همسر علی خامنه‌ای برای خواستگاری به منزل عروس تلفن می‌زند؛ «خانم ما از ایشان پرسیده بودند اصلاً شما خودتان را معرفی کنید؛ ایشان هم گفته بودند: من خانم مقام معظم رهبری هستم.»

به گفته غلامعلی حداد عادل، صحبت بر سر عروسی به پایان دبیرستان زهرا موکول می‌شود؛ «آن زمان دخترمان دیپلم گرفته و کنکور شرکت کرده بود. پس از مقدمات کار، یک روز پسر آقا و مادرش با یک قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت کردیم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را پرسیدم؛ موافق بود».

حداد عادل پس از موافقت عروس و داماد به دیدار علی خامنه‌ای می‌رود؛ دیداری که از رضایت خامنه‌ای از این وصلت حکایت می‌کند؛ «آقا فرمودند که آقای دکتر، داریم خویش و قوم می‌شویم؛ گفتم چطور؟ گفتند خانواده آمدند و پسندیدند و در گفت‌وگو هم به نتیجه کامل رسیده‌اند.»

حداد عادل و سیدمجتبی برای خرید عروسی شامل ساعت و کفش به تقاطع خیابان‌های کریم‌خان و آبان می‌روند؛ جایی که به ادعای حداد، مجتبی ارزان‌قیمت‌ترین ساعت را برگزید؛ هزینه حلقه عروسی هم به گفته حداد عادل حدود ۶۰۰ هزارتومان شد.

مجتبی خامنه‌ای در زمان عروسی لباس روحانیت به تن نداشت؛ موضوعی که مورد توجه پدرش است؛ «مجتبی معمم نیست؛ می‌خواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود؛ همه اینها را به او [دخترت] بگو بداند.»

مراسم عروسی مجتبی و زهرا در بیت رهبری برگزار می‌شود؛ دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی است؛ بیشتر میهمانان از خانواده عروس هستند؛ از میان مقامات، محمد خاتمی، علی اکبر ناطق نوری و هادی خامنه‌ای حضور دارند؛ هاشمی رفسنجانی نیز دیدار با عبدالله نوری را کوتاه‌تر می‌کند و خودش را از دفترش در خیابان کوشک به بیت می‌رساند.

حاصل این ازدواج تا کنون سه فرزند است؛ دو پسر و یک دختر. درباره تولد نخستین فرزند این زوج، شایعات فراوانی منتشر شده؛ از جمله اینکه به دلیل نوعی مشکل ناباروری، مجتبی و زهرا همراه با تیمی کامل از محاظفان و نیروهای امنیتی از جمله سعید امامی، یکی از متهمان اصلی در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، عازم بیمارستانی در لندن شدند و نوزاد با هزینه‌ای بالغ بر یک میلیون پوند به دنیا آمد. حداد عادل اما چنین شایعه‌ای را قویا رد می‌کند: «این بچه با ۵۰۰ هزار تومان در یک بیمارستان معمولی در تهران به دنیا آمد؛ دکترش خانم وزیر سابق بهداشت، مرضیه وحید دستجردی بود».

مطالعه خاطرات و روایت‌ مقام‌های امنیتی و سپاه حاکی از آن است که مجتبی تقریبا از همین سال‌ها (۱۳۷۶/۱۳۷۷) به دستیار غیررسمی و همه‌کاره بیت تبدیل شده؛ روندی که تاکنون ادامه داشته است.

سیاست‌ورزی در پشت پرده؛ “آقامجتبی از ما گزارش خواستند”

در نظام‌های سیاسی بسته، این حلقه معتمدان هستند که به آشیانه قدرت می‌رسند؛ هرچه نزدیک‌تر، معتمدتر. مجتبی خامنه‌ای سرنوشت احمد خمینی را به چشم دیده هرچند که نقش مجتبی برای علی چیزی فراتر از جایگاه احمد برای روح‌الله است. این چنین است که اگر مسعود خامنه‌ای بیشتر زمان‌ها را با مادرش می‌گذراند، مجتبی اما دست راست پدرش می‌نشیند؛ نشستن و برخاستنی که حالا، از نظر بسیاری، “آموزش برای رهبری” تلقی می‌شود.

از میانه‌های دهه ۱۳۷۰ اهالی بیت و بسیاری از مقامات نظام به‌خوبی از موقعیت و نفوذ روزافزون مجتبی خامنه‌ای در عرصه سیاسی و امنیتی نظام باخبرند؛ در کنارش اغلب سپاهیان و فرماندهانی نشسته‌اند بازگشته از جنگ؛ شامل همان گردان “حبیب‌بن مظاهر” از لشگر “محمد رسول‌الله” که حالا بیشتر در زمینه‌های امنیتی و مهندسی انتخابات فعالیت می‌کنند؛ گروهی که در نخستین پروژه‌شان، مهندسی انتخابات سال ۱۳۸۴ را زیر عبای آقا و البته آقازاده‌اش سیدمجتبی به‌دست گرفتند تا چهره‌ای تقریبا ناشناخته به نام محمود احمدی‌نژاد از بدنه سپاه پاسداران به قدرت برسد.

انتخاباتی که در نتیجه آن هاشمی رفسنجانی، زخم سیاسی برداشت اما سکوت کرد؛ مهدی کروبی اما طاقت نیاورد و پس از آن چُرت مشهورش که به دگرگونی عظیمی در نتایج انتخابات انجامید، در نامه‌ای سرگشاده برای نخستین‌بار از دخالت مجتبی خامنه‌ای در انتخابات و به‌قردت رسیدن احمدی‌نژاد پرده برداشت؛ پاسخ “مقام عظما” اما واضح بود: «ایشان آقازاده نیستند؛ آقاست»؛ پاسخی که شاید “حالا” معنای دیگری به خود گرفته است: علی خامنه‌ای سالهاست که حساب دیگری روی این پسرش باز کرده؛ حسابی شاید در ابعاد رهبر بعدی نظام.

چهار سال پس از افشاگری کروبی اما نام مجتبی از میان نامه‌های سرگشاده مقامات ارشد نظام به کف خیابان‌ها و شعارهای معترضان به اعلام پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری مناقشه‌برانگیز سال ۱۳۸۸ ‌رسید؛ «مجتبی بمیری رهبری رو نبینی». در همان ماه‌های پرحادثه، گزارش‌های پرشماری از نقش‌آفرینی فزاینده مجتبی در سرکوب جنبش سبز منتشر شد؛ از جمله، گزارش‌هایی که از دیدارهای خصوصی مجتبی با رهبران جنبش سبز خبر می‌دادند.

نگاهی به خاطرات شماری از مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی اما نشان می‌دهد که مجتبی از سال‌ها قبل عملا وارد سیاست و امور امنیتی شده؛ از مقام‌ها و نهادها گزارش می‌خواهد و در تصمیم‌ها دخالت می‌کند؛ مثلا، اول بهمن‌ماه سال ۱۳۷۶ اکبر نبوی، عضو شورای سردبیری روزنامه رسالت در دیداری خصوصی به هاشمی رفسنجانی می‌گوید: «آقا مجتبی از ما خواسته که راجع به وضع دانشگاه‌ها تحلیلی ارائه بدیم.»

او از جمله در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نفوذ قابل ملاحظه‌ای دارد؛ مدیران این سازمان که توسط شخص خامنه‌ای منصوب می‌شوند، به خوبی آگاهند که در بسیاری موارد، طرف حساب‌شان فرزند کسی است که حکم‌شان را صادر کرده است.

از جمله محمد سرافزار، رئیس پیشین سازمان صدا و سیما در کتابش نوشته که مجتبی از سال ۱۳۷۶ گروهی از مدیران اطلاعاتی و امنیتی را در بیت دور هم جمع کرده؛ گروهی که عملا “دولتی درون دولت” به شمار می‌روند و نخستین مشق‌شان، “هر ۹ روز یک بحران” برای دولت سیدمحمد خاتمی بوده است.

عبدالعلی علی‌عسگری نیز بارها از تماس تلفنی مستقیم و فوری مجتبی خبر داده است؛ «قبل از سحر با من تماس گرفته شد و گفتند که حاج‌آقا مجتبی است؛ تعجب کردم؛ وقتی گوشی را گرفتم ایشان خیلی آرام و ساده گفت که حاج قاسم در فرودگاه بغداد شهید شد.»

مقام‌های ارشد سپاه نیز تا کنون به دفعات از حمایت‌های ویژه مجتبی در امور نظامی و امنیتی سخن گفته‌اند؛ مثلا در سندی درزکرده از دیدار بعضی فرماندهان سپاه با علی خامنه‌ای، امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده هوافضای سپاه از کمک‌های ویژه مجتبی خامنه‌ای در تامین مالی برنامه‌های پهپادی و موشکی سپاه قدردانی می‌کند.

بالا رفتن مجتبی در نردبان قدرت البته تنها به ساز و برگ امنیتی محتاج نیست؛ از همین روست که او برای دلبری از روحانیون قم‌نشین، از سال ۱۳۸۸ زمان زیادی را در حوزه‌های علمیه قم می‌گذراند. رسانه‌های حکومتی در ایران سال‌هاست که از عنوان “آیت‌الله” برای مجتبی استفاده می‌کنند و لینک ثبت‌نام برای حضور در کلاس‌های درس خارج فقه او را انتشار می‌دهند. با همه این تلاش‌ها اما تا کنون گزارشی از شمار مقلدان او منتشر نشده است.

گهگاه زمزمه‌هایی نیز مبنی بر رایزنی علی خامنه‌ای با قم‌نشینان درباره اجتهاد و مرجعیت پسرش شنیده می‌شود؛ مثلا، مهرماه سال ۱۳۸۹ شماری از مدرسین و طلاب قم و نجف در نامه‌ای سرگشاده دلیل سفر خامنه‌ای به قم را گرفتن اجازه اجتهاد از مراجع برای مجتبی اعلام کردند.

در میان بخش قابل‌توجهی از روحانیون و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی این دیدگاه وجود دارد که با پرهیز از هرگونه تغییر، نظام را با همین شرایط کنونی باید حفظ کرد؛ از این منظر، تاکید بر روی شباهت پررنگ مجتبی به پدرش در دستور کار قرار گرفته است؛ آنچنان‌ که در سال‌های اخیر خاطرات و روایت‌های پرشماری از سوی مسئولان نظام منتشر شده که شاه‌بیت آن، یک‌کلام است: «مجتبی عینا مثل آقاست».

از جمله آنها سخنان فریدالدین حداد عادل، برادرزن مجتبی است: «ایشان نگاه و بینش‌ش کاملا با رهبری همگوم و همسو است و ما از این حیث احساس آسودگی خاطر و اطمینان داریم.»

به تمام اینها البته باید نظارت مستقیم مجتبی بر امپراطوری مالی علی خامنه‌ای را نیز اضافه کرد؛ جایی که به گفته “خودی‌ها” در حکومت، دست‌کم ۶۰درصد از اقتصاد ایران در هلدینگ‌های تحت کنترل علی خامنه‌ای در جریان است؛ از بنیاد مستضعفان تا کمیته امداد و از قرارگاه خاتم‌الانبیاء تا آستان قدس. برای درک بزرگی ارقام و تنها به عنوان یک نمونه، در گزارش مالی بنیاد مستضعفان در سال ۱۳۹۵ مجموع دارایی‌های این بنیاد “۵۶ هزار میلیارد تومان” اعلام شده بود.

پایان‌بندی؛ تصویرسازی از آینده‌ای که شاید فرانرسد

حالا مدت‌هاست که از مجتبی خامنه‌ای به عنوان یکی از جدی‌ترین گزینه‌های جانشینی علی خامنه‌ای نام برده می‌شود؛ روحانیون قم‌نشین نیز دست‌کم جدی بودن این گزینه را برای رهبری سوم تایید می‌کنند؛ کسی که رسانه‌های حکومتی سعی می‌کنند چهره‌ای ساده‌زیست از او ترسیم کنند؛ تصویری با کفشی مندرس و فرش ماشینی پوسیده‌ای بر کف اتاقش؛ در مقابل اما به روایت آنها که او را از نزدیک دیده‌اند، در دستش اغلب خودکار گران‌قیمت “دیوپند” است.

همه احتمالات درباره آینده سیاسی مجتبی مشروط به آن است که جمهوری اسلامی بماند؛ حکومتی غرق در خون شهروندانش؛ با کمترین میزان مشروعیت؛ تا بن دندان فرورفته در تحریم‌ها و مشکلات فزاینده اقتصادی؛ حکومتی که مشخص نیست تا کی و کجا می‌تواند با ابزار سرکوب و بگیر و ببند از طوفان اعتراض‌های مردمی عبور کند؛ تصویری واضح از قمار مجتبی.

دویچه‌وله

یوحنا نجدی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *