– مقامات از جمله اصلاحطلبان شبکههای اجتماعی را مقصر «جنگ روانی» قلمداد میکنند. آیا نوسانات ارز و سقوط ارزش ریال و گرانی و تورم جنگ روانی است و از شبکههای اجتماعی بیرون آمده؟!
پس از دیماه ۹۶ موج بعدی تظاهرات اعتراضی نه چند سال بلکه فقط چند ماه بعد و از اوایل امردادماه آغاز شده. قابل پیشبینی است که فاصلهی امواج بعدی هر بار کوتاهتر خواهد شد.
استمرارطلبان برای مقابله با فروپاشی نظام بار دیگر با پرچم «اصلاحات» به میدان آمدهاند. آمدن دوبارهی چهرههای سرشناس استمرارطلبی به میدان، که تا چندی پیش حتا ممنوعالتصویر بودند، حکایت از تنگنایی دارد که نظام در آن قرار گرفته است. حجتالاسلام محمد خاتمی رئیس جمهور سابق که نماد اصلاحطلبی حکومتی است، بدون اجازه علی خامنهای هرگز پا به میدان نمیگذاشت، چنانکه در یک دهه گذشته هرگز در دفاع از مردم لب به سخن نگشود و نظارهگری خاموش بود مگر در هنگام انتخابات استصوابی برای تشویق به جمع کردن رأی. حالا نیز یک بار همزمان با تظاهرات سراسری ۹۶ و بار دیگر با تظاهرات امردادماه وارد صحنه شده، آن هم برای مقابله با اعتراضات مردم و راهکار دادن برای حفظ نظام.
شرایط بحرانی ماههای اخیر نه تنها محمد خاتمی، بلکه بسیاری دیگر از شخصیتهایی را که نام آنها با اصلاحطلبی حکومتی گره خورده است به میدان آورد. هر کدام به زبان خود و برای جلب بخشی از مردمی که نه تنها به اصلاحطلبان حکومتی پشت کردهاند، بلکه کلیت نظام را زیر سوال بردهاند، قدم به میدان گذاشتهاند. از سعید حجاریان، مغز متفکر «پروژه اصلاحات»، که برای نجات نظام و مطرح ساختن مجدد «اصلاحات» خواهان قربانی کردن دولت حسن روحانی است، تا حمیدرضا جلائیپور که مردم را از ریزش نظام میترساند و معتقد است که گذار از جمهوری اسلامی یعنی به قدرت رسیدن آنچه او «فرقه داعشی رجوی» میخواند. محمدرضا خاتمی، برادر رئیسجمهور سابق، شاید تنها اصلاحطلبی است که واقعیت را به صراحت و بدون پیچیدن در زرورق عوامفریبی در یک جمله بیان میکند: «اصلاحطلبان از بازی در نقش سوپاپ اطمینان نظام ابایی ندارند.»
چهره رنگباخته محمد خاتمی
محمد خاتمی در ارائه راهکارهای خود برای خروج از بحران، گناه وضعیت کنونی را بیش از آنکه به گردن ۴۰ سال حکومت روحانیت و سوء مدیریت بیاندازد، شبکههای اجتماعی را مقصر میداند و میگوید «بعضی با استفاده از شبکههای اجتماعی و ایجاد جنگ روانی، سعی دارند به ایرانیان، به ویژه نسل جوان ایرانی القاء کنند که کار تمام است و شاهدیم که بیشترین تلاش آنها تخریب اصلاحطلبان است». رئیسجمهور سابق در ادامه «انفعال در دولت و حیرانی اصلاحطلبان در برابر این موج تبلیغاتی» را «مایه تعجب» میداند.
مشخص نیست محمد خاتمی صحبت از کدام «جنگ روانی» میکند. آیا سقوط پول ملی در مقابل ارزهای خارجی، «جنگ روانی» است؟ و یا نتیجه ی «جنگ روانی» مخالفان نظام است؟! آیا مخالفانی که در شبکههای اجتماعی فعال هستند جلوی پرداخت حقوق معوقه بسیاری از کارگران و کارمندان را گرفتهاند؟ آیا این توییتها و پستهای فیسبوکی هستند که ایجاد تورم میکنند؟! آیا شعار «اصلاحطلب اصولگرا،دیگه تمومه ماجرا» از فضای مجازی به خیابان آمده، یا اینکه دقیقا مسیری برعکس آن را طی کرده است؟ در حقیقت محمد خاتمی بیش از آنکه از فضای مجازی واهمه داشته باشد، نگران حضور مردم در خیابانهاست و تلاش میکند آن را به نگرانی خود مردم تبدیل کند: «دامن زدن به اعتراضات و تضعیف حکومت، هرج و مرج ایجاد خواهد کرد و از دل آن دیکتاتوری گسترده ضدمردمی بیرون خواهد آمد و ممکن است به تجزیه کشور بیانجامد.»
هراسافکنی اصلاحطلبان حکومتی
محمد خاتمی که از وابستگان یکی از ضد مردمیترین دیکتاتوریهای تاریخ معاصر جهان است، مشخص نیست از کدام «دیکتاتوری گسترده ضد مردمی» صحبت میکند که قرار است بیاید! خود وی در همین سخنرانی خواستهایی را مطرح میکند که همه حکایت از دیکتاتوری بودن نظام حاکم دارند: «برداشتن حصر»، «آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی»، «ایجاد فضای باز و امن سیاسی»، «رفع محدودیتهای بیجا»، و «تشکیل دادگاهها با هیات منصفه مردمی». آیا نظامی که احتیاج به این تغییرات دارد، از دید محمد خاتمی دمکراتیک است؟! مردم را از کدام فردا می ترسانند زمانی که امروزش سیاه است.
محمد خاتمی در صحبتهای اخیرش چند بار تاکید کرد که نظام در حال فروپاشی نیست. رئیس جمهور سابق برای این ادعای خود چندین دلیل ارائه میدهد. اولین دلیل محمد خاتمی بوی تهدید میدهد. او میگوید «نظام ابزارهای مختلفی برای حفظ خود دارد». نظام کدام ابزار مختلف را برای کاهش خشم مردم ناراضی در اختیار دارد مگر گسترش سرکوب؟! محمد خاتمی حتا زمانی که میخواهد ادای رهبران دمکرات درآورد و به دروغ صحبت از آزادی زندانیان سیاسی میکند، یک استثناء قائل میشود: غیر از براندازان!
عبور مردم از جمهوری اسلامی
محمد خاتمی وقتی هم صحبت از بازسازی اعتماد مردم به نظام میکند خواهان گسترش حلقه خودیها و تنگتر شدن دایره غیرخودیهاست. به عبارت دیگر توصیهی او این است که فضای بسته سیاسی در کشور با به بازی گرفتن اصلاحطلبانی که در این سالها به حاشیه رانده شدهاند، باز شود و آنها از «سفره انقلاب» دوباره بهرهمند شوند. در همین رابطه است که محمد خاتمی نقش اصلاحطلبان برای خروج از این بحران را «کلیدی» میداند. نظری که با توجه به لشکرکشی این روزهای استمرارطلبان، معلوم است که مورد توافق رهبری نظام نیز هست و ظاهرا فقط در فکر این هستند که این کارت سوخته را دوباره چگونه بازی کنند! آن هم در حالی که حتی حسین ذوالفقاری که معاون امنیتی وزارت کشور است، به درستی میگوید اعتراضاتی که در دیماه آغاز شدهاند و هنوز هم ادامه دارند «عبور از همه جریانهای سیاسی کشور است.»
اصلاحطلبان حکومتی بدون شک در گذشته از اعتماد بخشی از جامعه برخوردار بودند و وعدههای آنها بسیاری را با امید به تغییرات اساسی به پای صندوق رای کشاند. اولین نشانههای عدم اعتماد مردم به اصلاحطلبان به دور دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی باز میگردد. سیاست یک پا در حکومت و پای دیگر در خیابان با شکست روبرو شد و اصلاحطلبان نه تنها اعتماد به اصلاحپذیری نظام را، که با قانون اساسی به ولایت مطلقه فقیه مشروعیت داده است، در میان مردم از دست دادند، بلکه در بازگرداندن مشروعیت به نظام نیز ناکام ماندند. نشانهی واضح این ریزش را میتوان در نتایج انتخابات مجلس شورای اسلایم و شهرداری تهران در دور دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی دید. احمدی نژاد از درون این ریزش و بیاعتمادی سر برآورد.
دیگه تمومه ماجرا
انتخابات سال ۸۸ بار دیگر مردم را به پای صندوقهای رای کشاند. حضور چهرههای «جدید» در انتخابات این تصور را به وجود آورد که هنوز میتوان به برخی اصلاحات امیدوار بود. ولی زمانی که مردم برای پس گرفتن آرای از دست رفتهشان به خیابان آمدند، باز هم رهبران اصلاحطلب، چنانکه ده سال قبل از آن در جنبش دانشجویی تیرماه ۷۸ اتفاق افتاد، بین نظام و مردم، اولی را انتخاب کردند. عدم پشتیبانی سران اصلاحطلبان از میرحسین موسوی و مهدی کروبی که به حصر آنها انجامید، و تنها گذاشتن جنبش موسوم به سبز در خیابانهای تهران و واکنش نشان ندادن به سرکوب شدید معترضین، ریزش دیگری را در صفوف حامیان اصلاحطلبان رقم زد. این بار از دست دادن حمایت بخشی از مردم، اصلاحطلبان را به استمرارطلبانی تبدیل کرد که با یک فرایند واپسگرایانه بازگشت به قدرت را در دستور کار خود قرار دادهاند.
این سیاست در انتخابات سال ۹۲، با توافق اصلاحطلبان و بخشی از اصولگرایان بر سر نام حسن روحانی و قربانی کردن کاندیدای خود، به اوج رسید. خامنهای برای اجرای «نرمش قهرمانانه» تصمیم به آوردن روحانی و تیم وی گرفته بود تا مذاکرات اتمی را پیش ببرد و اصلاحطلبان و اصولگرایان سود خود را در توافق اتمی میدیدند که قرار بود حاصل شود. از همین رو نیز پس از خروج ترامپ از «برجام» داد هر دو جناح به شدت درآمده است!
مجموعهی این سیاستبازیها بخش دیگری از کسانی را که زمانی سنگ اصلاحات را به سینه میزدند متقاعد ساخت که راه دیگری را برگزینند و امید به محمد خاتمی و اصلاحطلبی حکومتی را که به درستی به «استمرارطلب» معروف شدهاند، به بایگانی تاریخ بسپارند. این روند در سال ۱۳۹۶ با انتخاب مجدد حسن روحانی، که به هیچکدام از وعدههایش در رابطه با باز کردن فضای سیاسی، تامین حقوق شهروندی و پایان دادن به حصر عمل نکرده بود، شدت گرفت. اصلاحطلبان در این انتخابات نشان دادند که حاضر نیستند حتا از استخوانهای پوسیدهی قدرت که با اجازه رهبر جلوی آنها انداختهاند چشمپوشی کنند.
خیزش مردمی دیماه ۹۶، آخرین ضربه را بر «اصلاحطلبان» وارد آورد. به خیابان آمدن لایههای متنوع جامعه با خواستهای گوناگون، با گسترش اجتماعی و جغرافیایی که در چهار دهه عمر جمهوری اسلامی بیسابقه بوده است، برای همیشه پرونده اصلاحات حکومتی را بست. شعارهایی چون «نه خاتمی نه رهبر، هردو فدای ایران» یا «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» دیگر فضایی برای بزک کردن رژیمی که مردم با فریاد «مرگ بر دیکتاتور» خواهان گذار از آن هستند، باقی نمیگذارد. پس از دیماه ۹۶ موج بعدی تظاهرات اعتراضی نه چند سال بلکه فقط چند ماه بعد و از اوایل امردادماه آغاز شده. قابل پیشبینی است که فاصلهی امواج بعدی هر بار کوتاهتر از پیش خواهند شد آن هم در حالی که نظام جز دو جناح سوختهی خود، و دو جناح نیز جز سیاستهای شکستخورده، راه و چاره و برنامهای برای عبور به سلامت از این شرایط ندارند که به مردم ارائه کنند.