– از یک نقطه کسانی که راه گریزی ندارند و تحت فشارهای اقتصادی و اجتماعی هستند با کسانی که دارند با خاصهخرجی امپراتوری اسلام شیعی راه میاندازند و با فساد ثروتهای افسانهای میاندوزند سرشاخ خواهند شد. زمانش را نمیدانیم اما حرکت این دو به سمت یکدیگر در دو جهت متضاد را در شعارهای صریح ضد «آخوند» میبینیم.
مجید محمدی, کیهان چاپ لندن:
پس از چهار دهه اسلامیسازی، خویشاوندسالاری و فساد، و دو دهه وعدههای خیالی اصلاح، دیگر مسئلهی جدی سیاست در ایران فقط شکاف میان دولت و ملت نیست. ممکن است جامعه و دولتی که از آن فاصله گرفته سالها و دههها با هم همزیستی غیر مسالمتآمیز بر اساس ارعاب و تبلیغات سیاسی داشته باشند. مسئلهی امروز ایران این است که مردم کوچه و خیابان و حکومت نه تنها با هم فاصله دارند بلکه مسیرهای کاملا متضادی را در پیش گرفتهاند. کمبود آب و برق، تعویق پرداخت حقوقها، گرانی سرسامآور کالاهای ضروری، و بیکاری و فقر اقشار مختلف مردم را تحت فشار قرار داده است. اما اینها در جامعهای دیگر ممکن بود به اعتراضات عمومی از جنسی که در خیابانهای مشهد و ساری و اصفهان و شیراز و گوهردشت کرج و زنجان و رشت دیدهایم (مثل اعتراضات روزهای ۹ تا ۱۱ مرداد ۱۳۹۷) و معترضان شعار علیه دیکتاتور و آخوند و خامنهای میدهند منجر نشود.

زمانش را نمیدانیم ولی برخورد جامعه و حکومت ناگزیر است
جامعه و حکومت در ایران در دو دنیای متفاوت و در بسیاری از موارد متضاد زندگی و حرکت میکنند. این تضاد جهتها را در چهار موضوع عادیسازی، شهروندی، چشمانداز اجتماعی، و عفت عمومی توضیح میدهم.
عادیسازی و تعلیق
در حالی که حوزههای علمیه و پادگانهای سپاه در سراسر کشور مشغول آموزش و پرورش تروریست و مزدور هستند و استمرارطلبان در حال عادی نشان دادن شرایط ایرانند، مردم کوچه و بازار بنزین و مایحتاج خود را برای روزهای سختتر ذخیره میکنند. صفهای طولانی بنزین در شهرهای مختلف و خالی شدن قفسههای اجناس در فروشگاهها حاکی از چنین روندی هستند. نه حکومت میتواند به امنیت قبرستانی خود اعتماد کند و نه جامعه به بیانیهها و سخنان مقامات که «کمبودی نیست» باور دارند.
حوزههای علمیه و سپاه نیروهای خارجی را آموزش ایدئولوژیک و نظامی میدهند تا به تاجیکستان و نیجریه (به دلیل اقدامات تروریستی و درگیریهای آموزشدیدگان در حوزه این دو را مثال میزنم) و دیگر نقاط پنج قارهی دنیا اعزام شوند و در آنجا مسجد و حسینیه و مراکز اسلامی شیعی راه بیندازند و نیرو استخدام کنند. اما مردم عادی که راهی به اروپا و امریکا و استرالیا و کانادا ندارند در مقابل در حال فروش خانه در ایران و خرید خانه در ترکیه و گرجستان و امارات هستند. مردم عادی دریافتهاند که شرایط کشور با یک رژیم یاغی عادی نیست و مقامات ادای عادی بودن شرایط را در میآورند در حالی که خود آنها ثروت و خانوادهشان را از کشور خارج میکنند.
از آغاز بحران ارز در سال ۱۳۹۶ بسیاری از فروشندههای لوازم وارداتی از فروش اجناس خودداری میکنند. تصور آنها این است که شرایط اقتصادی معلق است و در این شرایط نباید ریسک کنند. حکومت نیز با بازی با نرخ ارز هم برای مبادله با جهان خارج و هم برای سرازیر کردن مبلغ تفاوت نرخ ارز دولتی و آزاد به جیب رانتخواران اوضاع را معلق نگاه داشته است. فروشندگان منتظر پایان دوران تعلیق هستند و حکومت این دوران تعلیق را کش میدهد تا منابع جمعآوری شده سپاهیان و روحانیون از کشور خارج شود. مردم به گونهای عقلانی دارند نشان میدهند که غیرعادی بودن شرایط ارز را درک کردهاند و مقامات نشان میدهند که هنوز با فریبکاری میخواهند نشان دهند که «همه چیز آرومه».
ورود به- و خروج از شهروندی
دهها هزار افغانستانی و پاکستانی استخدام شده در لشکرهای زینبیون و فاطمیون در کنار اسلامگرایان شیعهی بحرینی و عربستانی در حال گرفتن اقامت دائم و شهروندی (بر حسب تعداد دفعات حضور در سوریه و میزان همکاری اطلاعاتی و نظامی با سپاه قدس) هستند و دهها هزار ایرانی در صف رفتن به صربستان و بلغارستان برای استفاده از این کشورها به عنوان پلی برای اقامت در اروپای غربی. حکومت دارد شهروندانی تازه برای ایران خلق میکند (مزدوران نظامی و تروریست) و غیرخودیها دارند عطای این شهروندی را به لقایش میبخشند. آنها نیز که در ایران مجبور به ماندن هستند خود را شهروند کشوری که در آن زندگی میکنند نمیبینند: «رهبر» کشور اعضای حزبالله لبنان را در آغوش میکشد و رژیم وی دختران شجاعی مثل مائده هژبری و شاپرک شجریزاده را به اعترافات اجباری یا حکم بیست سال زندان محکوم میکند.
ونزوئلا و جزایر هاوایی
از منظر مقامات جمهوری اسلامی، ایران آزادترین و دمکراتیکترین و ثروتمندترین کشور دنیاست چون خود آنها در قدرتند و هرکاری بخواهند میکنند: بهشتی که پیامبر اسلام هم موفق نشد بر روی زمین بنا کند. اما مردم دارند باز شدن سناریوی ونزوئلا را تماشا میکنند. ونزوئلا از آغاز دوران چاوز نفت مجانی به کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی که با ایالات متحده دشمن بودند میداد. برنامههای اقتصادی آن توزیع فقر و فلاکت (سوسیالیزم) بود. این برنامهها بطور همزمان کشور را به سمت تورم ۴۳ هزار درصدی و خالی شدن فروشگاهها از مواد غذایی و بهداشتی پیش برد تا آن حد که صدها هزار نفر از مردم (کشوری با بیشترین ذخایر نفت در دنیا) برای گریز از مرگ به کلمبیا پناه بردند یا برای خرید مواد غذایی به کشورهای همسایه میرفتند. در همین حال دولت رئیس جمهور کامیوندار به سرکوب مخالفان با اتهام عامل آمریکا بودن میپرداخت.
عین همین نسخه در ایران اما به شکل کندتر در سالهای دههی هشتاد و نود خورشیدی در جریان بوده است. هزینهبر بودن جنگهای خارجی و کاهش درآمدهای نفتی در کنار تاراج این منابع بر اثر فساد و اتلاف و ناکارآمدی دارد کشور را به آستانهی ورشکستگی و برساختن دوزخ برای دهها میلیون ایرانی میرساند. اما ایران برای کاست حکومتی یک بهشت رویایی مثل جزایر هاوایی است که در آن میتوان خوش گذراند، ثروت کسب کرد و نمایش منزلت و قدرت برگزار کرد. همهی اراذل و اوباش کاست حاکم به استاد دانشگاه و کارشناس و محقق و ژنرال تبدیل شده و و عناوین پر طمطراقی مثل نمایندهی مجلس، دکتر، وزیر، سینماگر، مدیرکل و سردار پیدا کردهاند. آنها تعطیلاتشان را در ویلاها گذرانده و هرگاه بی حوصله شوند به سوارکاری یا راندن جت اسکی میپردازند. آنها متوجه نیستند که این جزایر اکثرا بر روی گدازههای آتشفشانی قرار دارند.
عفت عمومی
حکومت عفت عمومی را به چادر سیاه و حجاب اجباری تقلیل داده است. اما جامعه سالهاست از این نگرش گذر کرده و حجاب اجباری را نماد تحقیر زنان میداند. گزارش مرکز پژوهشهای مجلس که حقایق را در زیر چند لایه از عبارات کشدار و دوپهلو قرار داده مبین این حرکت حکومت و جامعه در دو جهت متضاد است. بنا به این گزارش اکثر مردم ایران با امر به معروف و نهی از منکر حکومتی مخالفاند (مرکز پژوهشها عدد را به پنجاه نزدیک کرده تا مورد حمله قرار نگیرد). این مرکز اسم حجاب زوری را گذاشته حجاب عرفی (در برابر حجاب شرعی) و میگوید ۶۰ تا ۷۰ درصد (معلوم نیست کدام عدد) از زنان در چارچوب حجاب عرفی قرار میگیرند. معنای این بازی با ارقام و مفاهیم این است که حداقل ۷۰ درصد زنان با عمل خود نشان میدهند که با حجاب اجباری مخالفاند. مشخص است که این هفتاد درصد با عفت عمومی مخالفتی ندارند و چهار دهه مساوی تبلیغ کردن این دو روی آنها تاثیری نگذاشته است. حاکمان با سرعت زیاد به سمت «چادر حجاب برتر» و «حجاب عفت است» و گشت ارشاد بیشتر میروند و جامعه با سرعت زیاد دارد از آنها فاصله میگیرد.
برخورد ناگزیر
این حرکت در دو جهت متفاوت تا جایی با تنش اندک ادامه پیدا میکند. از یک نقطه کسانی که راه گریزی ندارند و تحت فشارهای اقتصادی و اجتماعی هستند با کسانی که دارند با خاصهخرجی امپراتوری اسلام شیعی راه میاندازند و با فساد ثروتهای افسانهای میاندوزند سرشاخ خواهند شد. زمانش را نمیدانیم اما حرکت این دو به سمت یکدیگر در دو جهت متضاد را در شعارهای صریح ضد «آخوند» میبینیم. ممکن است که گروهی این دو را که در یک جادهی باریک به سمت هم میتازند مشاهده نکنند اما با گذشت زمان هم حاشیههای جادهی تکمسیری برای گریز از برخورد متقابل کوچکتر و کوچکتر میشود و هم این دو بیش از پیش به تصادم با یکدیگر نزدیک میشوند. نشانههایی جدی از این برخورد در حوادث دی ماه ۹۶ و اعتراضات هر روزهی بعد از آن به چشم آمد. روحانیون و سپاهیان روزهای سختی در پیش دارند و بیش از این شایستهی آنهاست.
انتشار نشانی ایمیل ابدا کسی را نمیترساند ، رژیم اسلامی کشور را علنا بسوی درگیری داخلی هدایت میکند غافل از اینکه این درگیری جنگ ایران و عراق نیست که با کش دادنش به قیمت مرگ صدهاهزار جوان ایرانی و ویرانی کشور پایه های حکومت را محکم و سپاه سرکوب را سازمان داده و مخالفین را از دم تیغ بگذرانند ، این درگیری به جنگ داخلی و احیانا دخالت خارجی و صدمات جبران ناپذیر به کشور منتهی خواهد شد ، روحانیون را در تاریخ برای ابد ( انشاءالله )منفور بدنام و خواهیم دید که مردم با امام زاده ها و مساجد چه خواهند کرد و البته اگر بازماندگان صدام و قذافی به ثروت غارت شده از این دو کشور شدند آقازاده ها هم به رؤیاهایشان خواهند رسید ، این حکومت با دروغ و فریب ، با سینما رکس آبادان و صدها ماموریت بازی دیگر به قدرت رسید ، جوانهای امروز چیزی ندیدند ما شاهدان زنده عینیت پذیری کتاب بیست و سه سال از فردای انقلاب بودیم و دیدیم چه تفاوتی بین سوره های مکی و مدنی بود ، ما دیدیم که چه خاکی بر سرمان میریزد ، اعدامها ، فرار میلیونی و بقدرت رسیدن لمپنیسم ، تحریک ملت عراق به شورش و سرنگونی صدام ، گروگانگیری سفارت آمریکا و آماده سازی زمینه جنگ ایران و عراق و جبران محبت آمریکا و اسرائیل برای سرنگونی شاه با نابودی ماشین نظامی عراق تنها کشوری که علنا ارتش را برای کمک به فلسطینی ها به مرز اسرائیل فرستاده بود ،باشد که روزی بیدار شویم و داستان این تراژدی را آنطور که بوده مرور کنیم نه آنطور که بانیاننش نوشتند