کشته‌شدن سلیمانی؛ ستون پروپاگاندای جمهوری اسلامی شکست

By | ۱۳۹۸-۱۰-۱۳

پنج سال پیش، در روزگاری که قاسم سلیمانی در اوج شهرت و محبوبیت بود،‌ یک رسانه وابسته به سپاه او را فرمانده‌‌ای خواند که آمریکایی‌‌ها «باید بتمن و سوپرمن و اسپایدرمن» را به سمتش بفرستند تا شاید بتوانند از دست او خلاص شوند. ۱۳ دی‌ماه ۱۳۹۸، نه بتمن و اسپایدرمن که یک حمله غافلگیرانه شانه پایان بخش زندگی مهم‌ترین فرمانده سپاه پس از انقلاب شد؛ در سن ۶۱سالگی.

قاسم سلیمانی در دهه اخیر،‌ اسطوره، فرمانده محبوب، معتمد و همه‌کاره رهبر جمهوری اسلامی بود. آیت‌الله خامنه‌ای پس از شکست در پیشبرد برنامه هسته‌ای،‌ دو برگ تازه روی میز گذاشت. برگ اول برنامه موشکی بود که سپاه پاسداران دنبالش بود و برگ دوم افزایش نفوذ منطقه‌ای و عمق استراتژیک جمهوری اسلامی که قاسم سلیمانی مسئول مستقیم و اصلی آن بود.

قاسم سلیمانی اسطوره رهبر بود و ستون پروپاگاندای نظام. مرگ او ضربه مهلکی به سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی است.

اسفند ۹۶ که برای اولین بار نشان نظامی «ذوالفقار» پس از انقلاب به سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه داده شد،‌ خامنه‌ای داشت از او به عنوان یکی از برگ‌های برنده‌اش تشکر می‌کرد.

اکنون با مرگ او، یکی از مهم‌ترین طراحان و فرماندهان سیاست منطقه‌ای ایران از دست رفته است. مهم‌تر اینکه در همه این سال‌ها که ایران چنین برنامه‌ای را پیش می‌برده است،‌ او در کشورهای سوریه و عراق حضور داشته و مهم‌ترین فرمانده میدانی ایران بود که بین شبکه نیروهای شبه‌نظامی ایران ارتباط برقرار می‌کرد. مرگ او می‌تواند نخ تسبیح این گروه‌ها را نیز از دست رهبر جمهوری اسلامی خارج کند.

در وجهی‌دیگر، در ماه‌های اخیر حکومت ایران سیاست تنش‌زایی در منطقه را در پیش گرفته است. حمله به نفتکش‌ها و تاسیسات نفتی سعودی که ایران متهم ردیف اولش بود، یک پرده از برنامه ایران برای افزایش تنش در منطقه بود تا بتواند پروژه «فشار حداکثری» خود را علیه آمریکا پیش ببرد.

افزایش تنش‌ها در عراق نیز که در هفته اخیر با حملات متقابل حشدالشعبی و آمریکا به اوج رسید، می‌توانست گام دوم حکومت ایران برای «فشار حداکثری» و استفاده از بازوهای منطقه‌ای‌اش باشد. مرگ قاسم سلیمانی می‌تواند ضربه‌ای مهلک به این پروژه هم باشد.

قاسم سلیمانی در ایران شبکه‌ای عظیم از سپاه تا شهرداری‌ها، سازمان اوقاف تا هلال احمر و از نیروی قدس وزارت دفاع و حتی شبکه‌ مستقل مالی در اختیار داشت که می‌توانست پول نقد توزیع کند و ۲۴ ‌ساعته برای نیروهایش سلاح رایگان بفرستد و در دیپلماسی منطقه‌ای جمهوری اسلامی مرد شماره یک بود.

پرونده تحولات کشورهایی چون عراق، یمن، سوریه، لبنان و فلسطین زیر بغل او بود؛ سفیر برایشان تعین می‌کرد، نیروی افغانستانی و پاکستانی را به سوریه می‌برد، نیروی عراقی به ایران را ‌می‌آورد، رئیس‌جمهور سوریه را بدون اطلاع رئیس‌جمهور و وزیر خارجه حکومت ایران به تهران می‌آورد، خط مذاکره یا مقابله در منطقه را تعیین می‌کرد،‌ دنبال تعیین نخست‌وزیر برای عراق بود و ….

بدین سبب بود که او وزیر خارجه اصلی جمهوری اسلامی هم خوانده می‌شد، و وزارت خارجه‌اش البته هدف مهمی داشت. قاسم سلیمانی در طول حدود ۲۰ سالی که فرمانده سپاه قدس بود، مهم‌ترین رویایش تشکیل هلال شیعی بود. بهمن ۹۲ وقتی داشت برای اولین بار و آخرین بار از «هلال شیعی اقتصادی» سخن می‌گفت، داشت رویاهایش را بازگو می‌کرد. رویاهایی که حالا نه تنها برای او بر باد رفته است که تحققش برای جمهوری اسلامی نیز بسیار دشوار شده است.

در فضای سیاست داخلی داخل ایران اما او در تبلیغات رسانه‌ای فرمانده‌ای قوی،‌ عاشق ایران، دلداده رهبر، چه‌گوارای ایران، مالک اشتر علی و … توصیف می‌شد و نه تنها در سپاه جایگزینی برایش یافت نمی‌شد که بهترین نامزد برای ریاست‌جمهوری ایران هم خوانده می‌شد.

قاسم سلیمانی در سال‌های اخیر که حکومت ایران موجی از تبلیغات ناسیونالیستی راه انداخته بود و در کنار جمهوری اسلامی از ایران هم حرف می‌زد، او ستون اصلی دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی بود. دستگاه تبلیغی نظام کوشیده بود نامش را به عنوان یک قهرمان ملی در ذهن مردم حک کند. او روستازاده‌ای شجاع وصف می‌شد که با کاریزمای منحصربه‌فردش علیه بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان ایستاده است.

در این میان، انبوه‌ افسانه‌هایی که درباره قاسم سلیمانی ساخته شد؛ از نشستن در صف نماز ابوبکر البغدادی تا پیامک به فرمانده ارتش آمریکا و فعالیت‌های خودش، از نامه نابودی داعش تا رجزخوانی علیه دونالد ترامپ هم سبب شده بود از او تصویر یک فرمانده شکست‌ناپذیر ترسیم شود.

در این فضا مرگ او در عراق و در اوج گردن‌کشی‌های منطقه‌ای ایران می‌تواند یک مثل سیاهچاله بزرگ در برابر حکومت باشد. فارغ از خلأ قدرتی که پس از سلیمانی در سپاه قدس و شبکه شبه‌نظامیان وابسته به او پیش خواهد آورد، نوع واکنش جمهوری اسلامی به کشته شدن ارشدترین فرماندهش یک آزمون بزرگ پیش روی حکومت است.

سکوت یا انفعال جموری اسلامی در برابر مرگ او می‌تواند تاثیری ویرانگر در پروپاگاندای حکومت داشته باشد و واکنش به کشته‌شدن او هم می‌تواند پیامدهای خارج از کنترل در پی داشته باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *