اینک؛ شهرِ آیینه ها, رضا بی شتاب

By | ۱۴۰۱-۰۸-۰۲

روزِ پنج شنبه 21 مهر: مادری در نازی آبادِ تهران با شمشیر به خیابان آمد

میدان دهید میدان دهید

گُردآفرید آمد به میدان

توفنده در شولایِ آتش

آیینه ها در شهرِ شب تابان

در دستِ او شمشیرِ خشم اینک

اندامِ او پوشیده در جوشن

فریاد برمی دارد از دل:

زن زندگی آزادی ایران

فرگَردِ سرگردانیِ دشمن

ای سرنگون بنیانِ اهریمن…

تهمینۀ فرزانه آمد

رخسارِ خورشیدش شرربار

اینک ندای او زِ ژرفا:

هنگامۀ آزادیِ جان

ای بانوان اکنون بگویید

با گزمگانِ مرگ وُ دژخیم

بگسسته بادا هرچه زنجیر

برچیده بادا دار وُ زندان

اِستارگان اِستاده بیدار

ای همنَبَرد آماده پیکار…

رودابۀ مهرآفرین آمد

رنگین کمان ناگه درخشید

سیمایِ زیبایش درخشان

از دانش وُ از هوش سرشار

می بُرّد او گیسویِ افشان

چون آذرخشِ خشمِ وُ توفان

فریادِ او روشن گهربار

گلبانگ وُ آهنگِ رهایی:

ای شعله های سرکشِ شور

ای کهکشانِ با شکوه؛ ای زن!

اینک دلیران پهلوانان

ای بانوانِ روزگاران

آغازِ رَزم وُ روزِ دیدار

فرجامِ آدمخوارِ خونخوار

ای گولِ پوشالیِ دستار

زنها نویسند؛ آغازِ پایان

شنبه 30 مهر 1401/22 اکتبر 2022

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *