چگونه خداوند نام الله را بر خود نهاد؟ فیروز نجومی

By | ۱۴۰۲-۰۱-۰۵

بسم الله، شاید مقدس تر و ساده تر از این عنوان نتوان در سراسر جهان یافت، عبارتی که صدها میلیون نفر با راندن آن بر زبان احساس میکنند که اگر در کام شیر هم فرو روند، سالم و دست نخورده خروج خواهند یافت. اما، این لحظه و یا آن لحظه ی دیگر در زندگی را با نام الله آغاز نمیکنیم، بلکه آموخته ایم که به هر کاری به نام الله دست بزنیم  از جمله در لحظه ی بسته شدن نطفه مان، در ان زمان که هیچی نیستیم و از جهان بی خبر و پاره ای از وجود مادران خود هستیم. وای اگر پدران و مادران در بحبوحه ی تلذذ از تن و فرو نشاندن آتش شهوات نفسانی، ایراد «بسم الله» را بدست فراموشی سپرده باشند. چه احساس شرم و گناه که بر فراموش کاران دست ندهد. چرا که آغازیدن با نام الله است که “حلال “ و “حرام ” نطفه ی ما را تایید و تصدیق میکند. حلال زاده میشویم، زیرا که پدران و مادران ما در هنگام همآعوشی به خاطر شان بوده است که با نام الله بیاغازند. البته اگر حلال زاده باشی باید دارنده نشانه هایی باشی دال بر حلال بودن، مثل، سر براه، سر بزیر و یا به زبانی دیگر تسلیم و مطیع و یا فرمانبر و مقلد بودن.

چه خوب است که بخاطر بسپاریم، نطفه ای به حرامی بسته میشود که همآغوشی و یا به زبان فقاهتی “نزدیکی ” بین زنان و مردان  با راندن نام الله بر زبان آغاز نگردد. چنین موجودی را حرام زاده  میخوانیم، بر اساس این پیشداوری که نطفه به حرامی بسته شده است. درست باین دلیل است که حرام زاده رفتاری غیر عادی از خود نشان میدهد.   نافرمانی و سرپیچی میکند. که میشود یکی از خصایل ذاتی حرام زاده. حرام زاده، ذاتا، بد است چرا که نطفه اش با نام الله بسته نشده است. استاد محمد حسین طباطبایی، حدیثی از پیامبر اسلام نقل میکند که- بنا بر قول وی مورد قبول سنی و شیعه ست: هر کار با اهمیتی که بنام خدا شروع نشود ناقص میماند(تفسیرالمیزان، ص 16). مثل، حرمزاده، انسانی ناقص.

کمتر کسی میتواند بخاطر بیاورد که در چه مقطع زمانی این حدیث را آویزه گوش خود نموده و آموخته است که  اگر آرزومندی که همه چیز بر وفق مراد، راست و درست انجام شود، باید با نام الله آغاز نمایی. در شرایط کنونی هیچ نامه ای نگاشته نشود، هیچ کتابی بزیر چاپ نرود، هیچ سخنی ایراد نگردد و نیز هیچ سندی نیست که ارائه شود و با نام الله آغاز نگردد. مهم نیست چقدر پر اهمیت، سندی و یا پیامی و قراردادی، اگر در سر آغاز آن نام الله نقش نبندد، هرگز به امضا نرسد و رسمیت نیابد. به عبارت کلی تری، آغازیدن با نام الله یکی از ضروریات زندگی ست. به چه کس دیگری بجز الله میتوان دل بست و امیدوار بود. که ما را از گزند روزگار حفظ نماید و در روی در رویی با مشکلات، بیاری ما بشتابد؟

با این وجود، ما، باورمند ان، هرگز، احساس نمیکنیم که الله بر وجود ما سلطه افکنده است. بدون آنکه به ضعف خود اعتراف کنیم، خود را محتاج و وابسته به الله میدانیم. با نام الله آغاز میکنیم به آن دلیل که در دست های پرقدرت الله خود را در آسایش و امنیت احساس میکنیم.

روشن است که اگر نطفه ی ما با نام الله بسته شده باشد، بدان معنا است که الله- با وجود ما عجین گشته است. همانگونه که نپرسیم چرا قلب ما می تپد و یا چگونه ریه ها و هریک از اعضای بدن ما کار میکند. از خود، نیز، هرگز نپرسیم که الله در وجود ما چه میکند؟ چگونه در وجود ما وارد شده است؟ آیا الله وجدان درون ما ست و ما را در اختیار خود دارد؟ البته که شناخت قدرتی ماورایی، شناخت اقتدار و علم و دانشی که به الله نسبت داده میشود، امری ست نزدیک به محال. نادراند آنان که میتوانند شناخته ناشدنی را مورد شناسایی قرار دهند. در راهی چنین پر مخاطره، بندرت کسانی یافت شوند که قدم بر نهند. مگر آنکه ناقص خلقت یافته باشد.

در دین اسلام، شناخت الله بر شناخت هر چیزی از جمله خویشتن ارجحیت دارد. این بدان معناست شناخت الله مستلزم سپردن خود بدست فراموشی ست. یعنی که باید در دریای بیکران علم و دانش الله، غرق شوی، از نفسانیات بریده و ریاضت بسیار بکشی تا به شناخت الله نزدیک شوی. آنها که به این امر موفق میشوند نفس شان تقدس می یابد. چرا که آنها توانسته اند زبان خدا را بیاموزند، یعنی زبان قرآن را که الله خود در آن سخن میگوید، دستورات، فرمانها و احکام خود را برای زندگی بشر صادر میکند. طالبان علم و دانش الهی، ریاضت کشان، مومنین مصون از گناه و غرق در اندیشه الله، آنانی هستند که درمی یابند که چگونه و به چه دلیلی، الله نام یکی از سه بت بزرگ کعبه را برای خود برگزیده است؟ اینان متخصصین فهم و درک زبان الله اند. خود را بدست فراموشی سپرده، وقف شناخت الله نموده اند.

الله خود هرگز فکر نمیکرد که شناخت او و فهم سخنان ش به یک حرفه ای ممتاز در جامعه تبدیل شود.

نیازی شاید به توضیح نباشد که  شناخت عامه ی مردم و حتی تحصیل کرده ها از آگاهی به الله، از آگاهی باین حقیقت که او رب دو جهان است، جهان بود و نبود و هست و نیست، از فهم ودرک زبان الله ریشه برنمیگیرد بلکه از عدم شناخت الله و نداشتن توانایی فهم زبان و اندیشه ی الله، ریشه بر گرفته است. چگونه عقل کوتاه بشر میتواند به عقل بلند و لایتناهی الله برسد؟ حتی دانشمندان  و اندیشمندان  قادر به  غور در کلمه ی پر قدرت و سحر انگیز الله نیستند. هم چنانکه اشاره شد، فهم زبان الله، ویژه ی آنانی ست که از این جهان بریده. چشم بر لذایذ مادی، بویژه لذت تن بسته، تمنای دیگری را در خود کشته، بر وسائس شیطانی و شهوی فائق آمده اند. تنها آن زمان است که  میتوانند به منویات ظاهری و باطنی الله واقف گردند.به تعبیر و تفسیر کلام الله بوسیله این از خود گذشتگان است که باید گوش فرا دهیم اگر بخواهیم رمز و راز «بسم الله» را بگشاییم.

بدین منظور، همچنانکه برای یافتتن پاسخ بسئوال ساده دلانه ای، مثل، چرا همه چیز باید به اسم الله آغاز گردد، ایا فرودن بر حدیث میتوان به سخنان الله هم رجوع کرد. آیا میشود کمی فراتر رفت و پرسید، چرا الله چنین نامی بر خود نهاده و به چه دلیل به ما دستور میدهد که با نام او بیاعازیم؟

بعید بنظر میرسد که بتوان منبعی یافت معتبر تر از «تفسیر المیزان» استاد آیت الله محمد حسین طباطبایی که به زبان عربی، زبان علمی حوزه های علمیه، یعنی به زبان الله ، تالیف گردیده است، بیش از بیست جلد قطور، که مرجع تقلید دیگری، هماکنون یکی از معتبرترین ها، به نام آیت الله مکارم شیرازی، آنرا به فارسی برگردانده است، کوششی که خود بیانگر بر کندن کوهی ست عظیم از جای خود بدست موجوداتی کوچک و حقیر. استاد طباطبایی شاید در شمار اولین «طلبه» ها بود که نگاه فلسفی به کتاب قرآن را، برغم مخالفتهای آیت الله های محافظه کار در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی که تنها معانی و مفاهیم ظاهری قرآن را قابل فهم میدانستند، از تبریز به حوزه علمیه قم به ارمغان برد  و بکار تفسیر و تاویل و تفحص و تدریس قرآن و کشف مفاهیم باطنی آن پرداخت.

 اینجا لازم به یاد آوری ست که استاد متد و یا روش خود را در فهم قرآن، تاویل میخواند. یعنی باز گرداندن الفاظ به اصل و ریشه ی معانی و مفاهیم قرآنی، نه بواسطه عقل و خرد بشری بلکه  تنها با رجوع به عقل و استدلال درون قرآن، یعنی فهم قرآن با قرآن، نه فهم قرآن با ابزار عقل و خرد انسانی، چنانکه گویی که چنین چیزی ممکن است و یا امکان پذیر است که در شناخت الله غرق شوی. مسلم است که اگر چنین مخاطره ای را پذیرا شوی، رنجها و ریاضت ها را تحمل کنی، آنچه را که بیاموزی و بفهمی، چیزی جز حقیقت مطلق و نهایی نخوانی. آیا اعجاب آور نخواهد بود، در کتاب مقدس آسمانی، در کتاب قران بیابی و چیزی بیابی و انرا چیزی بجز حقیقت مطلق و تغییر ناپذیر بخوانی؟ آخوند خامنه ای دیر زمانی ست که خود را هم شان الله میخواند.

نیاز به تطوری عمیق نیست که پاسخ به سوالات بالا را در تفسیر المیزان استاد طباطبائی که رمز گشای زبان الله است دریابیم. چرا که تفسیرالمیزان خود به اسم الله و تاویل آن آغاز میگردد، عبارتی که بنا بر قول استاد طباطبایی “هم  در طلیعه قرآن  و هم در ابتدا هر سوره ای ذکر شده است.” چرا که کتاب قرآن مقصد دیگری جز هدایت بشر، ندارد. آنگاه، استاد رمز زبان الله را برگشوده و میگوید:

“لذا هدایت و راهنمایی بندگان که یک کار مهم و اساسی جهان خلقت میباشد، بنام خداوند شروع شده است (ص 18).”

با کمی دقت متوجه میشویم که فاعل افعال «هدایت کردن» و «شروع نمودن» در داخل جمله مدفون گشته است و این سوء ظن را را بوجود میآورد که گویی کسی دیگری ست، نه الله که هدایت میکند و قرآن را با نام الله آغاز نموده است. یعنی استاد بجای آنکه رمز زبان الله را بگشاید با مجهول ساختن فاعل (الله) هرچه بیشتر آنرا راز آمیز وسحر انگیزتر میکند. چرا که استاد هنوز مردد است که این چه کسی است که در قرآن سخن میگوید، الله و یا محمد؟ بیان حقیقت است که استاد با آن مشکل دارد. سخنی که الله خود بزبان میراند، از هر زاویه ای که آنرا مورد تامل قرار دهی، زبانی ست زمینی. معانی و مفاهیم آن زمینی ست، فراخوانی ست بسوی تسلیم و اطاعت نه به الله، خداوند یکتا و یگانه بلکه به رسولی که از روی زمین برگزیده است، رسولی که درون او را فرشتگان بدستور او شکافته وقلب او را در طشتی طلا شسته شو داده و از هر گونه ناپاکی رفته (طبری، جلد سوم، ص 853)  و حقیقت را در آن نهاده اند: این حقیقت که قرآن، تبلور اراده الله، زبان فرمانروایی است و فرمانبری.

وی در پاسخ به این سوال که چرا خداوند نام الله را برای خود برگزیده است و یا چه نیازی به نام داشته است، ابتدا به فلسفه نامگذاری در فرهنگ بشر می پردازد و میگوید که  مردم نام های حرمت انگیز و پر احترام بر اشیا و اشخاص نهادنده اند که  ماندنی شوند، به خاطر بمانند و دیر زمانی بقا یابند. استاد با آوردن مثلی به ریشه ی زمینی واژه الله اشاره میکند و میگوید:

بسیاری از مردم برای احیاء نام پدران خود، آنرا بر یکی از فرزندان خویش میگذارند تا همواره بیاد آنها بوده باشند.

 این، بنا بر قول استاد طباطبایی، رسمی رایج میان مردم بوده است و الله نیز از این رسم رایج بهره برده و «کلام بزرگ خود را باین روش آغاز کرده است و آنرا بنام نامی خود افتتاح فرموده است(همانجا).

معلوم است که فهمیدید استاد چه میگوید؟ که الله نام گذاری را از بشر آموخته و خود را «الله» نامیده است. آیا اعجاب آور نیست خدایی با علم و دانش و قدرت بیکران، از بشری بیاموزد کوتاه عقل، همچون کودکی نادان و جاهل، نیازمند هدایت؟ آیت الله مرتضی مطهری، یکی از شاگردان استاد طباطبایی بر آن است که الله زبان عربی را بر گزیده است چون آگاه بوده است روزی زبانی جهانی میشود.

میبینی که چگونه عقل الله با زبان بشری بیان میگردد و اراده معطوف به سلطه و فرمانروایی را باز میتاباند؟ چرا الله دست به خلق یک زبان مشترک برای افراد بشر در سراسر جهان نزد؟ آیا سوالی شبهه بر انگیز نیست؟ آیا بیانگر محدودیت عقل و قدرت نقصان ناپذیر و بیکران  الله نیست؟

استاد در ادامه شرح و توضیح در باره ی «اسم» به معضل دیگری بر خورد میکند. اسم برای شناسایی افراد و اشیا بکار برده میشود و یا نشانی ست از معانی عمیقتر، از معانی باطنی، مثل دلالت اسم به ذاتی عالم . اما، استاد بحث در باره معضل اسم را از اعتبار خارج نموده بر آن خط بطلان میکشد و میگوید: “این مطالب یک تحلیل عقلی بیش نیست و نمیتوان آنرا (اسم) بعنوان یک معنی لغوی پذیرفت.” اگر چه، استاد اعتراف میکند که در صدر اسلام بحث هایی نظیر آیا “اسم عین مسما ست و یا غیر آن “ در گرفته بوده، اما، هرگز به پایان نرسیده است. با این وجود، وی اظهار میدارد که:

“پاسخ اینگونه سوالات امروز برای ما به اندازه ای روشن است که احتیاج به بحث و گفتگو ندارد(ص، 18).”

استاد بدون آنکه یکی از آن «پاسخ های روشن» را ارائه دهد  به تاویل واژه «الله » می پردازد، بحثی که در پایان به نتیجه ای میرسد تعجب برانگیز تر. چرا که لفظه الله از الفاظی بوده است  که بیش از هر لفظ دیگری تکرار میشده است. همچنانکه وی خاطر نشان میکند که “این اسم نام گذاری خاصی نداشته. که:

“الله این نام مقدس در اصل«الاله» بوده است که همزه دوم آن در اثر تکرار زیاد، حذف شده است- ماده اصلی آن در اصل بمعنی پرستش و «تحیر» میباشد و خدا را از این جهت الله گفته اند که مورد پرستش و عبودیت است.”

گویا اینجا، نیز، استاد فراموش کرده است که این خدا است که خود را الله نامیده است و به بندگانش فرمان میدهد که بنام او آغاز کنند. اما، خواسته و یا نا خواسته، در واقع ریشه ی زمینی نام الله است که استاد بدان اشاره دارد. اگر چه هنوز از بیان حقیقت طفره میرود که الله، یکی از سه بت بزرگ کعبه بوده است که محمد آنرا به عالم ماورا گسیل میدارد تا بتواند به نامش فرمانروایی نماید.

اما، استاد به کتاب آسمانی، قران که با عبارت بسم الله در متن سوره حمد، نخستین سوره ی قرآن.آغلز میشود باز میگردد و اینگونه به تاویل اراده الله میپردازد:

“چون غرض نهایی از سوره حمد، بطور یکه از آیاتش پیداست، ستایش خدا، اظهار بندگی، پرستش او، و بالاخره در خواست کمک و راهنمایی از او ست، و در واقع سخنی است که خدا برای تعلیم و سر مشق بندگان، از جانب آن میگوید، لذا این مقصد مهم باید بنام مقدس او شروع شود – یعنی خداوندا بنام تو ستایش و اظهار بندگی میکنیم(ص 17).”

فهمیدید چه گفت؟ فهمیدید که چرا خداوند نام الله را برای خود برگزیده است؟ استاد حرفه اش پنهان ساختن حقیقت است نه آشکار ساختن آن. که این الله است که فرمان میدهد که بشر با نامی آغاز کند که او بر خود نهاده است. و به این ترتیب درس بندگی و چگونه بنده بودن را به مخلوق خود میآموزد. این ضرورت اعلام بندگی و عبودیت است که باید همه چیز را با نام الله آغاز نمود، عادتی که در ما نهادین گشته است، یعنی براحتی لفظی را بزبان میرانیم بدون آنکه به معانی و مفاهیم اسارت بار آن آگاه باشیم. این بدان معناست که در شرایط کنونی بسم الله همان معنی را میدهد که اراده الله معطوف بدان بوده است: اظهار تسلیم و اطاعت و فرمانبری، در خواست استعانت و کمک، اعتراف به ضعف و ناتوانی، حقارت و خواری، عبودیت و بندگی. خود را هیچ و الله را همه چیز کردن، موجودی ماورایی که فرمان میدهد، موجودی که هرچه بیشتر او را میجوئی هر چه افزون تر باید خود را خوار و حقیرتر نمائی.

 این مفاهیم، البته که دیگر مفاهیمی نیستند دینی برخاسته از قرآنن مقدس، بلکه مفاهمی اند سیاسی بیانگر سلطه آخوند بر جامعه. در ساخت و ساز جامعه ای با مردمانی در شان گوسفند، و یا بلفظ قرآنی آن، بنده، تسلیم و مطیع و فرمانبر، است که حکومت آخوندی شکست خورده است. در غیر اینصورت ولی فقیه از فرا رسیدن نوروز، روزی که تنفر خود را از آن نمیتواند پنهان دارد، بسنگر دین پناه نمیبرد و پیشا پیش گنبد طلائی امام هشتم، ظاهر نمیگردید، چنانکه گویی اگر خود را هم شان امام هشتم نشان دهد از سرنوشت محتومی که در انتظارش است، از سقوط و سرنگونی جان سالم بدر خواهد برد. آخوند خامنه ای، طلبه ای که بخدایی رسیده است، همچون دیگر خدایان پیش از او، از مغزش این فکر خطور نمیکند که پس از او از دینی که بر اساس ان امپراتوری نکبت و مصیبت را بنیانگزاری کرده است دیگر اثری نخواهد ماند، نه از حوزه های علمیه چیزی بجای میماند و نه از مسجد و حسینه.

در خاتمه اگر بگوییم که ما نسل پس از نسل نامی را بزبان رانده ایم که خوی بندگی، خوی تسلیم و اطاعت  را در سرشت ما نهاده است، سخنی به گزاف نگفته ایم. بنابراین، ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که یک شبه حرمت آزادی را برتر از حرمت الله بدانیم. اما تا زمانیکه اولی جانشین دومی نشده است نمیتوان انتظار داشت که به حقیقت الله آکاه شویم و دانسته و با آگاهی به تسلیم و اطاعت و فرمانبری تن بدهیم. بخدایی تن دهیم که بر ساخته دست بشر است و اراده او معطوف باراده بشر است. معلوم است که پذیرش حقیقت چندان ساده نیست و نمیتوان انتظار داشت که یکشبه چنان شیفته ی آزادی شویم که به بی حرمتی به الله، نیز، حرمت نهیم.

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *